هواداری آیین و مسلک نابی دارد. در آیین هواداری تو همه جوره باید پای تیمت بایستی. به خصوص در روزهای زار. روزهای تاریک و شکست. در آن روزهاست که هوادار و هواداری معنا پیدا میکند؛ چون در روزهای برد و پیروزی همه طرفدار میشوند. اتفاقا مرز بین هوادار و طرفدار همین جاست. طرفدار در روزهای پیروزی کنارت هست ؛ اما هوادار در روزهای شکست. او میداند که تیمش روزی بلند میشود؛ ایمان دارد و همین ایمان را فریاد میزند که این تیم روزی بپا میخیزد و همه را تارومار میکند. او فریاد میزند و سینه ستبر میکند؛ اما هیچکس باورش نمیکند نه او را نه تیمش را . هودار ولی به خاطر ایمانش راسخ میایستد و بالاخره قیام تیمش را میبیند؛ آن روز است که همه متوجه میشوند که او چرا اینطور برای تیمش گریبان میدرید.
نوید محمد زاده مصداق بارز یک هوادار واقعی است. او این مسلک را در مکتب فوتبال آموخته و با زیر و بم آن آشناست. او میداند که وقتی به تیمی ایمان پیدا کردی همه باید جوره پایش بایستی به خصوص در روزهای باخت. محمدزاده مثل یک هوادار پای سریال « قورباغه » ایستاد و با همه وجودش خودش را در روزهایی که سریال آماج حملات دوست و غیر دوست قرار گرفته بود وقف سریال کرد. پرچم سریال را بالا نگه داشت در حالیکه از همه طرف فحش و ناسزا می شنید ؛ اما ایمان داشت که این روزها تمام میشود و روزهای برد فرا می رسد.
مثل همان هواداری که میداند حال تیمش خوب نیست اما در روز بازی پرچم و بوقش را برمیدارد و راهی استادیوم میشود تا بگوید من پایت هستم تا از خاک بلند شوی. حالا «قورباغه» در مسیر پیروزی افتاده ؛ چهره تیم برنده را به خودش گرفته؛ از خاک برخواسته این وسط اما برنده واقعی نوید محمد زاده است که تمام قد پای سریال ایستاد و از کارش و تیمی که برایش کار کرده بود بسان یک هوادار دفاع کرد.
.