از زمان حمله رژیم اشغالگر صهیونیستی به لبنان در سال 1982 هدف اشغالگران پایان دادن به مقاومت چه در لبنان و چه فلسطین که مانعی برای اجرای پروژه صهیونیستی در سیطره بر جهان عرب و حذف مسئله فلسطین بودند، محسوب میشد.
رژیم صهیونیستی با توطئه علیه کشورهای عربی به دنبال تحقق اهدافی بود که بارزترین آنها به شکل زیر است:
-تسلیم کشورهای عربی یکی پس از دیگری و مجبور کردن آنها به امضای توافق سازش و به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی و حاکمیت این رژیم بر همه اراضی فلسطین. در این میان آرزوی صهیونیست ها این بود که بعد از مصر، لبنان دومین کشور عربی باشد که با رژیم اشغالگر توافق صلح امضا میکند و سوریه را نیز به همین منظور (توافق صلح با اسرائیل) تحت محاصره و فشار قرار دارد تا حقوق ملی فلسطینیها را نابود کند.
-برقراری روابط میان کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی در همه سطوح و سیطره سیاسی و اقتصادی بر آنها به شکلی که صهیونیستها بتوانند به راحتی ثروتها و منابع طبیعی عربی همچون نفت و گاز را غارت کرده و یک نیروی کار ارزان در خدمت پروژه صهیونیستی قرار بگیرد.
-تبدیل شدن رژیم صهیونیستی به مرکز و محور سرمایه داری استعماری که در آن همه کشورهای عربی در چارچوب توافقهایی که با این رژیم امضا کردهاند کاملا در اختیار اسرائیلیها باشند.
این موارد از جمله اهداف استراتژیک رژیم صهیونیستی ضد اعراب است که برای تحقق آنها به 3 عامل تکیه کرده است:
-قدرت نظامی ارتش رژیم صهیونیستی که با کمک مستقیم ایالات متحده از سال 1967 که رژیم اشغالگر، کرانه باختری و نوار غزه و شبه جزیره سینا و جولان را اشغال کرد، تقویت شد.
-قدرت آمریکا به عنوان ابرقدرت جهان که اولین و اصلی ترین حامی رژیم صهیونیستی است و صهیونیستها برای تحقق اهداف استعماری خود به شکل قابل توجهی به حمایتهای واشنگتن چشم دوختهاند.
-رژیمهای مرتجع عربی که تابع بی چون و چرای آمریکا و کشورهای عربی هستند. این کشورها نقش خطرناکی در کمک به استعمارگران صهیونیست برای اشغال زمینهای فلسطینیان و ایجاد رژیم غاصب و جعلی اسرائیل کردهاند. اکنون نیز این کشورها همچنان پشت همه توطئههای استعماری ضد سازمانهای پیشرو آزادی و جنبشهای مقاومت با هدف تضعیف مقاومت در برابر پروژه غربی-صهیونیستی ایستاده اند.
اما با کمی دقت در 3 عامل قدرتی که برای رژیم اشغالگر صهیونیستی ذکر شد و با وجود همه سیطره و اشغالگریهای این رژیم در فلسطین و کشورهای عربی همسایه آن، صهیونیستها به شکل قابل ملاحظهای از صعفی گسترده رنج میبرند که آنها را وادار به عقب نشینی کرده است:
-مرحله عقبنشینی و ضعف رژیم صهیونیستی از لبنان آغاز شده و به غزه رسید و سپس ظهور محور مقاومت به رهبری جمهوری اسلامی ایران تبدیل به کابوسی برای اشغالگران شد. این محور دارای چشماندازی استراتژیک و عزمی راسخ برای شکست پروژه های صهیونیستی آمریکایی است. در سال 2000 زمانی که اشغالگران صهیونیست به راحتی خاک لبنان را اشغال کرده و به دنبال مجبورکردن لبنانیها به عادیسازی روابط بودند، مقاومت با تحمیل یک شکست سنگین به رژیم صهیونیستی آن را مجبور به عقبنشینی از لبنان کرد.
-این شکست سنگینی که مقاومت بر اشغالگران تحمیل کرد، غرور واهی و اسطورهای که صهیونیستها از ارتش خود ساخته بودند را درهم شکست و همچنین به توهم برخی سازشکاران عرب مبنی بر اینکه مقاومت توانایی مقابله با ارتش رژیم صهیونیستی را ندارد پایان داد.
-از زمان شکست دشمن صهیونیستی در لبنان در سال 2000، ارتش این رژیم از چالشی به نام لبنان و حزبالله رنج می برد و همه تلاش خود را برای رهایی از این چالش و بازگرداندن اعتماد نسبت به خود در افکار عمومی صهیونیستها متمرکز کرده است.
-فتنهانگیزیهای رژیم صهیونیستی در لبنان علیه حزبالله با توطئههایی چون ترور «رفیق حریری» هیچ یک تاثیری بر مقاومت نداشته و قدرت بازدارندگی حزبالله و موشکهای دقیق آن که کابوس صهیونیستها شده، تلآویو را وارد مرحله درماندگی کرده است.