«حسنی مبارک» رئیس جمهور مخلوع مصر در مصاحبهای تفصیلی با روزنامه الأنباء کویت، به کمک خود به رژیم بعث صدام در جنگ عراق علیه ایران و کمک مالی کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس اذعان کرد.
مبارک ضمن متهم کردن ایران به داشتن «طمع» در خصوص نفوذ در کشورهای منطقه و «تهدید بودن» آن برای کشورهای عربی خلیج فارس، آن را به نوعی با تهدید رژیم صهیونیستی مقایسه کرد و گفت، «اما طمع اسرائیل هم کاملا روشن است».
او از «انور سادات» رئیس جمهور وقت مصر که قرارداد صلح قاهره-تلآویو مشهور به صلح کمپدیوید را امضا کرد و به دلیل نزدیکی به رژیم صهیونیستی در اکتبر 1981 ترور و کشته شد، به بزرگی و تمجید یاد کرد.
حافظ اسد قصد داشت، سادات را بازداشت کند تا به قدس نرود
خانم «فجر سعید»که نوشت، این مصاحبه در سالروز تولد مبارک انجام شده، در اولین سوال از حسنی مبارک از «شرایط تأسیس شورای همکاری عربی» پرسید اما مبارک گفت، برای پاسخ به این سوال باید از ابتدا آغاز کند. «باید اول از شرایط ازسرگیری روابط کشورهای عربی [با مصر] بگویم. وقتی که من قدرت را در دست گرفتم، رابطه مصر از زمانی که سادات به قدس رفت و به سوی صلح با اسرائیل گام برداشت، قطع شده بود... آن وقتی که سادات در سخنرانی پارلمان در سال 1977 اعلام کرد آماده است به اسرائیل برود، یاسر عرفات هم در پارلمان بود... چند روز بعد آمریکاییها دعوتنامه سفر به اسرائیل را به سادات دادند. بعد از آن سادات به سوریه رفت تا حافظ اسد [رئیسجمهور وقت سوریه] را از تصمیم خود برای رفتن به قدس [اشغالی] مطلع کند اما سوریها مطلقا این مسئله را رد کردند. بعداً شنیدیم که آنها در اندیشه بازداشت سادات بودند یا اینکه هواپیمایش را خراب کنند تا به قدس [اشغالی] نرود. سادات از فرودگاه نظامی ابوصویر نزدیک اسماعیلیه به قدس رفت و من صبح روزی که رفت به دیدارش رفتم و با موسی صبری، متن سخنرانی که در کنست [پارلمان اسرائیل] ایراد کرد، مرور کردیم. بعدش به فرودگاه رفتم و بدرقهاش کردم. رئیس جمهور سادات رهبری شجاع و صاحب نظری نافذ بود...».
به عراق در جنگ کمک کردیم
«وقتی قدرت را در دست گرفتم، ماسهای غیررسمی با خیلی از کشورهای عربی را حفظ کردم. کمی بعد به مراسم ترحیم ملک خالد [شاه چهارم سعودی] رفتم با آنکه رابطه [رسمی] نداشتیم.. به عراق در جنگش علیه ایران کمک کردیم در حالی که روابط رسمی نداشتیم.. وقتی سال 1987 به نشست سران اسلامی در کویت رفتم، شیخ زاید [حاکم امارات] با من ملاقات کرد و گفت به کشورش بازمیگردد، سپس منتظر من است تا به دیدارش بروم. گفتم نمیخواهم مایه دردسرت شوم، اما اصرار کرد و در حالی که روابط رسمی نداشتیم، به دیدارش رفتم. بعد از آن، صدام ازسرگیری روابط را اعلام کرد و بعدش ملک حسین [شاه اردن]... بدین ترتیب روابط مصر با کشورهای عربی با مجرای خود بازگشت و اتحادیه عرب به مقرش در قاهره بازگشت.
حضور مبارک در اتاق عملیات عراق
«هنگام عملیات فاو، به عراق و به دیدار صدام و فرماندهان عراقی در اتاق عملیات رفتم تا در جنگ علیه ایران به آنها کمک کنم. همه کشورهای [عربی] خلیج [فارس] داشتند بر این اساس که کسی مثل صدام میگفت، دارد از جبهه شرق جهان عرب حمایت میکند، کمک مالی کردند. در نشست سران اسلامی در کویت حافظ اسد هم بود. نوبت سخنرانی من قبل از او بود اما آنها اصرار کردند که قبل از من سخنرانی کنند. گفتم مشکلی نیست... اما حافظ اسد سخنرانیاش را با حمله به سادات شروع کرد. برخی افراد هیأت که همراهم بودند، گفتند برخیزیم و برویم. گفتم خیر. بعدش نوبت من که شد گفتم درست نبود که حافظ اسد اینطور درباره سادات صحبت کند. سادات خدا رحمتش کند، درگذشته و رئیس جمهور مصر و رهبری عربی بود و ما در نشست سران اسلامی هستیم و من به این بیاحترامی پاسخ نمیدهم... تا سخنرانیام آغاز شدف حافظ اسد و هیأت سوری خارج شدند تا سخنرانی مرا گوش نکنند. توجهی نکردم و سخنم را ادامه دادم. نمیتوانم اجازه دهم به رئیس جمهور پیشین مصر بخصوص سادات بیاحترامی شود.
امتیازی به اسرائیل ندادم!
الانباء: مصر چه امتیازاتی به اسرائیل داد... تا روابط با کشورهای عربی از سر گرفته شود؟
مبارک: خیر. چه امتیازی. این رویکرد راهبردی و برگشتناپذیر مصر بود. کشورهای عربی این را خوب میدانستند. من تأکید کردم که از ایفای نقش تاریخی خود در خدمت به مسائل جهان عربی و در رأس آن مسئله فلسطین، کوتاه نخواهیم آمد. برای همین، من بعد از ازسرگیری روابط با کشورهای عربی تلاش کردم این کشورها را یکپارچه کنم تا صدای واحدی داشته باشیم. در می 1990 که نشست سران عرب در بغداد بود، تلاش کردم که دودستگی موجود را برطرف و همه سران عربی را به حضور متقاعد کنم و موفق شدم جز حافظ اسد. تلاش کردم متقاعدش کنم اما به دلیل اختلافات عمیقش با صدام و مشاجره شدید میانشان در نشست سران قبلی در مغرب در سال 1989 که اولین نشست سران بود که من بعد از روابط دوباره با کشورهای عربی در آن حاضر شدم، در این نشست حاضر نشد.. آن روزها با صدام صحبت کردم و گفتم که با حافظ اسد سخت برخورد کردهای.. اختلافشان عمیق بود.
ماجرای تشکیل شورای همکاری عربی
الانباء: فضای نشست سران در بغداد چطور بود، بخصوص اینکه چند ماه قبل از اشغال کویت (توسط صدام) بود؟
مبارک: قبل از نشست بغداد و با بازگشت روابط کشورهای عربی با مصر، ملک حسین ایده تأسیس شورای همکاری عربی را مثل شورای همکاری خلیج [فارس] مطرح کرد که شامل مصر، اردن و عراق شود. با صدام هم درباره این صحبت کرده بود. گفتم مانعی نیست. حرف از همکاری اقتصادی بود. کمی بعد ملک حسین به من گفت که صدام میگوید، یمن هم اضافه شود. گفتم ممکن است عربستان این را علیه خودش تفسیر کند، پس لازم است عربستان در جریان قرار بگیرد که سوءبرداشتی نکند. بعد از این ملک حسین و بعدش علی عبدالله صالح گفتند که میتوانیم فکر همکاری نظامی هم باشیم یعنی تبادل نیرو کنیم... گفتم از نظر مردود است. همکاری اقتصادی آره اما نظامی خیر. اولا که من توافق صلح با اسرائیل دارم و اردن ندارد. همکاری نظامی برای چه؟ با که بجنگیم؟ گذشته از این، ما که توافق دفاع عربی مشترک دارد... ما با هم نمیجنگیم.
الانباء: هنگام تشکیل شورای عربی چه اتفاقی رخ داد؟
مبارک: اولین جلسه در اردن بود. بعد در عراق و بعدی در یمن. بعدا وقتی در اسکندریه جلسه داشتیم، دیدم باز هم موضوع همکاری نظامی را مطرح کردند. فقط هم این نبود. علی عبدالله صالح با من درباره ادغام سرویسهای اطلاعاتی صحبت کرد. گفتم محال است. من هر چیزی را در این خصوص رد میکنم.
الانباء: آیا صدام هم در این موارد با شما صحبت کرد؟
مبارک: او کار را به ملک حسین و صالح سپرده بود. آنها با من صحبت میکردند. مهم این است که همه اینها را رد کردم و چارچوب اقتصادی ادامه یافت. اما شک کردم.
الانباء: و نشست سران در بغداد چه؟
مبارک: فضا عادی بود. اما صدام در حرفهایش درباره کشورهای خلیج [فارس] خیلی تند بود. بخصوص درباره کویت و امارات... میگفت، آنها به قدر کافی در جنگ کُمکش نکردهاند و قیمت نفت را کاهش دادهاند و این به ضررش بوده و از آنان خواست که از طلبشان از عراق، صرفنظر کنند... رُک به او گفتم که این هجمه، توجیهی ندارد اما او به گلهکردن ادامه داد. بعد از نشست، به صدام گفتم من پیش حافظ اسد میروم تا او را در جریان آنچه گذشت قرار دهم. گفت، مهم نیست. گفتم، نه، من میروم. داریم جمعوجور میکنیم [تا متحد باشیم]. بعدش هم رفتم و حافظ اسد به من گفت خوب کردی که قبل از نشست نیامدی. اذیت میشدم برای اینکه بیایم.
الانباء: بعدش چه شد. تا اینکه (کویت) اشغال شد؟
مبارک: صدام آن لحنش را تندتر کرد تا اینکه اواخر جولای اطلاعاتی موثق رسید درباره اینکه عراق نیروهایش را در مرز جمع کرده و بیشتر از حالت دفاعی است... با کشورهای خلیج [فارس] در تماس بودم. بویژه سعودی و کویت و امارات. تصمیم گرفتم فورا به عراق بروم و با صدام بنشینم و وضعیت را آرام کنیم... سهشنبه 24 جولای رفتم. سعود الفیصل فرستاده ملک فهد [شاه وقت سعودی] شش صبح در فرودگاه پیشم آمد تا قبل از دیدار با صدام مشورت کنیم. هفت صبح پریدم و رسیدم عراق و با صدام و طارق عزیز و چند نفر دیگر حدود پنج ساعت نشستیم [حرف زدیم]. مدام از کویت گله و شکایت.. گفتم هر مشکلی با گفتوگوی آرام و بدون زد و خورد رسانهای و تهدید حل میشود... پرسیدم قصدش چیست که در مرز کویت نیرو تجمیع کرده. گفت قصد تجاوز ندارد اما این را هم گفت که به کویت این را نگویم. از حرفش تعجب کردم و دوباره از قصدش پرسیدم. این بار خودمان دو تا بودیم، بدون اعضای هیأت. گفتم من دارم میروم کویت و عربستان و پیشنهاد ترتیب دیداری برای گفتوگو برای روز یکشنبه 29 جولای در عربستان میدهم. بعد از آنکه به سوی کویت پریدم، در هواپیما به من خبر دادند که طارق عزیز بالافاصله بعد از اینکه بغداد را ترک کردم، بیانیه داده و گفته دیدار ما درباره بررسی مسائل دوجانبه بوده. شَکّم بیشتر شد. دوجانبهی چی؟ از کلهی سحر آمدم پیش شما که روابط دوجانبه را بررسی کنم؟... رسیدم کویت و با شیخ جابر در فرودگاه دیدار کردم.به او گفتم صدام بوضوح به من گفت که اقدام نظامی نخواهد کرد.. اما به شیخ جابر هم گفتم که لازم است که احتیاطات لازم را به خرج دهید چون صدام حیلهگر [فریبکار] است. گفتم من حاضرم هر کمک دفاعی که کویت بخواهد، ارسال کنم. در عین حال، به او گفتم که من دارم میروم عربستان تا دیداری با حضور کویت، عراق و عربستان جهت آرامکردن اوضاع ترتیب دهم. پیشنهاد کردم که ولیعهد شیخ در این جلسه حاضر باشد.
الانباء: معنایش این است که شما به شیخ جابر گفتید که نگرانید صدام حمله کند. چون تا آن وقت رسانهها گفته بودند که شما اطمینان دادهاید که صدام اقدامی نظامی نمیکند.
مبارک: من به شیخ جابر چیزی را گفتم که صدام قول داده بود.. اما در عین حال درباره فریبگری او هم هشدار دادم و گفتم که صدام گفته این قول مرا به کویت نگو. تردیدهایی داشتم و برای همین به شیخ جابر گفتم احتیاط کند.
الانباء: بعدش به عربستان سعودی رفتید؟
مبارک: درسته. با ملک فهد و شاهزاده عبدالله دیدار و با آنان بر سر اهمیت دیداری با حضور عراقیها و کویتیها در عربستان در روز یکشنبه 29 جولای توافق کردم. اما هیأت عراقی تصمیم گرفت که سهشنبه 31 جولای بیاید. شاهزاده عبدالله هم در [ضیافت] شام قبل از جلسه حضور داشت. رئیس هیأت کویتی شیخ سعد [ولیعهد وقت] و رئیس هیأت عراقی هم عزت ابراهیم بود. دو هیأت سهشنبهشب و ظهر چهارشنبه دیدار کردند... معلوم شد که هیأت عراقی طبق برنامه و حرفهای مشخص از پیشتعیینشده آمده و اختیاری برای مذاکره جهت حل اختلاف ندارد.. دو هیأت برگشتند. عراقیها رفتند عمره گزاردند و بامداد پنجشنبه برگشتند عراق. بعد از آن نیروهای عراقی فورا وارد کویت شدند.
الانباء: چه زمانی با خبر شدید؟
مبارک: من در برج العرب بودم... صبح روز پنجشنبه دوم آگوست به من اعلام کردند که نیروهای عراقی وارد کویت شدند. بهتآور بود. فکرش را نمیکردم که صدام چنین کاری کند. یک کشور عربی تجاوز به کشور عربی دیگر کند و آن را اشغال کند؟.. باورکردنی نبود. حداکثر تصور برخی این بود که مناقشه مرزی نزدیک چاههای نفت پیش بیاید اما تجاوز و اشغال و الحاق کویت به عراق، باورکردنی نبود.
الانباء: با صدام تماس نگرفتید بعد از اشغال؟
مبارک: آن روز قرار بود شیخ زاید مهمان من باشد. با او دیدار و مشور کردم. با هواپیمای ریاست جمهوری مصر به ابوظبی بازگشت چون این نگرانی بود که صدام تلاش کند هواپیمای شیخ زاید را بزند. این احساس به وجود آمده بود که صدام ممکن بود هر کاری بکند. بعدازظهر آن روز ملک حسین آمد. به او گفتم صدام چکار میکند؟ مگر او نبود که میگفت از دروازده شرقی جهان عرب حمایت میکند؟ حالا تجاوز میکند و یک کشور عربی را اشغال میکند. گفتم اگر صدام عقبنشینی نکند، مجبورم که موضع قاطعانهای علیه آنچه رخ داده بگیرم. او گفت که حرفی نزنم تا برود [با صدام] دیدار کند. گفتم آمادهام هر کاری کنم که آبروی صدام حفظ شود اما این باید به شرط عقبنشین از کویت باشد. میتوانیم جلسه کوچکی (در سطح سران) بگذاریم، اما لازم است قول دهد که خیلی زود عقبنشینی میکند. روز بعد به دیدارش رفت و بعدش به من نقل به مضمون این را گفت که صدام عقبنشینی نمیکند اما به من گفت چیزی اعلام نکنم که فرصت برای حل را از دست ندهیم... البته من نمیتوانستم سکوت کنم و باید موضعی قاطع میگرفتیم. دستور دادم در بیانیهای آنچه رخ داده، محکوم کنند و...
الانباء: شرایط نشست سران عرب که بعد از اشغال برگزار شد چطور بود؟
مبارک: دیدم وضع دارد بدتر میشود و دنیا سکوت نخواهد کرد. هشتم آگوست دعوت به جلسهای از سران عرب کردم.. روز دوم هم برگزار شد. نشست شامل بگومگو و تلاش برای ناکام گذاشتن آن بود. عربستان دنبال تصمیمی میگشت که از طریق آن خواستار دعوت از نیروهای خارجی برای حمایت از خود و آزادسازی کویت شود.نیروهای عربی مشکلی نداشت چون ما توافق دفاع مشترک عربی داشتیم. من بعدا موافقت پارلمان را گرفتم و نیروهای مصری را به عربستان و امارات اعزام کردم. هیأت عراقی وقتی امد درخواست کرد که هیأت کویت حضور نداشته باشد چون آنها کویت را به خود الحاق کرده بودند. چیز غیرمعقولی بوو. مشاجرهشان شد... یاسر عرفات پیشنهاد تشکیل هیأتی متشکل از من و شیخ زاید و دیگران داد که برویم با صدام دیدار کنیم. گفتم خیر. تو برو. هیأت عراقی میخواست جلسه متشنج شود که رأی گیری انجام نشود. اما بیانیه نشست با اکثریت آراء تصویب و جلسه تمام شد. بعد از جلسه عراقیها مرا فحش میدادند اما توجهی نکردم...
الانباء: چه لحظاتی در جنگ برای شما سختتر بود؟
مبارک: من معنای جنگ را خوب میفهمم... جنگ هوایی حدود چهل روز طول کشید.. صدام تلاش میکرد با شلیک موشک اسکاد به اسرائیل، پای آن را به این جنگ باز کند. یادم هست روزی که موشک اسکاد به اسرائیل شلیک شد همه انتظار داشتند که اسرائیل پاسخ دهد و عراق را بزند.فورا با رئیس جمهور آمریکا تماس گرفتم و به او گفتم باید مانع اسرائیل شود چون پاسخ اسرائیل وضعیت را پیچیدهتر میکند. عملا جرج بوش [پدر]، درک کرد و موفق شد اسرائیل را قانع کند که پاسخ ندهد. به آنها پاتریوت داد که بتوانند با موشکهای اسکاد مقابله کنند.. این نقطه حساس و سختی بود.
الانباء: اثرات این جنگ بر وضعیت منطقه تا امروز را چطور ارزیابی میکنید؟
مبارک: شکی ندارم که اشغال کویت وضعیت را در منطقه و تا امروز بدتر کرد.. جهان عرب دو دسته شد. دخالتها و طمعورزیهای خارجی فرصتی یافتند. تعادلی که میان عراق و ایران بود، به نفع ایران مختل شد.اقدامات تروریستی از جمله القاعده تحت بهانه مقاومت دربرابر حضور آمریکاییها در خلیج [فارس] شکل گرفته و با حادثه یازدهم سپتامبر (2001) به اوج رسید. سپس در سال 2003 اشغال عراق و ناآرامیهای بیشتر در منطقه تا اینکه حماس، قدرت در غزه را به دست گرفت و شکاف عمیق میان فلسطینیها تا امروز به وجود آمد. بعدش هم اتفاقات 2011 [انقلابهای عربی] که پراکندگی، چند پارگی و تروریسم را به بار آورد.. و متأسفانه خیلی از این مشکلات و ناآرامیها ساخت دست خود ما عربهاست.