نئولیبرالیسم طی چند دهه گذشته تبدیل به نظریه حاکم بر اقتصاد سیاسی بین الملل شده و دولت آمریکا به عنوان متولی اصلی نظم ناعادلانه موجود نظام بینالملل مدعی بوده که در حال پیادهسازی اصول نئولیبرالیسم است.
«نئولیبرالیسم» که امروز آن را در آمریکا مشاهده میکنیم، نظامی است که سلطه اقتصادی وسیاسی را در بر میگیرد. این نظام سیاسی و اقتصادی حدود سال ۱۹۷۰ ظهور کرد و هدف اولیه آن اعطای قدرت سیاسی و مالی به گروههای اندک شماری بود که در واقع صاحبان پول بودند. هدف این نظام تسلیم مطلق قدرت به دست نخبگان مالی و اقتصادی است که همان مافیای پول هستند.
برخی استدلال می کنند که ظهور ترامپ به معنای زیر سوال رفتن ارزشهای لیبرال دموکراسی و نئولیبرالیسم است. ترامپ می خواهد اقداماتی انجام دهد که تاکنون هیچ رئیس جمهوری در امریکا انجام نداده است. او می خواهد نظم بین المللی لیبرال را خنثی کرده و آنرا با مدل ناسیونالیسم و مرکانتلیسم قرن ۱۹ جایگزین کند.
اما واقعیت این است که هیچ کس دقیقا نمی داند که آیا دوره حال حاضر تحت ریاست جمهوری «دونالد ترامپ» ، دوره تغییر بزرگ و آشفتگی (مانند دهه ۱۹۳۰، ۴۰ و یا حتی ۶۰) خواهد بود یانه. اما اگر قرار است در دهه جاری چنین اتفاقی رخ دهد قطعا دوره ریاست جمهوری ترامپ (به علت وجود یک ابرقدرت تحت رهبری یک فرد متغیر و رادیکال، رقابت ژئوپلیتیک بین کشورها، وجود شورش های پوپولیستی و یک اقتصاد جهانی شکننده) مستعد آن است.
جهت روشن شدن برخی ابهامات در مورد اقتصاد سیاسی بین الملل در دوره ترامپ، خبرنگار مهر گفتگویی با «پروفسور کتی امری» استاد دانشگاه ایالتی سانفرانسیسکو انجام داده است که در ادامه می آید.
* ارزیابی شما از سیاست خارجی پرزیدنت ترامپ چیست و چه تفاوتهای عملی با سیاست خارجی اوباما دارد؟
به نظر من دولت ترامپ سیاست خارجی مشخص و واضحی ندارد. در واقع تصمیمات وی و دولتش بر اصول اساسی سیاست خارجی متکی نیست و از اصول راهنما و اساسی خاصی پیروی نمی کند. سیاست خارجی اوباما تعامل و تقویت متحدین جهت مقابله با تهدیدات نظامی بین المللی (برنامه هسته ای کره شمالی، توسعه ارضی روسیه و داعش و تروریسم بین المللی ) و تغییرات آب و هوایی ( توافقنامه پاریس) بود. یکی از تفاوت های عملی سیاست خارجی دولت اوباما با دولت ترامپ این است. تفاوت دیگری که تاکنون آشکار شده ، اراده ترامپ جهت ارائه دستور به ارتش و حمله به اهداف بدون در نظر گرفتن عواقب سیاسی مرگ غیرنظامیان است.
*ترامپ در اقدامی از پیمان ترانس پاسیفیک خارج شد و اعلام کرده از پیمان تجارت آزاد آمریکای شمالی «نفتا» هم خارج خواهد شد. از سویی سخنان وی در خصوص ناتو نیز به اعتقاد برخی در راستای تضعیف ناتو است. این سیاست در حالی است که برخی این رژیمهای تجاری و امنیتی را باعث تثبیت و حفظ قدرت هژمونیک آمریکا به ویژه بعد از جنگ جهانی دوم در سرتاسر جهان می دانند. نظر شما در این خصوص چیست؟
باید گفت «دونالد ترامپ» تاکنون در خصوص ناتو خلاف شعارهای دوره انتخابات ریاست جمهوری خود اقدام کرده است و به نظر می رسد در مورد نفتا هم این چنین باشد. ترامپ در دوره انتخابات ریاست جمهوری خود قول های زیادی به حامیان خود و مردم امریکا داده بود که اگر رئیس جمهور شد آنها را عملی کند. اما تاکنون از برخی مواضع قبلی خود عقب نشینی کرده است و توجیه وی برای سلب مسئولیت از خود این است: این موضوعات بسیار پیچیده تر از آن هستند که من فکر می کردم.
ناتو یک اتحاد کلیدی بسیار مهم (همراه با طرح مارشال) جهت تقویت کاپیتالیسم در اروپا بعد از جنگ جهانی دوم بود. قدرت هژمونیک امریکا بر قدرت نظامی برتر خود جهت حمایت از سرمایه گذاریهای اقتصادی آمریکا در خارج تکیه می کند. توافقات تجاری ایجاد می شوند تا طرفین از منافع اقتصادی در کشورهای دیگر و همکاری با یکدیگر بهره ببرند.
* برخی استدلال می کنند ظهور ترامپ به معنای این است که ارزشها و نهادهای لیبرال دموکراسی و نئولیبرالیسم زیر سوال رفته است و این نهادها پاسخگوی نیاز مردم نیستند(حداقل کسانی که به ترامپ رأی دادند). برای نمونه کنترل بیشتر مرزها و جلوگیری از تبادلات انسانی، جلوگیری از تجارت آزاد و تأکید بر حمایت گرایی اقتصادی و ... از جمله مواردی هستند که در لیبرالیسم و به ویژه در نئولیبرالیسم مورد توجه هستند. نظر شما چیست؟ اگر چنین است دلیل آن چیست؟
باید گفت که نیروها و اصول نئولیبرالیسم بسیار قدرتمندتر از ترامپ هستند. اینکه ترامپ خود را با مقامات «گلدمن ساکس» احاطه نموده و تیلرسون مسیر را برای اعمال تحریم علیه حفاری در دریای کارال هموار می کند، شواهدی از این واقعیت است.
نهادها و هنجارهای لیبرال دموکراسی نباید به عنوان اصول و هنجارهای نئولیبرالیسم در نظر گرفته شوند. سه نوع قدرت در ایالات متحده امریکا وجود دارد: قدرت پول، قدرت خشونت و قدرت مردم. مخالفت با ترامپ و مخالفت با قطبی شدن ثروت ناشی از سیاست های نئولیبرالیسم، نشان از افزایش قدرت گروههای دیگر دارد. سندرز و الیزابت وارن رهبران قدرتمندی هستند که واقعیت جدیدی را مطرح می کنند، واقعیتی که می تواند جایگزین نئولیبرالیسم شود.