به گزارش افکارنیوز به نقل از سینما پرس،روزگار سخت بی بی:در سن و سالی که مثل هر دختر نوجوان دیگر باید به زمین و زمان فخر می‌فروخت و ناز می‌کرد، همسر مردی شد که پدر و مادرش را بیشتر ارج می‌نهاد تا هم‌نفسش را. علاوه بر کارهای خانه و زاییدن‌های متوالی و بزرگ کردن بچه‌ها، باید کارهای سخت خاندان پرشمار پدری را هم بر دوش بکشد، آن هم در شرایطی کاملا ابتدایی با امکاناتی نزدیک به صفر. در روستا شهری مثل نجف‌آباد ۵۰ سال پیش. بدتر از آن باید در برابر بدخواهی و تحقیر یکی، ‌دو تن از ایل پدر سکوت کند و دم نزند…

فداکار:مادر با صبر، گذشت و مقاومتی مثال‌زدنی همه بی‌عدالتی‌ها و نامرادی‌های نوجوانی و جوانی را تحمل کرد و چرخ زنگی را در راهی ناهموار، در اوج‌های کم شمار و فرودهای فراوان چرخاند و چرخاند و… فرو نماند!

هیچ کس نازش را نکشید: آن خردینه دختر که پرورده مرارت بود و هرگز نتوانسته بود خودش را برای پدرش لوس کند و هرگز ناز کشیدن پدر را ندیده بود، از نوعروسی فقط مرارت بیشتر نصیبش شد. شوهرش(پدرم) به نازکای جوانانه احساسش بهای لازم را نداد و طعم خوش ناز کشیدن شوهر را به ندرت چشید.

روحیه استثنایی زنی که مادر من بود: فرو خوردن آن همه رنج و بیداد و کم‌مهری، می‌توانست از آن خردینه دختر، زنی بسازد کینه‌جو، بدخواه، با انبانی از عقده‌های پیچیده. اما سرشت همیشه با طراوت مادر و روحیه همواره امیدوارانه‌اش او را مصون نگه داشت… بعدها حتی در غم و شادی آنها که بسیار آزارش داده بودند شریک شد و با آنها همدلی و همراهی کرد، چه در زندگی‌شان، چه در مرگ‌شان.

خسیس و دست و دلباز، بخشنده و مقتصد: مادر ترکیبی است از خست و دست و دلبازی. به گمانم از سال‌های پررنج و محرومیت کودکی آموخته است که مثل مورچگان چیزهای ظاهرا کم ارزش را در لانه‌ای امن جمع‌آوری کند و معتقد باشد «هر چیز که خوار آید، روزی به کار آید.» در عین حال ۵۰ سال همنشین و همجنس پدر بوده است. آنچه دارد و جمع می‌کند، آن پول‌ها که نه به آسانی – از پدر نصیبش می‌شد و پول‌هایی که در این سال‌های بازیگری آسان‌تر به دست می‌آورد، همه را می‌تواند به راحتی ببخشد، به فرزندانش، به خویشاوندان، یا حتی به همسایه‌ای ناشناس که نیازمند است… همه این بخشندگی‌ها در صورتی است که طرف را دوست داشته باشد. فاصله دوست داشتن و دوست نداشتن او «انصاف» است و هرکس با معیارهای خود منصف است.

اهل کتاب و فیلم و سینما و تلویزیون: مادر اهل کتاب هم هست به خصوص بعد از بزرگ‌تر شدن بچه‌ها و کم شدن کارهای خانه، کتاب زیاد می‌خواند. او تقریبا همه نمایشنامه‌های رادیو را دنبال می‌کند. همینطور فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیون را. هرچه که باشد…

تصویری که از او دارم: به جهت این که مادر همیشه در خانه بود و من هم موجودی خانگی بودم و هستم، بیشتر عمر کودکی‌ام با مادر گذشت. تصویری که از او در ذهن کودکی و نوجوانی‌ام حک شده است، همه خوبی است، خوبی و نرمش و انعطاف. طراوت و گشادگی مادر و صبر و استقامتش از او موجودی می‌ساخت قابل اتکا: اگرچه سرچشمه این اتکا – در پس ذهن – پدر بود.

همه چیزی که از او می دانستم: و این ماجراهای زندگی مادربزرگ قصههای مجید است. مادربزرگ پردیس و پگاه و مریم...