چرا معماران برجام هم به آن لگد می‌زنند؟

​یکی از گزاره‌های اصلی دولت و طیف سیاسی حامی آن در توجیه وضعیت چند سال اخیر، آن بود که خروج ترامپ از برجام عامل وضعیت حاضر است و اگر برجام پابرجا بود وضعیت چنین نبود. حامیان این استدلال تا جایی پیش رفتند که روی کار آمدن ترامپ در آمریکا را بدشانسی دولت روحانی توصیف کردند. این هم از عجایب و غرایب دنیای سیاست است که توافقی را بی‌نظیر و عالی بدانید اما سرنوشت آن به انتخابات یکی از 7 کشور امضاکننده آن بند باشد!

بیستم فروردین‌ماه سال 1394 یعنی چند ماه پیش از توافق هسته‌ای، رهبر انقلاب در یکی از سخنرانی‌های خود به موضوعی مهم‌ اشاره کرده و فرمودند: «من البتّه هیچ‌وقت نسبت به مذاکره‌ با آمریکا خوش‌بین نبودم. نه از باب یک توهّم بلکه از باب تجربه؛ تجربه کردیم. حالا اگر یک روزی - ما که در آن روز قاعدتاً نخواهیم بود - شماها ان‌شاءالله در جریان حوادث و جزئیّات و یادداشت‌ها و نوشته‌های این روزها قرار بگیرید، خواهید دید که این تجربه‌ ما از کجا حاصل شده؛ تجربه کردیم.»

عده‌ای به این موضع رهبر انقلاب در آن روزها خرده گرفتند و گفتند اساساً دنیای دیپلماسی دنیای خوش‌بینی و بدبینی نیست و باید مذاکره کرد؛ چیزی داد و چیزی گرفت. اتفاقات بعدی نشان داد چه کسی ماجرا را منطقی‌تر می‌دیده و چه کسی دچار توهم و خوش‌خیالی بوده است. آمریکایی‌ها کاملاً هوشمندانه و با بدبینی صد درصدی به ایران مذاکرات را پیش بردند و حداقل دو اهرم برای حفظ منافع خود تدارک دیدند؛ نخست آنکه آژانس بین‌المللی انرژی اتمی - که کاملاً تحت نفوذ و سیطره غرب است - را به عنوان ناظر بر عملکرد ایران و انجام تعهدات برجامی آن تعیین کردند. اهرم دوم «مکانیسم ماشه» بود که در صورت تخطی ایران از تعهداتش به ساده‌ترین و سریع‌ترین شکل ممکن قطعنامه‌های تحریمی پیشین احیا می‌شد. البته آمریکا اهرم سومی نیز در اختیار داشت و آن عبارت بود از توانایی اعمال مجدد تحریم‌های ثانویه که بر اساس برجام قرار بود رفع شوند. این سه اهرم به آمریکا اجازه می‌داد که با خیال راحت وارد توافق با ایران شود.

دولتمردان و دست‌اندرکاران برجام مدعی هستند که هرگز به آمریکا اعتماد نداشته‌اند و مذاکره و توافق بر اساس اعتماد نبوده است. بیان لفظی عدم اعتماد به آمریکا شایسته و بایسته است اما متاسفانه با واقعیت و آنچه در عمل رخ داد همخوانی ندارد. به‌راستی اگر خوش‌بینی در حد خوش‌خیالی و متعاقب آن اعتماد وجود نداشت، باید ایران نیز اهرم‌هایی را برای خود تدارک می‌دید که در صورت بدعهدی طرف مقابل بتواند از آنها استفاده کند. اگر آژانس به عنوان ناظر بر عملکرد ایران در زمینه تعهدات خود تعیین شد، چرا کسی برای نظارت بر تعهدات طرف مقابل تعیین نشد؟ اهرم متقابل ما در برابر مکانیسم ماشه چرا طراحی و تعبیه نشد؟

وقتی در آن زمان دولت اوباما همچنان به اقدامات ضدایرانی خود ادامه می‌داد و در ایران درباره ضمانت اجرایی رفع تحریم‌ها سؤال می‌شد، دست‌اندرکاران برجام امضای جان کری را به عنوان تضمین معرفی کردند و عراقچی از نامه وزیر خارجه وقت آمریکا به ظریف خبر داد و گفت: «این نامه به امضای وزیر خارجه آمریکا رسیده که همچون نامه‌های با امضای رئیس ‌هر دولت، دارای تعهد حقوقی و سیاسی برای آن کشور است. این یک نامه معمولی نیست. در روابط بین‌الملل، نامه دو نفر، تعهدآور است که یکی نامه رئیس ‌دولت است و دیگری نامه وزیر امور خارجه. این نامه، امضای وزیر خارجه آمریکا را دارد و اجرای موفق برجام را تضمین کرده است». این گوشه‌ای از فضای ذهنی و عملی آقایان نسبت به آمریکایی‌هاست. همان کسانی که مدعی بوده و هستند که برجام براساس اعتماد به آمریکا شکل نگرفته است.

اما چرا این وضعیت به وجود آمد؟ چون آمریکایی‌ها به‌طور حرفه‌ای و منطقی راهبرد «توافق بد، بدتر از عدم توافق است» را دنبال می‌کردند و در این سوی میدان وزارت خارجه کشورمان کارگردانان سینما را به خط می‌کردند که بیانیه بدهند که «هر توافقی بهتر از عدم توافق است»! وضعیت در سطح اجتماعی و رسانه‌ای به شکلی بود که حتی یک روز هم در رسیدن سریع‌تر به توافق یک روز است. در ایران بوی کباب بلند بود و در هتل کوبورگ وین داستان دیگری در جریان!

وضعیت دو سر باختی که امروز ایران در برجام دارد ناشی از روی کار آمدن ترامپ نیست بلکه ناشی از تغییر محاسباتی است که در طرف مقابل به وجود آمده و البته دولت جناب روحانی اصلی‌ترین عامل این تغییر است. جناب روحانی در آستانه خروج ترامپ از برجام به مسئول سیاست خارجی وقت اروپا – فدریکا موگرینی- اطمینان داد که حتی در صورت خروج آمریکا نیز، ایران به تعهدات خود عمل خواهد کرد. ایران با این سیاست عملاً خود را از تنها اهرم طبیعی که در اختیار داشت محروم و در واقع خلع سلاح کرد. اهرم طبیعی ایران عبارت بود از کنار گذاشتن تعهدات خود در مقابل بدعهدی طرف مقابل. اما دولت به جای استفاده از این اهرم، باز هم خوش‌بینی و اعتماد را برگزید و این بار به وعده‌ها و قول‌های اروپا دل بست؛ SPV و اینستکس و تعهدات یازده‌گانه و یک مشت وعده توخالی دیگر. آنچه این اعتماد و خوش‌بینی را عجیب‌تر می‌کند آن است که سه ماه پیش از خروج آمریکا از توافق شرکت‌های آلمانی از سوخت‌رسانی به هواپیمای آقای ظریف در مونیخ خودداری کرده بودند. به‌راستی جناب ظریف و سایر دولتمردان از خود نپرسیدند اروپایی که یک باک بنزین به وزیر خارجه ایران نمی‌دهد – آن هم زمانی که هنوز آمریکا در برجام بود- چگونه می‌خواهد به تعهدات برجامی خود عمل کرده و منافع اقتصادی ایران را تامین کند؟!

این میزان از خوش‌بینی و خوش‌خیالی نسبت به طرف مقابل، آمریکایی‌ها را دچار تغییر اساسی محاسبات کرده است. ریچارد نفیو مشهور به معمار تحریم‌های ایران در دولت اوباما که به تازگی به تیم بایدن پیوسته و معاون رابرت مالی، نماینده ویژه آمریکا در امور ایران شده است، در کتاب هنر تحریم‌ها می‌گوید مخالفان آمریکایی برجام معتقد بودند باید امتیازات بیشتری – به‌طور مشخص در زمینه مسائل منطقه‌ای- از ایران گرفته می‌شد. وی می‌نویسد: «سؤال اصلی این نیست که برجام خوب بوده یا نه، بلکه سؤال اصلی این است که آیا فشار بیشتر می‌توانست نتایج بهتری را به همراه داشته باشد، یعنی اگر دامنه، مدت زمان و شدت تحریم‌ها علیه ایران افزایش می‌یافت آیا می‌توانست ایران را وادار به دادن امتیاز بیشتر کند؟» نفیو بلافاصله تصریح می‌کند چنین امکانی وجود نداشته است و دلایلی هم برای آن می‌آورد.

حال چه شده است که همین آقای نفیو که به صراحت اعتراف می‌کند ایران حاضر نبوده در برجام امتیازات منطقه‌ای بدهد، به دولتی پیوسته است که شرط بازگشت به برجام را گسترش آن به موضوعات منطقه‌ای و حتی موشکی گذاشته است؟ مسئله فقط نفیو نیست. وندی شرمن نیز که در مذاکرات نقشی محوری داشت و قرار است در دولت بایدن معاون وزیر خارجه شود چند روز پیش گفت: «سال ۲۰۲۱، مثل سال ۲۰۱۵ که برجام مورد توافق قرار گرفت نیست. مثل ۲۰۱۶ که برجام اجرا شد هم نیست. واقعیت‌های میدانی تغییر کرده‌اند. ژئوپولتیک منطقه تغییر کرده و امکان احیای توافق هسته‌ای به شکل سابق وجود ندارد.»

پس مسئله بدشانسی دولت روحانی و روی کار آمدن ترامپ نبوده و نیست که اگر بود با رفتن او و آمدن همان تیم معمار برجام در آمریکا باید حل می‌شد. مسئله تغییرات محاسباتی است که خود در آن نقش اصلی را داشته‌ایم و اینک نیز هیچ چاره و راهی جز تغییر دوباره این محاسبات زیاده‌خواهانه و بدون مرز آمریکا پیش روی ایران نیست. درباره چگونگی و روش‌های این تغییر لازم و ضروری در مجالی دیگر باید نوشت.

محمد صرفی