هرچه بگندد نمکش می زنند،هی نمکش می زنند، هی نمکش می زنند تا شورش را در بیاورند... چشم و دل ما به مپنا روشن بود که «ناگهان بانگی برآمد برق رفت!» رییس جمهور رفته بودند درباره ی اهمیت کار، روز کارگر،کمبود حقوق، برجام و چیزی از ارزش های ما کم نمی شود صحبت کنند که «برقی از داخل سالن بخموشید یهو» و پیش از روشنگری های ایشان، خاموشی به نطق پیش از دستور پرداخت. یکی از کارگران عزیز در راستای تنویر اذهان عمومی فرمودند: این اقدام یعنی سیطره ی تاریکی بر روشنی بیان دکتر روحانی از پیش طراحی شده و گرنه ما که خودمان برق عالمی را تامین می کنیم، مگر می شود درابتدای برنامه فیوزمان بپرد. من هم به نشانه اعتراض بیتی بداهه سروده ام: برق از چشام پریده، از دست این زمونه،چراغارو پروندن، چشم و چراغ خونه!
سپس یکی دیگر از عزیزان بلند شدند و فرمودند: مقصر قطعی، قطعی برق خود آقای رییس جمهور هستند. وقتی با ماشین شاستی بلند 500 میلیونی وارد کارخانه می شوند، امکان این وجود دارد که پای ماشینشان برود روی سیم و برق را قطع کند. ماشین ایشان لطمات جبران ناپذیری بر خطوط برق اینجا وارد کرده. آن از برجام که برق از چشمان و سایر اندام حیاتی عده ای پراند، این هم از امروز. به رییس جمهور پیشنهاد می کنم پایش را از روی بعضی سیم ها بردارند، وگرنه دفعه بعد به خط کشیدن بر ماشینشان بسنده نخواهیم کرد. ما مدارکی داریم و به زودی به همه نشان خواهیم داد. بهار نزدیک است و بارش باران در حال بازگشت. مطمئنم بارانی خواهد آمد که همه ی لولو ها را با خود خواهد برد.
در این لحظه یکی دیگر از عزیزان بلند شدند و همه سرتاپا گوش منتظر اظهار نظرشان بودند. ایشان پس از چند ثانیه گفتند: من می خواستم بروم بیرون آب بخورم. اما حالا که دارید گوش می کنید یک سوال بپرسم. چطور می شود ما با دریافت حداقل دستمزد همزمان هم زیر خط فقر باشیم، هم جزء ثروتمندان به حساب بیاییم، هم یارانه مان قطع شود، هم چیزی از ارزش های ما کم نشود؟!