هنگامه شهیدی گفته است:دوران اصلاحات، اشرافیت اقتصادی با ورود کارگزاران شروع میشود؛ سپس در ادامه، اشرافیت سیاسی بوده است که باز هم اشرافیت سیاسی اصلاحطلبها به اشرافیت اقتصادی منجر خواهد شد. یعنی عدهای در زمان آقای هاشمی، اشرافیت اقتصادی داشتند و توانستند به سال 76 و اشرافیت سیاسی برسند. عدهای هم اشرافیت سیاسی نداشتند و در سال 76، به اشرافیت سیاسی رسیدند و از آن به اشرافیت اقتصادی رسیدند. یعنی افرادی که از اشرافیت اقتصادی برخوردار نبودند و به واسطه اشرافیت سیاسیشان، در دو حزب اصلاحطلب آمدند و قدرت را به دست گرفتند و در ساختار قدرت آمدند، بعد از آن برای خود اشرافیت اقتصادی درست کردند.
متاسفانه احزابی که در ابتدای دهه هفتاد و در اواسط آن دهه تاسیس شدند، با تاثیرپذیری از افکار غلط عناصر اصلی احزاب، کم کم به سمت اشرافیت سیاسی گرویدند. آسیبی که این آپارتاید به جریانهای سیاسی کشور وارد کرد، بسیار مخرب بود.
شهیدی در بخش دیگری از این گفتوگو، مناسبات سیاسی در شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان را دیکتاتورمآبانه خواند و گفت: از دیدگاه من، نوع شکلگیری و پایهگذاری شورای سیاستگذاری، روشی کاملا دیکتاتورمآبانه است. اینکه با رانت، رفاقت و فامیلسالاری، عدهای به نام افکار کل اصلاحطلبان بر سرنوشت آنان تصمیمگیری کنند و لیستهای انتخاباتیشان را هم به همین شیوه ببندند، چیزی جز اشرافیت سیاسی آن عده خاص بر جریان اصلاحات نیست و متاسفانه رئیس دولت اصلاحات در این زمینه بسیار ضعیف عمل کردند و نتوانستند دموکراسی واقعی را در جریان اصلاحطلبی نهادینه کنند. این موضوع باعث رنجش و فاصلهگیری و درنهایت، جدایی فکری بسیاری از اصلاحطلبان از این جریان شده است که گواه آن، جدایی برخی اصلاحطلبان از شورای سیاستگذاری بوده است و آنها منتظر ظهور جریان جدید و بستر مناسب برای فعالیتهایشان هستند.
به گفته شهیدی، «اشرافیت سیاسی را ابتدا جریان اصلاحطلب در کشور به راه انداخت و تعدادی از پارامترهای فرهنگ غربی پیرامون اشرافیت سیاسی وارد این جریان سیاسی شد و خود را برتر از سایرین دانستند. جریان اصولگرا با توجه به سنتی بودن نتوانسته است به آن صورت، همانند اصلاحطلبان به سمت اشرافیت سیاسی برود. شعارهای اعتقادی اصلاحطلبان برای حضور در قدرت، به اشرافیت سیاسی و خودبرتربینی و آپارتاید سیاسی نزدیکتر است.»