آن چیز هایی که درباره یوگا نمی دانید
افکار نیوز -

هندوستان سرزمین کهن و باستانی در جنوب آسیاست که پس از چین پر جمعیت ترین کشور جهان محسوب می شود. بیش از ۲۰۰۰ سال قبل از میلاد مسیح در هند، مردمانی سیه چهره با موهای مجعد به نام دراویدیان زندگی می کردند. این قوم وحشی نبودند و دارای تمدن دوره مفرغ، صنایع و معماری خاصی بودند.

این مطلب براساس حفاری هایی که اخیراً در پنجاب و موهنجودارو صورت گرفته به دست آمده است. دین آنها از نوع ادیان ابتدایی می باشد که مهمترین رکن آن اعتقاد به تناسخ و انتقال ارواح است.

اواسط هزاره ی دوم قبل از میلاد مردمانی از نژادی دیگر به هند هجوم آوردند. آریایی ها که مردمانی بلند قد و سفید چهره بودند، از سلسله جبال هندوکش در جنوب سیبری به سه طرف حمله ور شدند. بخشی به اروپا رفتند و ملت هایی چون یونانی ها، لاتین ها، ژرمن ها و اسلاوها را به وجود آورند و بخشی دیگر هم به سمت مشرق یعنی هند رفتند و کیش هندویی را پدید آوردند و بخش سوم هم به مغرب یعنی ایران سرازیر گشتند و از آنها آیین زرتشتی پدید آمد. لذا ریشه ی این سه بخش یکی است. آریایی های هند آهسته آهسته در فرهنگ دراویدی ها نفوذ کردند و رفته رفته از حالت شبانی به کشاورزی روی آوردند.

قوم مهاجم چندگانه پرست بودند و از گیاهی نامعلوم شرابی مسکر به نام «سوما» می ساختند و آن را با شیر آمیخته و می نوشیدند. آنان برای خدایان خود قربانی می کردند و هنگام تقدیم قربانی سرودهایی می خواندند. این سرودها از مغز و اندیشه ی روحانیون تراوش کرده بود که کم کم جمع آوری شد و اولین و قدیمی ترین کتاب مقدس هندویی به نام «ودا» شکل گرفت. بر این اساس اولین دین در هند پا به صحنه گذارد و به دنبال آن ادیان دیگری هم پدید آمدند.

به صورت کلی آیین های هند را می توان به دو بخش تقسیم کرد؛ آئین های باستانی و آئین های نوظهور، در این نوشته تنها بخش اهم از آئین های نوظهور هند مورد بررسی قرار می گیرند.


۱. یوگا

الف پیشینه تاریخی

یوگا از ریشه «یوج» به معنی پیوستن، مهار کردن و جفت کردن مشتق گردیده است و معادل این ریشه به فارسی «یوغ»، به لاتین(jangere) به فرانسه(joug) و به انگلیسی(yoke) است.

سانکهیه به عنوان یک مکتب، قدیمی ترین و مهمترین روش فلسفی و وسیع ترین سیستم فکری هندوهاست که مقارن پدید آمدن کتاب اوپنیشادها به ظهور رسید. بانی آن فردی است به نام «کپیله» که یک قرن قبل از بودا در هند می زیست. روش فلسفی او بر جینیسم و بودیسم تاثیرگذار بود.

مکتب فلسفی سانکهیه بر ثنویت استوار است. بر این اساس روح در قید و بند جسم و قوای طبیعت مقهور مانده، ناگزیر می شود در یک چرخة دولاب گونه از این جهان برود و دوباره به این عالم برگردد. تنها در صورتی که انسان به معرفت کامل نسبت به تمیز میان روح و ماده برسد، عرفان کامل حاصل کرده، به حالت استقرار و آرامش دست پیدا می کند و در این حالت انسان طهارت محض و فنای مطلق خواهد یافت.

وصول به این معرفت که باعثتمیز روح از ماده و پالایش آن می شود، یک برنامه عملی نیاز دارد. این برنامة عملی همان یوگا است. بنابراین یوگا در واقع بخش عملی مکتب فلسفی سانکهیه محسوب می شود.

ب ‌ بدن ها، نادی ها و چاکراها

در یوگا عقیده بر این است که انسان دارای هفت بدن و هفت چاکرا می باشد. بدن های هفت گانة انسان عبارتند از: بدن مادی یا فیزیکی، بدن اثیری یا اتری، بدن ستاره ای یا احساسی یا اختری، بدن ذهنی، بدن روحانی، بدن کیهانی و بدن نیروانی. بنابراین غیر از بدن مادی که با حواس فیزیکی قابل تشخیص است، انسان دارای کالبدهای تو در توی دیگری است که واقعیت دارند، اما با حواس ظاهری قابل درک نیستند. هر کدام از آنها دارای انرژی، ‌ شکل و رنگ خاصی است و با بدن فیزیکی در ارتباط مستقیم است.

هر یک از بدن ها ارتعاشات مخصوصی از انرژی دارند که دارای فرکانس های خاصی هم هست. مثلاً بدن اتری که به بدن فیزیکی نزدیک تر است، پایین ترین ارتعاش را از نظر فرکانس دارد و به هر میزان به بدن های بالاتر دسترسی پیدا کنیم، فرکانس های انرژی آن بیشتر و بالاتر می شود. هر یک از بدن ها رقصی از انرژی است. هرگاه انسان رو به رشد باشد، فرکانس های مربوط به بدن افزایش می یابد. آگاهی هر بدنی به میزان ارتعاشات بستگی دارد، لذا اگر انسان به فرم های بالاتری از انرژی دست یافت به آگاهی و هوشیاری بیشتر مجهز شده است.

سیستم انرژی بدن غیر از بدنِ انرژی شامل دو بخش دیگر هم می شود: یکی «نادی ها» و دیگری «چاکراها»، بنابراین سیستم انرژی بدن در اصل شامل سه بخش می شود:
بدن های لطیف یا بدن های انرژی
نادی ها یا کانال های انرژی
چاکراها یا مراکز انرژی

نادی ها به منزله شبکه ظریفی از شریان ها عمل می کنند اصطلاح نادی در زبان سنسکریت به معنای نی، رگ یا سیاهرگ است. عملکرد نادی، حمل انرژی حیات یا «پرانه» به تمام سیستم انرژی انسانی است.

انرژی بدن از قسمت انتهایی ستون فقرات سرچشمه گرفته و از طریق نادی های فراوان(۷۲۰۰۰) به کل بدن و به بیرون هدایت می شود. میان نادی ها سه نادی اصلی وجود دارد: یکی نادی مستقیم که از کندالینی شروع و به سمت بالا کشیده می شود به نام «سوشومنا». در کنار این نادی دو کانال انرژی دیگر هم به صورت مارپیچ از کندالینی تا مغز سر ادامه دارد. یکی به نام «آیدا» و دیگری به نام «پینگالا». آیدا به سوراخ چپِ بینی و پینگالا به سوراخِ راست بینی منتهی می شود.

نیروی کندالینی در انتهای ستون مهره ها همانند ماری چنبره زده خفته است. انی نیروی عظیم از راه کانال های انرژی مرکزی وارد سیستم انرژی بدن می شود. جایی که دو نادی اصلی یعنی آیدا و پینگالا به هم می رسند «چاکرا» نامیده می شود. چاکراها مراکز انرژی بدن هستند که از پایین به سمت بالا کشیده شده، ‌هفت مرکز انرژی به وجود می آورند. در اغلب افراد نیروی کندالینی به صورت قطره قطره است که اگر در اثر رشد آگاهی بیدار می شود، مانند نیروی عظیم عمل می کند و بر اثر آن چاکراها فعال می شوند.

آیدا و پینگالا قادرند مستقیماً حیات را دریافت و به مراکز انرژی بدن منتقل کنند. نادی ها را باید پاک سازی کرد. یوگا برای پالایش و پاکسازی کانال های انرژی موثر است. تمرین های تنفسی یوگا کانال ها را پاک و انرژی بدن را متعادل می سازد.


چاکراها مراکز انرژی هستند که از تقاطع دو کانال انرژی آیدا و پینگالا شکل می گیرند. چاکراها امواجی را که با فرکانس های خودشان هم خوانی دارند، می گیرند و در واقع همانند آنتن عمل می کنند. چاکراها روزنه هایی هستند که ما را با دنیای نامحدود آنها متصل می کنند. چاکراها انرژی ها را دقیقاً به اطراف هم صادر می کنند و از این طریق «هاله بدن» تشکیل می شود. چاکراها به دو صورت باز و بسته عمل می کنند و از این طریق فعالیت های موزون یا ناموزون را شکل می دهند. خلاصه آنکه هفت کالبد تنی وجود دارد و متناسب با هر یک، هفت چاکرا هم وجود دارد.

ج اهداف و آثار
برای یوگا منافع و آثاری بیان شده است که اهم آنها عبارتند از:

۱. فواید کالبد مادی:برخی از پیامدهای تکنیک های یوگا به جنبه مادی و کالبد فیزیکی باز می گردد. آثاری از قبیل: کاهش سردردهای شدید، پاک شدن سینوس ها، پیشگیری از ضایعات استخوانی و بروز پوکی استخوان، انعطاف مفاصل بدن، صاف شدن شکم، تسکین کمردردهای مزمن، جریان مناسب خون و استحکام ستون فقرات.

۲. فواید کالبدهای انرژی:بخش دیگری از آثار و پیامدهای موزون یوگا به کالبدهای لطیف باز می گردد. آثاری از قبیل: کاهش اختلالات روحی روانی، مهار طغیان های عاطفی، آرامش فکر، زندگی صلح آمیز، عملکرد بهتر احساسات و عواطف و فرار از آشفتگی ها و پراکندگی ها.

۳. یوگا در زندگی روزمره:تکنیک های یوگا می تواند در زندگی روزمره انسانی نقش آفرین باشد و در سطحی ترین لایه های حیات به کار انسان بیاید. اموری از قبیل: کاهش بی حوصلگی در کار، از کوره در نرفتن به هنگام جیغ های متمادی بچه، کنترل خشم به هنگام رانندگی و غلبه بر سرما و گرما.

۴. آرامش و تعادل:اکثر مردم کشورهای صنعتی، امروزه بر اثر زندگی ماشینی به سختی افسرده شده، دارای زندگی پر از تنش و استرس می باشند. آنها کمتر از زندگی خود لذت می برند. حرکات یوگا به آنها کمک می کند تا استرس آنها کاهش یافته، به حالت خلسه فرو روند و در اندک زمانی غرق در شعف و سرمستی شوند.

لذا قدرت آرامش دهی و هماهنگی میان ذهن و بدن از مواردی است که استقبال از یوگا را در جهان غرب فراوان کرده است. انسان مدرن از این طریق می تواند بر مشکلات درونی خود فایق آید و استفاده از داروهای اعصاب و روان را کاهش دهد. معلمان بزرگ یوگا به شاگردان خود قدرت فراوانی برای مواجهه با مشکلات روزمره می بخشند.



تحلیل و بررسی

به نظر می رسد موارد ذیل در رابطه با یوگا قابل تأمل باشند:

یک بن بست روش شناسی

به طور کلی برای اثبات هر ادعا به یکی از سه شیوه می توان تمسّک نمود: عقلی، ‌ تجربی و وحیانی. اگر گزاره ای از سنخ عقلانی بود، برای اثبات آن می توان از استدلال های منطقی و براهین عقلی استفاده کرد. اگر گزاره ای تجربی یا حسی بود، می توان براساس شیوه های علمی و تجربی به اثبات آن پرداخت و نیز اگر با گزاره ای تعبدی مواجه شدیم، راه اثبات آن وحی آسمانی است.

سوال مهمی که در اینجا قابل ذکر است اینکه یوگیست ها که اصول خود را تقریباً قبل از میلاد مسیح مطرح کرده اند، براسا کدام روش به اثبات آن اصول می پردازند؟ گزاره هایی مثل اینکه انسان هفت کالبد دارد، مراکز انرژی بدن هفت چاکرا است و انسان دارای نادی های بی شمار یا سه نادی اصلی است، به همراه بین ده ها ویژگی در این رابطه، این گزاره ها با کدام یک از سه روش پیش گفته قابل اثبات است؟ از سوی پیروان یوگا برای اثبات اصول و مبانی خود چه روشی ارائه شده است؟

بدون شک راه اثبات این گونه گزاره ها و ادعاها وحی آسمانی نیست و معتقدان به یوگا هم به هیچ جمله ای از کتب مقدس استناد نکرده اند. از سوی دیگر روش استدلال و برهان هم در اینجا چاره ساز نیست. چنان که پیروان مکتب یوگا هم به ارائه استدلال های منطقی و براهین عقلی متوسل نشده اند. تنها راه چاره ساز استفاده از روش تجربی است. آنها می توانند بگویند سخنان بزرگان یوگا نظیر پاتانجلی، نتیجه تجربیات درونی است. حال جای این سوال مهم وجود دارد که آیا تجربه شخصی یک یا چند انسان در صدها سال گذشته می تواند راهی برای بشریت و انسان معاصر جهت نیل به حقایق باشد؟

اگر یک انسان براساس یافته های درونی خود به اموری دست یافت آیا این یافته ها در آن حد و اندازه است که منجی بشریت باشد؟ راهی که پشتوانه وحی الهی ندارد و نیز از سوی استدلال های عقلی حمایت و تایید نمی شود، آیا می تواند دستگیر انسان ها باشد و بشریت را به سر منزل مقصود برساند؟ آیا بهتر نیست برای به فعالیت رساندن نیروها و استعدادهای درونی از راهی که خدای خالق هستی و انسان گفته است برویم؟ و اصولاً این سوال اساسی و حیاتی پیش روی ماست که راه نجات بشر، راهی است که خدا نشان دهد یا بشر؟

شایان ذکر است که اگر به روش علمی و تجربی هم مراجعه شود آموزه های یوگا پاسخ مثبتی دریافت نمی کند. دیوید فونتانا یکی از دانشمندان غربی است که در زمینه روانشناسی و نیز روانشناسی دین مطالعات وسیعی دارد. وی در این رابطه کتابی ارزشمند تالیف نمود که نخستین بار به همت ارجمن روانشناسان بریتانیا و انتشارات black well در سال ۲۰۰۳ میلادی در دسترس خوانندگان قرار گرفت. فونتانا نتایج پژوهش ها و تحقیقات گسترده خود را در اثر مزبور به رشته تحریر در آورده است.

وی معتقد است که مساله انرژی در جهان یا مراکز انرژی در بدن براساس روش های دانشگاهی قابل اثبات نیست:

در شرایطی که پزشکی قادر نیست به سنجش انرژی های ظریفی مانند چی و پرانا بپردازد، پزشکان مجرب چین و هند تردیدی در وجود و نقش مهم آنها در شفای جسم، ذهن و روح ندارند. پزشکان غربی که روش های دانشگاه های شرق را مطالعه کرده اند، این عقیده را اظهار می کنند که انرژی چی با فناوری پزشکی جدید قابل سنجش نیست.


دو یوگا را با عرفان چه کار؟

گیریم تمام اصول و راه کارهای یوگا درست باشد. در این صورت آنچه ما در اختیار داریم یک سلسله تکنیک های پیچیده و بعضاً بسیار سخت و دشوار است. این تکنیک ها و تمرین ها را در کتاب های مختلف می توان یافت. در این زمینه به زبان فارسی صدها صفحه مطالب وجود دارد که البته میان آنها تفاوت ها و گاه تناقض هایی هم به چشم می خورد.

این تکنیک ها و تمرین ها که امروزه در کلاس های مختلف یوگا آموزش داده می شود، به دنبال اهداف و منابعی است که قبلاً به آنها اشاره شد. سوال مهمی که در اینجا به چشم می خورد این است که یوگا را با عرفان چه کار؟ فواید و آثاری که عمدتاً برای یوگا مطرح می شود، فواید جسمی، عصبی و حداکثر ذهنی است.

امروزه بسیاری از یوگیست ها از یوگا توقعی جز داشتن اندامی متناسب، درمان بعضی بیماری ها، کاهش اختلالات روحی روانی، رهایی از خشم، کاهش افسردگی، کاهش دردهای زایمان، لاغر شدن، داشتن صورت زیبا را ندارد.

اگر فرض کنیم این توقعات و انتظارات از ورزش های یوگا قابل حصول باشد، سوال این است که این امور با عرفان چه ارتباطی دارد؟ عرفان مولفه های خاصی دارد. مولفه هایی از قبیل: تقرب به خدا، یکسو نگریستن، یکسان زیستن، رهایی از دنیا، زمان و مکان، یافتن راهی برای دریافت مستقیم حقیقت به نام مکاشفه، توجه به باطن و درون جهان و انسان، استفاده از ریاضتی که براساس شریعت باشد و در نهایت یافتن آرامشی که با اعتماد به قدرت و علم بی پایان الهی حاصل شود.

حال اگر این عناصر در مکتبی وجود داشت، آن مکتب عراقی است. در حالی که یوگا از بسیاری از این مولفه ها خالی است. لذا باید حد آن را دانست و آن را با عرفان خلط ننمود. یوگا یا نوعی ورزش ذهنی است یا روشی برای تعادل ذهن و جسم یا راه کاری برای نیل به آرامش جسمی و ذهنی. هیچ یک از این تعاریف، عرفان نیست. عرفان تقرب به خداست و یوگا راهی برای تقرب به خدا نیست. راه خدا با یوگا به دست نمی آید. راه خدا با تکنیک ها و تمرین هایی که محور آن آثار و فواید جسمی و ذهنی است حاصل نمی شود. پل ارتباط با خدا از یوگا نمی گذرد.

از سوی دیگر محور عمده تکنیک ها و فرمول های یوگا، کار با جسم و کالبد فیزیکی است. در حالی که اولین قدم عرفان بریدن از جسم و ماده است و این همان چیزی است که در تعالیم دینی از آن به «انقطاع» تعبیر می شود و شریعت راه کاری است برای وصول به این مقصود بلند. یوگا با ماده است و عرفان بریدن از ماده. لذا یوگا و عرفان به معنای واقعی و راستین از جمله امور پارادوکسیکال اند.

آرامش واقعی

یکی از مهمترین اهداف و فواید یوگا آرامش است. اگر این سوال را که «راه حصول آرامش چیست؟» به قرآن عرضه کنیم، پاسخی که دریافت می کنیم این است که: آرامش از هیچ راهی جز یاد خدا، اعتماد به او و تکیه بر علم و قدرتش حاصل نمی شود. «الاَ بِذکرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»، اگر انسان برای مشکلی اداری به رئیس اداره ای مراجعه می کند، علتش آن است که از قدرت او استفاده کند.

اگر انسان برای حل بحران مالی به رئیس بانک تقاضا می دهد، علتش آن است که او قدرتی برای حل مشکل دارد. اگر انسان مبتلا به مشکل قضایی شود، به کارشناس امور قضایی مراجعه می کند تا از اطلاعات و علم او در این راه بهره برد. تمام موارد پیش گفته در این جهت مشترکند که انسان معمولاً برای حل مشکلات خود به قدرت و علم پناه می برد و بعد از کسب قدرت و علم، به آرامش نسبی دست می یابد. اما آرامش نهایی، واقعی و ماندگار، زمانی حاصل می شود که انسان به قدرت و علمِ مطلق پناه ببرد و خدا است که تمام کمالات را با هم به صورت نامحدود در اختیار دارد. پس فقط و فقط با اعتماد به او و اتکا به علم، قدرت و رحمت او، بشریت حلاوتِ آرامش را در کام خود می چشد.
به گونه ای دیگر هم می توان به مقوله مهم آرامش نگاه کرد. به نظر می رسد آرامش دو گونه است؛ یکی آرامش سطحی مربوط به بدن یا امور روان تنی و دیگری آرامش عمیق و فطری. در قرآن آیاتی وجود دارد که آرامش نوع اول را بیان می کند.

مثلاً در آیه ای می فرماید: ازدواج راهی است برای حصول سکونت:

وَ مِنْ آیاتِهِ أنْ خَلَقَ لَکم مِنْ اَنْفُسِکمْ أزْواجاً لِتَسْکُنوا اِلَیهَا؛
و از نشانه های او اینکه از[نوع] خودتان همسرانی برای شما آفرید تا بدان ها آرام گیرید.

یا در آیه ای دیگر شب را وسیله آرامش معرفی می کند:
الله الَّذی جَعَلَ لَکمُ اللَّیلَ لِتَسْکُنوا فِیهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً؛
خدا[همان] کسی است که شب را برای شما پدید آورد تا در آن آرام گیرید و روز را روشنی بخش[قرار داد].

از این آیات و آیه های مشابه به دست می آید که راه کارهایی جهت نیل به «سکونت» وجود دارد. نظیر ازدواج و شب که احتمالاً به معنای استراحت در شب است.
از سوی دیگر عمق وجود انسان نیازمند آرامشی است که دارای سه ویژگی است؛ یکی اینکه عمیق ترین لایه های وجودی انسان را در برگیرد، دوم اینکه ناب باشد یعنی از آلودگی دور باشد و سوم اینکه گذرا و موقتی نبوده، مستمر باشد. با توجه به اینکه دو نوع آرامش وجود دارد یکی سطحی و دیگری عمیق، می توان به نتیجه مهمی رسید و آن را اینکه وصول به آرامش سطحی یعنی تنی یا روان تنی راه کارها و تکنیک هایی دارد که یکی از آنها می تواند انجام تکنیک های یوگا باشد، اما نیاز اصلی انسان به آرامش، از نوع دوم است. آرامش عمیق و ناب فقط در سایه یاد خدا و اعتماد به او حاصل می آید. چنانچه قرآن کریم با صراحت و به صورت انحصاری تنها راه نیل به آرامش را یاد خدا و نه هیچ چیز دیگر(از جمله یوگا) می داند:
الاَ بِذکرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛
آگاه باش که با یاد خدا دل ها آرامش می یابد.


چهار خلأ خداشناسی

در یوگا مانند سایر مکاتب هندی سخنی از خدا نیست، خدایی که مبدا و منتهای هستی است: «هُوَ الْاوَّلُ وَ الْآخِرُ». او راه نجات بشر را از طریق رسولان خود به انسان ها نشان داده است. در یوگا سخنی از معاد هم مطرح نیست. بنابراین آرمان یوگا به زندگی دنیوی انسان، منحصر می شود و چنین چشم اندازی برای زندگی انسان، با دلایلی که بر ضرورت معاد گفته شده ناسازگار است.

پنج ابطال تناسخ

تناسخ نخستین مبنا و مهمترین اصل آیین های عرفانی هند است. اساساً فرهنگ هند با تناسخ گره خورده است و از آنجا که یکی از مبانی یوگا تناسخ است، مناسب است نیم نگاهی به این اصل مهم داشته باشیم.

در آثار فلسفه اسلامی صورت مساله اینگونه است که انتقال روح یا به انسان است که در آن «نسخ» گفته می شود، یا به حیوان است که آن را «مسخ» می نامند، یا به گیاه است که به آن «فسخ» می گویند، یا به جماد است که «رسخ» نامیده می شود. بنابراین براساس اصطلاح مزبور، تناسخ تنها به معنای انتقال روح از کالبدی به کالبد انسان است. اما در آیین های عرفانی هندی با بی دقتی، تناسخ به معنای عام به کار رفته و شامل تمامی چهار قسم پیشین می شود.

از نظر معناشناسی، تناسخ یعنی انتقال نفس یا روح از بدنی به بدن متباین و منفصل در دنیا؛ از اخس به اشرف یا از اشرف به اخس. در این تعریف عناصری وجود دارد: اولاً، باید روح از کالبدی به کالبد دیگر منتقل شود؛ ثانیاً، کالبد دوم باید کالبدی دیگر و منفصل باشد؛ ثالثاً، این انتقال باید در دنیا محقق گردد. بر این اساس می توان گفت که اگر اننقالی صورت نگیرد یا انتقال به کالبد منفصل نباشد یا اینکه انتقال در دنیا صورت نگیرد، تناسخ نخواهد بود و طبعاً هیچ یک از این موارد محال و باطل هم نیست.

یکی از معارف عمیق قرآنی و اسلامی این است که انسان در دنیا ظاهری دارد و باطنی. با مرگ انسان، باطن او ظهور می یابد و تمامی ملکات و صفات باطنی که در دنیا با اختیار و اراده خود کسب کرده است، در آخرت متجلی خواهد شد. بر اساس تعریفی که از تناسخ به دست آمد، می توان گفت که ظهور ملکات باطنی و نفسانی در قیامت هیچ ارتباطی به تناسخ ندارد؛ زیرا از یک سو هیچ انتقالی صورت نگرفته است، چه رسد به اینکه انتقال از کالبدی به کالبد دیگر باشد و از سوی دیگر، ظهور ملکات باطنی و نفسانیات درونی در ظرف قیامت و آخرت تحقق می یابد، در حالی که در تناسخ، انتقال در دنیا محقق می شد.

ظهور ملکات در آخرت با صراحت در آیات متعددی مطرح شده است؛ از جمله اینکه قرآن معتقد است ممکن است باطن انسان به صورت میمون یا سگ باشد، ‌ اما انسان در دنیا از آن غفلت کرده و در قیامت همین باطن جلوه کند، مانند آیه ۶۵ سوره بقره:

«فَقُلْنا لَهُمْ کونُوا قِرَدَه خَاسِئینَ»
یا آیه ۱۰۸ سوره مومنون:
«قالَ اخْسَوُا فیها وَ لا تُکلِّمُونْ».

استدلال های متعددی در جهت ابطال تناسخ بیان شده است که بعضی از آنها از این قرار است:

دلیل اول: نفس در زمانی از بدن مفارقت می کند و در زمان دیگر به بدن دیگر می پیوندد، این دو زمان در دو آن صورت می پذیرند که قطعاً متباین اند. حال پرسش این است که در فاصله میان این دو زمان، گرچه بسیار کوتاه باشد، نفس بدون بدن است و این امر محال است.

دلیل دوم: براساس حرکت جوهری در نفس، می توان گفت که نفس نخست بالقوه است و به تدریج به سمت فعلیت پیش می رود. حال اگر تناسخ درست باشد، باید نفس از فعلیت به قوه باز گردد و خروج از فعلیت به قوه، محال است؛ زیرا فعلیت، وجدان و قوه، فقدان است و هرگز وجدان به فقدان تبدیل نمی شود.

دلیل سوم: نفس موجودی حادثاست که در بدن حدوثمی یابد. بنابراین در بدن باید تهیاً و آمادگی خاصی باشد. هرگاه تهیأ پدید آمد، نفس از علل مفارق به بدن اضافه می شود. از این روی بدن خاص مقتضی نفسی خاص است. حال اگر تناسخ درست باشد، باید بدن واحد واجد دو نفس باشد؛ یکی نفسی که برای آن تهیأ دارد و دیگری نفسی که از بدنی دیگر می آید. بنابراین لازمه یک نفس در دو بدن، یک بدن دارای دو نفس است و این محال است.

منبع: زمزمه های شیطانی آسیب شناسی عرفان های نوظهور دکتر محمدتقی
فعّالي چاپ اول بهار ۱۳۹۱