آینده برجام و آنچه بر روابط میان ایران و سایر کشورهای حاضر در توافق هستهای میگذرد مهمترین پرسش این روزهای سیاست کشور است. دیگر هر تاکیدی که بر نقش آمریکا میشود تاکیدی سلبی خواهد بود، اگر تا پیش از این همه تلاشهای دولتمردان و رسانههایشان آن بود که از نقش سازنده آمریکا در روند توافق و پس از آن گشایش اقتصادی سخن گفته شود، این روزها همه آنها از نقش مخرب آمریکا بر آینده توافق شکل گرفته صحبت میکنند. آمریکایی که تا پیش از این عامل مساعد، تفسیر و تلقی میشد، از حالا به بعد تبدیل به عامل مخرب و به صورت کلی مهمترین مانع گشایشها تصویر میشود. گذر از «آمریکا به مثابه چرخه اصلی شکوفایی» به «آمریکا به مثابه ترمز توافقات» مهمترین تغییر شکل گرفته در چارچوب تصویر ارائه شده از واقعیات روابط بینالملل در بیان دولتمردان فعلی است و طبیعی جلوه میکند که اگر تا دیروز باقی بازیگران صرفا به مثابه آلت دست آمریکا و عروسک خیمهشببازی تصویر میشدند، از حالا به بعد یکباره در قامت بازیگران اصلی که میتوانند نقش آمریکا را محدود و حداقلی کنند تلقی میشوند. افراط در نگاه نسبت به سطح اثرگذاری آمریکا تا پیش از خروجش از برجام و تفریط در نگاه نسبت به سطح اثرگذاری آن پس از خروج از برجام، گویا مهمترین هنری است که تنها از اصحاب اعتدال برمیآید.
اگر تا دیروز هر توصیه برای تغییر مشی دیپلماتیک و جدی گرفتن باقی بازیگران بینالملل (منهای آمریکا) اینگونه پاسخ داده میشد که خلاف واقعیات است، امروز به شکلی کاملا عکس پاسخ داده میشود تا مشخص شود دولتمردان و رئیسجمهور حتی وزن بازیگران جهانی را بر مبنای راه طی شده خود میسنجند. آنها تا پیش از خروج آمریکا از برجام حتی اجازه آن را نمیدادند که به نقش تعیینکننده بازیگران بینالمللی ذرهای توجه شود و حالا پس از این خروج به شکلی باز هم غیرقابل باور اینگونه تلاش میکنند که نقش آمریکا را به حد یک بازیگر منفعل و منزوی که توان چندانی برای اثرگذاری ندارد تقلیل دهند. با مجموعه این تعاریف آیا واقعیات آنچنان است که مردان اعتدال میبینند یا لااقل سعی میکنند وانمود به دیدنش کنند؟
حقیقت آن است که آمریکا نه به آن میزان کدخدای بینالملل است که چند سال تمام کنشهای مثبت درباره سایر کشورها را تعطیل کنیم و روی بستن با آن تمرکز داشته باشیم و نه آنقدر کمتاثیر و تشریفاتی است که در پاسخ به خروجش از مهمترین توافق بینالمللی کشورمان به این پاسخ فریبنده محدود شویم که «با اروپا میتوان برجام را بدون مشکل ادامه داد و از مواهبش که هنوز خود را جلوهگر نکرده استفاده کنیم». آنچه بیرون از سروصداهای انبوه رسانههای دولتی باید قابل رؤیت باشد آن است که آیا اساسا رویکرد بازدارندهای در باب تعهدات شکل گرفته از سمت ما اتخاذ شده است که توانایی مهار افسارگسیختگیهای آمریکا را دارا باشد یا خیر؟ آیا کنش فشارآورندهای از سوی دولت ایران در این سالها شکل گرفته است که بتواند هزینهای برای خروج هر طرف توافق فراهم آورد یا خیر؟ در این باب هر قدر هم که بخواهیم با عینک خوشبینی به دنبال چیزی بگردیم کمتر چیزی را پیدا خواهیم کرد. در تمام این سالها همه بازدارندگی لحاظ شده از جانب دولت ایران محدود به آن شده بود که پس از برجام با باز گذاشتن دروازههای ورودی ایران فضای آن را فراهم آوریم تا حجم انبوهی از شرکتهای خارجی با ورود به بازار ایران منافعشان درگیر اقتصاد ایران شود و بعدها به عنوان عاملی بازدارنده برای هرگونه خروج یا سنگاندازی از جانب دیگر طرفین فضا را به آن سمت مدیریت کنند که کشورهای دیگر برای تقابل با ایران به تقابل با شرکتهای خود بر بخورند. این تدبیر هرچند روی کاغذ زیبا و کارساز جلوه میکند اما تفاوتش با آنچه در عالم واقع رخ داده تفاوت زمین است تا آسمان، چرا که هر آنچه در این سالها و در این قالب شکل گرفته همه محدود به تبدیل کردن ایران به یک بازار جذاب مصرفی برای سایر کشورهای حاضر در توافق بود، آنچنان که آمارها نیز نشان میدهد افزایش نجومی واردات ایران از اروپا که بخش عمدهاش شامل کالاهای لوکس مصرفی میشد، نهتنها ایران پسابرجام را تبدیل به ایرانی با اقتصاد شکوفا نکرد، بلکه حفرههای موجود آن را عمق بیشتری بخشید. غفلت ورزیدن از این مساله که مهمترین مانع بر سر راه ایران تحریمهای بانکیای بود که در تمام روزهای پسابرجام محدودیتهایش کماکان نمایان بود و کشور را در جابهجایی ارز با مشکل مواجه میکرد و فریب دادن خود به اینکه تبدیل ایران به یک بازار مصرفی برای کالاهای لوکس وارداتی میتواند عامل بازدارندهای باشد، نتیجهای جز آن به ارمغان نیاورد که قدم به قدم نقض توافقاتی که سعی میشد فاحش خوانده نشود، راه را برای خروج ایالات متحده آمریکا از این توافق باز کرد.
خبرهای پی در پی این روزها از اعلام توقف همکاری شرکتهای اقتصادی اروپا با کشورمان و بالا رفتن مجدد ریسک سرمایهگذاری در کشورمان هرچند برجام را به بیتاثیرترین روزهای خود نزدیک کرده اما کماکان سعی میشود با مطرح کردن برجام با اروپا علیه آمریکا اینگونه القا شود که روزهای روشن پسابرجامی که بارها نویدش داده میشد هنوز قابل تحقق است، البته که تحقق آن روزها هنوز هم امری محال نیست اما قطعا راه و روش طی شده و تکرار آن در فضای پراشتباه فعلی فرصت ما برای رسیدن به آن روزها را این بار با تاخیر چند ساله دیگری مواجه خواهد کرد. نفی نقش آمریکا در رفتارهای آینده اروپا روی دیگر سکهای است که در آن نقش آمریکا تا به آن حد نجومی تصور میشد که نمیتوانستیم هیچ حرکت مستقل دیگری را در فضای روابط بینالملل تصور کنیم. برجام منهای آمریکا و بزک کردن آن در قالب این تعاریف که موجبات انزوا و انفعال آمریکا را فراهم آورده، تلاش برای یادگاری نوشتن روی یک دیوار کاذب دیگر است. برجام منهای آمریکا یک برجام شکستخورده است که فلسفه وجودی آن (آنچنان که امضاکنندگانش تفسیر میکردند) از دست رفته است و پافشاری بر آن صرفا چیزی جز تاکید چندباره بر یک بیراهه نخواهد بود.
راه باقی مانده برای دولت ایران تغییر راه در پیش گرفته شده در طول 5 سال گذشته است، تغییر فاز کنشگری از رابطهای مبتنی بر رضایتآفرینی طرف مقابل به سمت رابطهای مبتنی بر تاکید بر تعیینکنندگی ایران، سرمایهگذاری روی اقتصاد ملی برای تبدیل آن به ما به ازای رقابتی نسبت به واردات بیرویه کشورمان از اروپا، گسترش پیمانهای دوجانبه پولی برای کمتاثیر کردن تحریمهای بانکی و ارزی آمریکا، تغییر ادبیات به سمت ادبیات تهدیدآمیز در جهت پیشروی از صنعت هستهای قبل از توافق و... میتواند مهمترین عواملی باشد که برجام را به جای حالت منهای آمریکا به مرحلهای برساند که آمریکا وارد فاز دفاعی و حاضر به عقبنشینی شود. برجام فعلی با آمریکا درختی بیثمر بود که قطعا بیآمریکا میتواند بیشاخ و برگ هم شود اما تبدیل تهدید فعلی به فرصتی برای تغییر جایگاه کشورمان میتواند راهی اصلاحآمیز در مقابل وضعیت غیرقابل تحمل موجود باشد.
صادق فرامرزی