برخی مدیران، میدان جنگ را اشتباه گرفتهاند و هر چند وقت یک بار، به جنگهراسی دامن میزنند. جنگ جای دیگری است اما این مدیران و رسانههای حامی -یا متظاهر به حمایت از- آنها غالباً سایه «جنگ نظامی» را پررنگ میکنند و نتیجه میگیرند که؛ چون نقشه دشمن، تحریک ایران و بهانهجویی برای حمله نظامی است، بنابراین نباید در مقابل زیر پا گذاشتن برجام و فشارهای اقتصادی و تحریمی پیاپی هیچ کاری کرد؛ چون این کار آتو دادن دست دشمن است! این شیوه استدلال غلط، نتیجه مشورت برخی مشاوران و اطرافیان است، یا برآمده از روحیات و شخصیت خود مدیران؟ واقعاً متوجه نیستند، یا میفهمند اما چون، مسئولیت و تکالیفی را متوجهشان میکند، ترجیح میدهند صورت مسئله را اشتباه بنویسند؟
۱- سؤال درست و نگارش صحیح صورت مسئله، نیمی از پاسخ است؛ همچنانکه طرح غلط یا مغالطهآمیز آن، ذهن را از پاسخ درست پرت میکند. این، همان گرفتاری راهبردی است که برخی مدیران ما دچار شدهاند. آقای ظریف هفته قبل به خاطر یک نشست حاشیهای به نیویورک رفت اما عمده موجی که درست کرد، اولاً ابراز تمایل به مبادله زندانیان با آمریکا بود که در رسانهها، حمل بر ارسال پالس مذاکره به طرف پیمانشکن برجام شد. ثانیاً تاکید بر پرهیز دادن طرف مقابل از جنگ، سایه موهوم جنگ نظامی را احیا کرد. او تاکید داشت میان ترامپ و اطرافیانش فاصله ببیند! همان تغافلی که درباره بازی «پلیس خوب و پلیس بد» میان «اروپا و آمریکا» و «دموکراتها و جمهوریخواهان» داشتند و به نام اختلاف انداختن میان حریفان، مکرراً از حقوق ملت ایران عقبنشینی کردند.
۲- فردا سالگرد خروج آمریکا از برجام است. در حالی که برجام در این یک سال مطلقاً از سوی غرب زیر پا گذاشته ماند و نیازمند پاسخ بازدارنده متقابل بود، چنین انگارهسازی شد که نقشه دشمن، حمله نظامی است و برای وارد نشدن در نقشه او، اصلاً نباید هیچ کاری کرد؛ بلکه باید به قول خودشان، صبر استراتژیک (!؟) در پیش گرفت و تا دو سال دیگر که انتخابات آمریکاست، دست روی دست گذاشت. به چه امیدی؟ شاید شانس! زد و یک دموکرات به جای ترامپ آمد. اما این انگاره که «ترامپ دیوانه است و تیم حامیان او دیوانهتر، بنابراین در مقابل تعدی آنها نباید هیچ واکنشی نشان داد»، دقیقاً مطلوب دشمن است و او را به تعدی و تشدید جنگ اقتصادی و تحریمی تحریک میکند.
۳- خانم نیکی هیلی ۲۶ مهر ۹۷ مقارن اعلام کنارهگیری از نمایندگی آمریکا در سازمان ملل، در کنفرانس «شارلوت» اذعان کرد: «ماموریت من، دیوانه نشان دادن ترامپ برای ترساندن کشورها بود. همواره ترامپ را به عنوان فردی تندمزاج، و غیرقابل پیشبینی در مذاکرات به تصویر میکشیدم تا باعث ترس طرف دیگر شوم. این کار در چارچوب دیپلماسی «مرد دیوانه» صورت میگرفت که قبلاً نیکسون تعریف کرده است. سپتامبر ۲۰۱۷ وقتی با همتای چینی درباره کره شمالی چانهزنی میکردم، گفتم رئیس من آدم غیرقابل پیشبینی است و من نمیدانم چه خواهد کرد. تهدید حمله به کره شمالی آنقدر کافی بود که چین را وادار کرد تحریمهای جدی علیه کرهشمالی را در شورای امنیت بپذیرد. من به ترامپ گفتهام همواره این کار را انجام میدهم و او کاملاً با این ایده موافق بود.»
۴- اما این شگرد فقط در مقابل کره شمالی و چین نبود، بلکه در قبال کره جنوبی هم به کار بسته شد. به گزارش مهر ۹۶ سایت «آکسیوس»، ترامپ پیش از مذاکرات تجاری با کره جنوبی، به رابرت لایتیزر رئیس دفتر نمایندگی تجاری آمریکا دستور میدهد «برای امتیاز گرفتن، بگویید من (ترامپ) دیوانهام. آنها ۳۰ روز فرصت دارند؛ اگر امتیاز ندهند، از توافق تجاری خارج میشوم.» لایتیزر پاسخ میدهد «بسیار خوب، پس من به آنها میگویم ۳۰ روز مهلت دارند.» ترامپ فوراً میگوید «نه، نه، نه. نباید اینطوری مذاکره کنی. نباید بگویی ۳۰ روز مهلت دارند. میگویی، این آدم دیوانه است و هر لحظه ممکن است از توافق خارج بشود، هر لحظه!»
۵- برای چنین دولتی، پالس مذاکره (ولو به اسم مبادله زندانیان) فرستادن، یا تهدید نظامی را بزرگنمایی کردن، بازی در زمین اوست و موجب جلوتر آمدنش میشود؛ چنانکه در یک سال گذشته دیدهایم. اتفاقاً اسیر عملیات روانی و شگرد «مرد دیوانه» شدن است که میتواند سایه تهدید نظامی را هم با خود بیاورد. دشمن نباید تصور کند با اشتلم و تهدید میتواند اخّاذی کند. کسانی که تهدید نظامی نامعتبر دشمن را پررنگ کنند، گرای انگشت گذاشتن روی نقطه ضعف روانی خود را میدهند. و از آن بدتر، نفوذزدگی است. ۳۹ سال قبل بنی صدر (دارای اسم رمز S D LURE در لانه جاسوسی آمریکا) مدعی صبر استراتژیک در مقابل حمله صدام بود.
میگفت زمین بدهیم و زمان بخریم! اما سرزمینی که ظرف چند ماه اشغال شد، با مجاهدتی ۸ ساله و تقدیم ۳۰۰ هزار شهید بازپس گرفته شد. آیا خروجی توهم «صبر استراتژیک» جز این میتواند باشد که در مقابل هر نوع دستدرازی و فشار و مضیقه جدید آمریکا و اروپا سکوت کنند و خباثتها، هزینهای برای دشمن نداشته باشد؟ آیا دشمن با این اِدراک، دلیلی میبیند که بر حجم تهدید و فشار نیفزاید؟ متاسفانه طیف مورداشاره داخلی، در حالی با مواضع خود به گزینه نظامی دشمن اعتبار بخشید که ترامپ، دزدانه و چراغ خاموش به عراق میرود و با صدای بلند مینالد که از جنگ و هزینه ۷ هزار میلیارد دلاری در افغانستان و عراق و سوریه، چیزی جز خسارت و تحقیر، عاید سه دولت آمریکا در ۱۹ سال گذشته نشده است.
۶- اما استدلال غلط یا مغالطهای که مدیریت دولت را از اقدام و ابتکار و پیشدستی باز داشته، ابعاد دیگری هم دارد و به دروغ جنگ محدود نمیشود. ما با دو سطح از بحث طرفیم، یکی واکنش به ابطال برجام و تشدید تحریمها، و دیگری، آشفتگی موجود در مدیریت اقتصادی. عدهای اصرار دارند اصطلاحاً ماست را داخل قیمه بریزند! در اینجا دو بحث متفاوت، به غلط، با هم خلط میشود و آنگاه در استنتاج، نتایجی غلط و پرخسارت به دست میدهد.
اگر از این طیف بپرسید چرا نباید به آمریکا و اروپا واکنش نشان دهیم، میگویند «وضعیت اقتصادی را ببینید! اگر اقدام متقابل جدی و موثر بکنیم، وضعیت اقتصاد بیشتر به هم میریزد.» این هم آدرس گمراهکننده دیگری است. آنها برای پاسخگو نبودن درباره قصور و تقصیر و بیعملی خود در تدابیر اقتصادی، سعی میکنند عامل اصلی التهابات اقتصادی را به دیپلماسی ربط دهند؛ یادشان هم میرود که هنگام انتقاد از دولت قبل از خود میگفتند ۱۰ تا ۳۰ درصد مشکلات اقتصادی به تحریمها برمیگردد و علت ۷۰ تا ۹۰ درصد آن، سوءمدیریت دولت است.
۷- آنها به عمد توضیح نمیدهند که اگر ترامپ، اردیبهشت ۹۷ از برجام خارج شد، چرا وضعیت اقتصادی بلافاصله پس از انتخابات ریاست جمهوری (۲۹ اردیبهشت ۹۶) رو به آشفتگی گذاشت، چنانکه تابستان ۹۶ شاهد تعطیلی برخی کارخانهها و اعتراضات کارگران حقوق نگرفته بودیم، تا اینکه حوادث دی ماه ۹۶ -پنج ماه قبل از خروج آمریکا از برجام- سر باز کرد؟ واقعیت این است که برخی مدیران، در چهار سال اول سعی کردند با لاپوشانی و سرهمبندی مسائل اقتصادی و برخی رفتارهای پوپولیستی، افکار عمومی را با این تلقی و تلقین که «صرفا به واسطه بستن با غرب میتوان به اقتصاد رونق داد»، همراه کنند و در انتخابات مجلس ۹۴ و ریاست جمهوری ۹۶ نتایج مطلوب خود را بگیرند. اما با پیروزی در دوره دوم، انگیزه آنان به شدت فروکش کرد، ضمن اینکه وضعیت بیعملی و تعلیق ۵-۶ ساله به انتظار سیب و گلابی توافق، عملاً موجب انباشت مشکلات تولید و پیدایش رکود تورمی شدید شده بود.
۸- هرچه بیماری واردات بیرویه به سودای اعجاز برجام شدت میگرفت، تولید داخلی بیرمقتر میشد اما مدیران ذیربط اهتمامی برای رفع مشکلات فزاینده تولید و کسب و کار نشان نمیدادند. این روند ضد برنامهای که به اندازه یک برنامه پنجساله توسعه تداوم داشت، عملاً اقتصاد پرظرفیت ملی را ضعیف و آسیبپذیر کرد و بر وابستگی به درآمد نفت و یارانه و واردات بیحساب و کتاب حاصل از آن افزود.
بنابراین هر وقت خبر آمد که این روند دخل و خرج بیضابطه دچار شوک خارجی میشود -یا خواهد شد- کافی بود تا اقتصاد معتاد و رخوت زده را دچار تب و لرز و التهاب کند. قضاوت یکسره نمیتوان کرد که این روند همه جا از سر تعمد بود یا غفلت و یا لجاجت، اما هرچه بود، برآیند آن باعث شد بخشی از اتاق مدیریت اقتصاد و بازار به خارج منتقل شود و در قبال امواج روانی خارجی تاثیرپذیر شویم؛ بیمبالاتی دولت در قبال جنگ مجازی و تحرکات دشمن برای اشغال سایبری، طبیعتاً در این دستکاری نقش مضاعفی ایفا کرده و بر گرفتاریها افزوده است.
۹- اما چه باید کرد؟ دولتِ جا مانده از اقتدار جمهوری اسلامی، باید به ترازهای عزت و اقتدار برگردد. به جای اهتمام به تداوم دوقطبیهای دروغینی مانند «عزت یا معیشت»، «جنگ یا معیشت»، «سیاست خارجی مقاوم یا اقتصاد»، «برجام یا جنگ» و از این قبیل، با قاطعیت از خطوط قرمز کشور در مقابل دشمن صیانت کند.
توافق (برجام) اگر در نگاه نظام و صاحبنظران، یک حرکت تاکتیکی محسوب میشد و طریقیت داشت نه موضوعیت و اصالت، از نگاه دولت به یک مسئله راهبردی و حیثیتی و ناموسی تبدیل شد، بنابراین برای دفاع از حیثیت خود هم که شده، دولت نباید به دستمالی و پایمال شدن برجام تن دهد.
اگر قرار بود تعهدات برجام را یکطرفه اجرا کنیم که دیگر، نامش توافق برد- برد و فتحالفتوح قرن نبود، قبول تحمیل و دیکته دشمن بود. اکنون آقای عراقچی میگوید «عایدی ما از برجام تقریباً صفر است» و آقای ظریف میگوید «اروپا به کمتر از یک درصد تعهدات خود در برجام عمل کرده است.»
وقتی خط قرمز برجامی دولت شکسته شد، در نگاه دیگران فاقد پرستیژ و توان بازدارندگی دیده میشود و سلسله تهدیدها را با خود میآورد. این حقیقت مهم و عامهفهم، غیر قابل انکار است؛ مگر برای مدیران دارای معلولیت روحی، گرفتار لجاجت، و یا خدای ناکرده نفوذ زده و فاقد اختیار جبران اشتباه.
۱۰- علت اول و اصلی نابسامانیهای موجود در حوزه تولید و توزیع درست و کسب و کار، داخلی و مدیریتی است. البته نباید نقش جنگ اقتصادی را نادیده گرفت. اما این جنگ میتواند برای اقتصاد رخوتزده و وارداتزده ما فرصت سازندگی باشد، مشروط بر اینکه تحرکات تروریستها و اخلالگران اقتصادی برای تحریک انگیزههای دلالی و سوداگری کاذب و دستکاری بازار (افزایش مصنوعی تقاضا در اثر تحریک تورم انتظاری، و کاهش مصنوعی عرضه در اثر عوامل مختلف) مورد غفلت قرار نگیرد.
در کشورهای توانمند اقتصادی، مکانیسمهای متعددی برای مهار تقاضای کاذب و کاهش دستکاری شده عرضه کالا وجود دارد که میتوان آنها را به کار بست و راه سوداگری لجامگسیخته و طمعورزانه (یا تروریستی و سازمانیافته) را سد کرد؛ سامانههای شفافسازی معاملات و واگذاریها، و اخذ مالیات از سوداگران که مازاد بر نیاز، مسکن و خودرو و سکه و ارز و… میخرند، از جمله این ساز و کارهاست. اما اجرای این تدابیر، نیازمند باور کردن «جنگ اقتصادی، روانی، سایبری و فرهنگی» و سپس، انسداد هر مسیری که معبر رخنه و ضربت دشمن میشود؛ اینجاست که باید آرایش جنگی گرفت. شاهراههای اقتصادی، اطلاعاتی، ارتباطی و رسانهای را باید در داخل چنان امن و قانونمند و شفاف کرد که بدخواهان نتوانند در آن نفوذ و عملیات و اخلال کنند.
محمد ایمانی