رجوی در نشست اعضای سازمان گفت انفجار 8 شهریور کار ما بود

رجوی در یک نشست مسعود کشمیری را به همه نشان داد و گفت او دفتر نخست‌وزیری را منفجر کرده است. در یک نشست که همه اعضای سازمان حضور داشتند. رسمی اعلام نشد ولی در جلسه‌های خصوصی اعلام می‌شد و به آن هم افتخار می‌کردند. آنجا مسعود کشمیری با اسم مستعار "باقر" شناخته می‌شد. خیلی‌ها نمی‌دانستند که باقر چه کسی است و چه کاره است تا اینکه مسعود رجوی او را معرفی کرد و گفت این مسعود کشمیری است.2017August 29

 

در 31 خرداد 1360، درست سه روز بعد از اعلام مبارزه مسلحانه سازمان مجاهدین خلق (منافقین) علیه نظام جمهوری اسلامی، گروهی از اعضای سازمان که مسلح به اسلحه سرد بودند با ایجاد اغتشاش در تهران، ضمن حمله به مردم عادی و ضرب و شتم آنها، چند پاسدار را هم به شهادت رساندند. این اولین حرکت انتقام‌جویانه آنها بعد از صدور بیانیه سیاسی-نظامی شماره 25 بود.

یک هفته بعد نفوذی سازمان منافقین به نام محمدرضا کلاهی، دفتر حزب جمهوری اسلامی را منفجر کرد که طی آن شهید بهشتی و 72 تن از یاران امام به شهادت رسیدند. دو ماه بعد مسعود کشمیری نفوذ دیگر سازمان منافقین دفتر نخست‌وزیری را منفجر کرد و باعث شهادت محمدجواد باهنر و محمدعلی رجایی شد. البته تا چند روز بعد از این انفجار هنوز مشخص نبود که کشمیری عامل انفجار بوده است تا جایی که حتی در جریان تشییع شهدای 8 شهریور، تابوتی هم برای او در نظر گرفته شده بود.

سازمان منافقین و مسعود رجوی هم هرگز به طور علنی و رسمی اعلام نکردند که سازمان مسئول انفجار دفتر نخست وزیری جمهوری اسلامی در 8 شهریور 60 بوده است. آنها همواره این موضوع را کتمان می‌کردند. اما با توجه به آنچه برخی اعضای جداشده سازمان روایت می‌کنند، در جلسات درونی سازمان به این موضوع اشاره می‌شد و حتی مسعود رجوی با افتخار از دو ترور بزرگ 7تیرماه و 8 شهریورماه 60 یاد می‌کرد.

ابراهیم خدابنده، از اعضای جدا شده سازمان مجاهدین خلق که از سال 59 تا 82 عضو سازمان منافقین بوده است و در بسیاری از جلسات سازمان حضور داشته است حرف‌های ناگفته فراوانی درباره سازمان منافقین دارد.

از همین رو صبح امروز، سه‌شنبه 7 شهریور به دفتر ابراهیم خدابنده رفتیم. او می‌گوید کتاب خاطرات برادرش یعنی مسعود خدابنده را به تازگی به فارسی ترجمه کرده است که در آن هم حرف‌های ناگفته فراوانی وجود دارد.

از آنجا که بخشی از گفتگوی دو ساعته ابراهیم خدابنده با  در رابطه با ترورهای 7 تیر و 8 شهریور 1360 بود، این بخش از گفتگو امروز منتشر می‌شود.

 

ابراهیم خدابنده درباره عملیات "نفوذ" که از سوی سازمان منافقین اعمال می‌شد٬ گفت: مسعود رجوی می‌گفت وقتی انقلاب پیروز شد، همه سازمان‌ها و افراد به دنبال حزب و کار سیاسی رفتند ولی ما دنبال ارتش و سازمان‌دهی نظامی رفتیم. رفتیم و سلاح جمع‌ کردیم و در تمام ارگان‌ها نفوذی فرستادیم. آنها حتی در بیت امام جواد قدیری را داشتند که الان هنوز در سازمان است. خود کشمیری هم که جانشین دبیر شورای عالی امنیت ملی بود.

این عضو جدا شده سازمان منافقین درباره اولین نفوذی سازمان یعنی محمدرضا سعادتی می‌گوید: «سعادتی در دادستانی یک نیرویی داشت که الان اسمش را فراموش کرده‌ام، او اطلاعات را از دادستانی گرفته بود که به سعادتی بدهد تا او آنها را در اختیار کاردار شوروی بگذارد. تا شوری بداند که جاسوسشان در ارتش محمدرضا پهلوی چگونه لو رفته بود. خوب این پرونده در دادستانی بود و او این پرونده را برداشته بود تا به شوروی بدهد و در مقابل از شوروی سلاح و وسایل و تجهیزات نظامی بگیرد. در 6 اردیبهشت 58 یعنی در همان روزی که سعادتی دستگیر شد موسی خیابانی و مسعود رجوی به دیدار امام خمینی رفته بودند.»

ابراهیم خدابنده درباره تحرکات منافقین در نخستین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی و تلاش آنها برای تجهیز کردن خود می‌گوید: «22بهمن انقلاب پیروز شد؛ 25 بهمن اعضای سازمان رفتند به سفارت شوروی رفتند و سلاح خواستند. در آنجا از آنها پرسیده بودند که سلاح برای چه می‌خواهید؟ آنها گفته بودند برای انقلاب می‌خواهیم. گفته بودند انقلاب که پیروز شده و همه چیز تمام شده است. اعضای سازمان پاسخ داده بودند که نه؛ انقلاب اصلی در راه است.»

ابراهیم خدابنده در ادامه به موضوع انفجار 7 تیر و 8 شهریور می‌پردازد و می‌گوید که مسعود رجوی در جلسات خصوصی به طور علنی و آشکار گفته بود که عامل انفجارها بوده است. 

خدابنده که در همان جلسه حضور داشته است می‌گوید: «مسعود رجوی رسما خودش گفته و صدها شاهد هم هست که سازمان مسئول ترورهای 7 تیر و 8 شهریور است. البته هنوز سازمان زیر بار نرفته و قبول نکرده است ولی صدها عضو سازمان از خود مسعود رجوی شنیده‌اند که قبول کرده است. رجوی در یک نشست مسعود کشمیری را به همه نشان داد و گفت او دفتر نخست‌وزیری را منفجر کرده است. در یک نشست که همه اعضای سازمان حضور داشتند. رسمی اعلام نشد ولی در جلسه‌های خصوصی اعلام می‌شد و به آن هم افتخار می‌کردند. آنجا مسعود کشمیری با اسم مستعار "باقر" شناخته می‌شد. خیلی‌ها نمی‌دانستند که باقر چه کسی است و چه کاره است تا اینکه مسعود رجوی او را معرفی کرد و گفت این مسعود کشمیری است.»

وی ادامه می‌دهد: «چون مسعود کشمیری مسئله‌دار بود و می‌خواست از سازمان برود، رجوی برای اینکه جلوی خروج کشمیری از سازمان را بگیرد و او را بترساند، او را به همه معرفی کرد. به او گفت تو الان زیر چتر سازمان امنیت داری؛ اگر از زیر چتر سازمان خارج شوی، جمهوری اسلامی تو را دستگیر می‌کند و از بین می‌برد. مسعود رجوی این کار را کرد تا کشمیری مجبور بشود و بماند؛ اما آخر سر هم او نماند و دست زن و بچه‌اش را گرفت و به آلمان رفت. زنش هم دختر دایی‌اش بود که سازمان گفته بود باید از او جدا بشود اما کشمیری حاضر نشد او را طلاق بدهد و با هم به آلمان رفتند. دولت جمهوری اسلامی هم بارها از آلمان خواسته که او را تحویل بدهند و به آنها اعلام کرده فردی با این مشخصات، با این اسم مستعار و با این پاسپورت در کشور شماست و او مسئول انفجار 8 شهریور است.»

این عضو سابق سازمان مجاهدین خلق درباره محمدرضا کلاهی، عامل انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری نیز گفت: «کلاهی در اشرف با اسم مستعار مهندس کریم فعالیت می‌کرد. کلاهی و کشمیری بعد از اینکه از ایران فرار کردند به عراق آمدند. هر دوی آنها مهندس بودند. آنها را در رادیو مجاهد مستقر کردند. مسئول برادر من یعنی مسعود خدابنده هم با یکی دیگر از اعضای سازمان به نام مهندس بهمن کار می‌کرد که نمی‌دانست اسم واقعی‌اش چیست. اینها کادر فنی رادیو مجاهد بودند. بعد از اینکه اینها از ایران آمدند، کلاهی ازدواج نکرده بود و در سازمان به او زن دادند. بعد که کلاهی به هلند رفت آن زن هم از او جدا شد. بعد هم که یک نفر در هلند کشته شد و برخی گفتند که کلاهی بود.»

خدابنده همچنین درباره انفجار دفتر حزب جمهوری و نحوه اطلاع خود از آن انفجار می‌گوید: «وقتی که انفجار 7 تیر رخ داد من منچستر بودم و تازه از انجمن اسلامی بیرون آمده بودم. هنوز یک سال نشده بود که من از آنجا خارج شده بودم و هنوز خیلی از بچه‌های انجمن اسلامی را می‌شناختم. من داشتم از جایی رد می‌شدم که دیدم در کنسولگری جمهوری اسلامی در منچستر یک بنر زده‌اند و بچه‌های انجمن اسلامی هم آنجا جمع شده‌اند. پرسیدم چه شده است؟ گفتند که داستان این است و در 7 تیرماه دفتر حزب جمهوری را منفجر کرده‌اند، کنسولگری بسته است و ما هم برنامه عزاداری داریم. تو هم می‌آیی؟ و از این صحبت‌ها. یکی از آنها از من پرسید که فکر می‌کنی این کار، کار چه کسی و چه گروهی بوده است؟ من هم گفتم حتما کار سلطنت‌طلب‌ها و ضد انقلاب و امریکایی‌ها بوده است دیگر. یعنی به مخیله‌ام خطور نمی‌کرد که سازمان مجاهدین چنین کاری کرده باشند. سازمان هم هیچ اطلاعیه‌ای نداد. بعدا که رجوی از پاریس به عراق آمد این موضوع (مسئولیت انفجار 7 تیر و 8 شهریور) را ضمنی پذیرفت و حتی در نشریه هم می‌زدند: "رهنمود قرآنی در هفت تیر" و یک آیه می‌آوردند که سقف بر سرشان فرو ریخت و ...»

خدابنده ادامه داد: «من فکر می‌کردم علت اینکه سازمان مسئولیت انفجار را به عهده نمی‌گیرد ترس از فضای بین‌المللی است ولی بعدا دیدم که ترس از خود اعضای سازمان است یعنی هواداران نمی‌پذیرفتند. یک سال بعد از این قضیه آمد جلسه گذاشت رجوی و خواست توجیه کند که ما چرا انفجار 7 تیر را به وجود آوردیم؟ بعد می‌گفت ما با عملیات 7 تیرماه کانال نفوذ امریکا را بستیم. راه وابستگی را کور کردیم. آینده نظام را از بین بردیم. یعنی نظام را بی‌آینده کردیم. طوری تعریف می‌کرد که انگار این یک اقدام ضدامریکایی بود. یعنی انگار قرار بود نفوذ امریکا در ایران از طریق شهید بهشتی باشد و سازمان این قضیه را کور کرد!»

این عضو جدا شده از سازمان مجاهدین خلق با اشاره به اینکه سازمان در بیت امام هم نفوذی داشت ولی برنامه‌ریزی آنها این بود که اول حزب جمهوری اسلامی را منفجر کنند٬ گفت: دقیقا یادم نیست که از خود رجوی یا از شخص دیگری شنیدم که می‌گفت ما در بیت امام نفوذی داشتیم و در همه نهادها هم نفوذی داشتیم. ما بین حزب جمهوری و بیت امام یکی را می‌توانستیم انتخاب کنیم. چون اولاً همزمان نمی‌شد این کار را انجام داد و ثانیاً اگر یکی از آنها را منفجر می‌کردیم٬ آن یکی سوخته بود. ما مجبور بودیم بین این‌ها یکی را انتخاب کنیم. کدام را انتخاب کرد؟ حزب جمهوری. یعنی یا جواد قدیری یا محمدرضا کلاهی؟ کدام را انتخاب کرد؟ کلاهی. چرا؟ بارها می‌گفت که ما نظام را بی‌آینده کردیم. یعنی احساس می کرد که آن سکان اصلی آینده نظام اعضای حزب جمهوری اسلامی و آیت‌الله خامنه‌ای و شهید بهشتی است. یعنی امام٬ "حال" جمهوری اسلامی بود، شهید بهشتی و آیت‌الله خامنه‌ای "آینده" جمهوری اسلامی بود. 

وی افزود: مسعود رجوی بین "حال" و "آینده" می‌خواست انتخاب کند؛ خودش هم گفت ما آینده را انتخاب کردیم که بزنیم. "حال" فعلا باشد. خوب این استراتژی غیر از استراتژی امریکاست؟ یعنی امریکا می‌دانست که اگر بعد از امام جانشین قدرتمندش در هر حوزه‌ای آیت‌الله خامنه‌ای و بهشتی است او هم تکلیفش با امریکا معلوم بود. یعنی می‌دانست که با حضور بهشتی این میخ استقلال را نمی‌شد کند. حالا خواست خدا بود یک اتفاقی که افتاد این بود که ان موقع خیلی حواسشان به رهبری فعلی نظام نبود. فرقان آمد قبلش یک ترور انجام داد. آن موقع که ترور اتفاق افتاد آیت‌الله خامنه‌ای در بیمارستان بود. یعنی بالاخره حفظ شد آینده نظام به این شکل وگرنه از نظر مسعود رجوی آینده نظام را نابود کرد٬ "حال" هم می‌گذرد و دیگر تمام می‌شود. همه حساب کتاب‌هایشان در همه زمینه‌ها درست بوده، همه هم همکاری می‌کردند و خوب کار می‌کردند ولی می‌گویند چراغی را که ایزد برفروزد، هر آن کس پوف کند ریشش بسوزد."