مهمترین نتیجه سخنان اخیر رهبر حکیم انقلاب در جمع کارگزاران نظام را شاید بتوان «خطکشی در مرز خیال و واقعیت» دانست. تاریخ روشن جمهوری اسلامی به ما میگوید جامعه ایرانی برای رسیدن به چنین درکی، هزینههای گزافی پرداخته است. مشهور است که اساتید عرفان عملی میگویند اگر کسی نیمه بیشتر عمرش را در طلب استاد صرف کند، باز هم ضرر نکرده که سود قطعی با هموست! حالا هم مجموعه هزینههای گزافی که ملت ایران برای رسیدن به این تجربیات پرداخته، اگر به یافتن و برگزیدن نقشه راهی صحیح منتهی شود، یقیناً عبث نخواهد بود. کلید ماجرا اما اکنون در دست ملت نیست که در اختیار دولت است. دولتمردان اکنون در بزنگاه تاریخی مهمی قرار گرفتهاند و باید به عنوان نمایندگان ملت رشید ایران، دستاوردهای تجربه تاریخی ملت را در ادامه راه، نصبالعین خود قرار دهند.
طبیعتاً در چنین شرایطی، زدن برچسبهای جدید به منتقدان دیروز فرآیند خسارتبار برجام، دمیدن در بوق دروغین فرصت استثنایی دوستی با اروپا و تکرار آدرسهای غلط، چیزی جز خیانت به دستاوردهای ملت نیست. منتقدان میفهمند که امروز باید بیش از هر زمان دیگری در کنار دولت باشند و با وجود تمام انتقادات، یک خنده جناب ظریف را به تمام دنیای آمریکا، روسیه، چین و اروپاییها نمیدهند. این اما بدان معنا نیست که جناب ظریف و همکارانش مجاز هستند باز هم بدون تامین شروط مشخص رهبری-به عنوان راوی صادق تجربه تاریخی ملت ایران- یک توافق نافرجام دیگر را این بار با اروپاییها منعقد کنند. کمترین توقع در شرایط کنونی از تیم مذاکرهکننده دولت این است که پای قراردادی امضا بیندازند که حداقل بتوان نقض شدن یا نشدن آن را راستیآزمایی کرد!
اینکه ما مجددا مثل تجربه برجام، از رفع- و نه تعلیق!- تمام تحریمهای مالی و بانکی در همان روز اجرا حرف بزنیم و یک سال بعد، سفیر کرهجنوبی در تهران بگوید هنوز پول کارمندان سفارت را قاچاقی وارد میکنیم! و 2 سال بعد، شخص جناب ظریف هم بگوید: «ما هنوز نمیتوانیم در انگلستان یک حساب بانکی باز کنیم!» دیگر به هیچوجه پذیرفته نیست. ادامه چنین روندی با اروپا، بیش از آنکه اسمش دیپلماسی باشد، ذلیل کردن، تمسخر و سر کار گذاشتن ملت عزیز ایران است و مصداق ناسپاسی نسبت به فرصتی است که ملت در اختیار مسؤولان گذاشته و یقیناً در درگاه عدل الهی نیز بخشیده نخواهد شد. مسؤولان سیاست خارجی باید پیش از آنکه دیرتر از این شود، واقعیات صحنه بینالملل را ببینند و بدانند در شرایطی که سرعت تحولات این عرصه، بیش از هر زمان دیگری در چند دهه اخیر مینماید، امضا انداختن پای قراردادی که تضمینهای واقعی و مشخص نداشته باشد، چیزی جز تخریب منافع ملی نیست!
فهرست تضمینهای ذکرشده از سوی رهبر معظم انقلاب نیز آنقدر بدیهی، واقعبینانه و واضح است که میتوان این سوال را مطرح کرد: «مگر بدون وجود چنین شرطهایی، اصلاً قرارداد بستن معنا دارد؟» اروپا اگر مصر به تداوم برجام است، باید بداند ما پیشتر با تخریب و توقف فعالیتهای هستهای خود، هزینه آن را پرداختهایم و به قولی، وزن پله ترازوی برجام در طرف ما، هنوز و با وجود پیمانشکنی آمریکا هم، بدون تغییر مانده است. در آنسو اما چنین نیست و اروپا باید این ترازو را دوباره تراز کند! قید مطرح نکردن مسأله موشکی و منطقه هم روشنتر از آن است که نیازمند توضیح باشد. در ترازوی برجام، اساساً چنین مواردی مطرح نبوده و مطرح کردن آنها در مقطع کنونی، میتواند مهمترین شاهد غیرقابل اعتماد بودن اروپاییها درباره تعهدشان به برجام باشد.
معنای مجموعه شروط رهبری در این مسأله، همان است که مقامات دولتی بارها گفتهاند: «منافع ایران در برجام باید به طور صریح، مشخص و تضمین شود». به روایت مسؤولان دولتی اما منافع ایران، ظاهراً پیش از این در برجام هم مشخص شده بود، ولی همه میدانیم که به دلیل نبود تضمینهای کافی در آن توافق- بخوانید زیر پا گذاشتن شروط رهبری!- ایران هرگز چنان که باید و شاید، از همان منافع حداقلی هم منتفع نشد. حالا با اصرار دولت بر برجام اروپایی، دوباره تاریخ در حال تکرار شدن است. انصاف حکم میکند اگر قرار بر انعقاد مجدد یک قرارداد شخصی هم باشد، این بار دیگر منافع شخص طرف قرارداد از سوی وکیل او لحاظ شود. باید منتظر ماند و دید آیا مسؤولان دولتی با عبرت گرفتن از تجربیات تلخ خود، اینبار در همین حد از منافع ملی دفاع میکنند یا نه؟!
حسن رضایی