معصومه آقاجانی در پانزده سالگی با تئاتر آشنا شد. بعد از اتمام دوره دبیرستان به دانشسرای هنر رفت و یک دوره تخصصی صداپیشگی در رادیو نزد زنده یاد حمید سمندریان آموخت و فعالیت هنری را در بخش صداپیشگی، دوبله و بازیگری تئاتر، سینما و تلویزیون تا امروز دنبال کرده است که آخرین آنها مجموعه تلویزیونی «زمانه» بود. به همین بهانه با او پیرامون مجموعه «زمانه» و موضوعات دیگر گفتگو کرده ام.
معصومه آقاجانی در یک نگاه
متولد: ۱۳۳۸ ارومیه
تحصیلات: فارغ التحصیل دانشسرای هنر، گذراندن دوره صداپیشگی در رادیو زیر نظر زنده یاد حمید سمندریان
کارنامه هنری
تلویزیون: زمانه، زیر تیغ، یکی مثل من، کلانتر، خانه پدری، مهر و ماه، دبیرستان خضراء و…
تئاتر: بام ها و زیربام ها، مرگ در پاییز، بچه فیل، وقت خواب ماهی ها، انتهای مهتاب(در حال تمرین)
سینما: جاده عشق، توطئه، لژیون، خانه در شن، مسیح، به رنگ ارغوان و…
دوبله: بینوایان، جنایت و مکافات، کمیسر لین لی و…
تمام کارهایم را دوست دارم
اکثر کارهایم را دوست دارم از جمله مجموعه تلویزیونی «زیر تیغ»، فیلم سینمایی «به رنگ ارغوان»، مجموعه «زمانه» و یک فیلم سینمایی با عنوان «گفتار در زبان فارسی» به کارگردانی خسرو سینایی که ۹ سال پیش ساخته شد و تا امروز در سراسر جهان به شکل دی. وی. دی مورد استفاده علاقمندان به فراگیری زبان فارسی بوده است. آخرین حضور تئاتری من نمایشنامه «وقت خواب ماهی ها» به کارگردانی محمد یاراحمدی بود که تک پرسوناژی بود و به مدت ۳۰ شب در سال ۸۰ در سالن سایه، به روی صحنه رفت.
نقش مهدخت داغم را تازه کرد
ابتدا قرار بود در مجموعه «زمانه» ایفاگر کاراکتر سرور باشم و بعد از یک هفته کارگردان تصمیم گرفت نقش مهدخت مادر بهزاد را به عهده من بگذارد. وقتی خبر تغییر کاراکتر را به من دادند، خیلی خوشحال شدم. به دلیل اینکه قبلاً مشابه کاراکتر سرور را بازی کرده بودم و تمایلی نداشتم کاراکتری را که یک بار بازی کرده ام دوباره تکرار کنم.
خشنود بودم که بعد از چند سال وقفه با کارگردانی همکاری می کردم که در کارش استاد است و ریتم را به خوبی می شناسد و متاثر به واسطه اینکه ۱۳ سال پیش پاره جگرم دختر ۱۷ ساله ام به نام مهدخت را که دانش آموز سال دوم دبیرستان بود و به اتفاق گروهی دانشجوی دختر عازم خانه سالمندان کهریزک برای کمک و دادن هدایایی به سالمندان بود در تصادفی که راننده اش متواری شد، از دست دادم.
درگذشت دخترم که بخشی از آن به واسطه دیر رسیدن او به بیمارستان بود، موجب شد تا تغییر مهمی در قوانین مجلس به وجود بیاید مبنی بر اینکه اگر کسی در خیابان دچار مصدومیت شد و فرد خاطی از صحنه گریخت و افراد خیر و خیرخواه او را به اولین بیمارستان یا اورژانس برسانند، مورد بازداشت، یا حتی مواخذه قرار نگیرند و سریع نسبت به درمان مصدوم اقدام شود. متاسفانه وقتی دخترم تصادق کرد هیچ کس جرات بردن او به اورژانس را به واسطه گرفتاری هایش پیش رویش نداشت. آمبولانس و اورژانس نیز با تاخیری قابل توجه به کمک دخترم شتافت که دیگر دیر شده بود و…
وقتی قرار بود نقش سرور را بازی کنم و فیلمنامه را خواندم تا به اسم مهدخت برخوردم کردم داغ دلم تازه شد و بدون اینکه، جوابم را به حسن فتحی بگویم آرزو کردم کاش کاراکتر مهدخت به من سپرده شود و وقتی حضورم در نقش مهدخت قطعی شد در طول یکسالی که بازی داشتم همیشه به یاد دختر نازنینم در دل گریستم. به خصوص در یکی دو ماه اول تصویربرداری به محض اینکه کارگردان مهدخت را صدا می زد که مثلاً الان باید این کار را بکنی و… دلم فرو می ریخت و خودم را جمع و جور می کردم.
جدایی از مهدخت برایم تلخ بود
در مجموعه «زمانه» هیچ کدام از بازیگران حق بداهه گویی نداشتیم و اگر به نکته ای بر می خوردیم احساس می کردیم کار را بهتر می کند، با کارگردان در میان می گذاشتم و با صلاحدید او و گروه نویسندگان تصمیم نهایی گرفته و اجرا می شد و جا دارد در اینجا تشکر ویژه ای از کاظمی پور به واسطه نگارش فیلمنامه زیبا و تاثیرگذارش داشته باشم چون از نظر من سنگ بنای هر کار موفقی نوشته آن کار است.
از نظر خودم جذاب ترین پلان سکانس بازی من بخش پایانی کار و زمانی بود که پسرم بهزاد در زندان است و در اتاقک ملاقات با او چشم در چشم می شوم، یا در قسمتی که به پای سرور افتاده ام تا رضایت پسرم بهزاد را از او و عروسم بگیرم.
تصور می کنم بده بستان هایم با فریبا متخصص در آن سکانس خیلی خوب از کار درآمد و در حقیقت یک مادر نمایش داده شد که برای رهایی پسرش حاضر به خورد شدن هم هست.
در روز آخر بازی احساسی که نسبت به شخصیت مهدخت داشتم و اینکه باید از او جدا بشوم، خیلی تلخ بود. تصور نمی کنم به زودی بتوانم از این شخصیت فاصله بگیرم. به دلیل اینکه با ارتباطی که در حین پخش مجموعه با مردم داشته و دارم مردم شخصیت مهدخت را خیلی دوست دارند. ضمن اینکه حتی اگر با این شخصیت فاصله بگیرم، با مهدخت خودم تا همیشه خواهم بود.
در طول یک سال بازی در قالب شخصیت مهدخت و از آنجا که شخصیت مهدخت با شخصیت خود من زیاد فاصله نداشت گاهی ناخواسته اتفاق می افتاد که شخصیت او را با خودم به خانه می بردم علی رغم اینکه کاراکتر پسر خودم که فیلمساز و هنرمند موفقی است، از شخصیت بهزاد(که در مجموعه پسرم بود) خیلی فاصله داشت و مشکلاتی که مهدخت در خانه اش داشت، به لطف خدا، هیچ وقت نداشته ام.
غم های زنان تاثیرگذار است
ابتدا قرار بود مجموعه «زمانه» ایپزودیک باشد که بعدها داستان مجموعه به هم پیوسته شد. هر چند اگر مجموعه اپیزودیک ساخته می شد باز هم به دلیل تسلطی که حسن فتحی در کارش دارد، مطمئن هستم حاصل کار به همین خوبی دیده می شد و مورد توجه بینندگان قرار می گرفت.
وقتی فیلمنامه را خواندم، متوجه شدم منهای نقش های اصلی قصه، اندازه سایر نقش ها مثل مهدخت، سرور، عمه و… تقریباً یکسان و نکته مهم مجموعه در آن است که هیچ کدام از کاراکترهای زن مجموعه در قصه فاعل نیستند و اگر تاثیرگذارند به واسطه غم هایشان است که آنان را به هر طرفی می کشاند و خط غم را بر روی پیشانی آنان نشان می دهد. در حقیقت زنان پیش برندگان قصه نیستند و بیشتر مردها حادثه سازند و زنان مجبور به ادامه مسیر آنها هستند.
یکی از ویژگی هایی که در شخصیت مادران مجموعه «زمانه» به خوبی به تصویر کشیده شد تاثیر حضور مادران در خانواده هاست و اگر هر کدام از مادران در قصه نبودند نبودشان به خوبی احساس می شد مهدخت هم، با فرازونشیب هایی که در زندگی اش داشت تلاش می کرد تا خانواده اش را خوب هدایت کند و به پسرش بهزاد و دخترش ثریا عشق می ورزید و… من بخشی از این شخصیت را در تله فیلم «ماه می تابد» به کارگردانی فرهودی بازی کرده و کاراکترم را خیلی دوست داشتم، اما متاسفانه تله فیلم ها خوب دیده نمی شوند.
ایفاگر نقش دخترم در «زمانه» از بازیگران خوب تئاتر است که در جشنواره تئاتر فجر سال ۹۱ نیز جایزه اول بازیگری در جشنواره را دریافت کرده. خوشبختانه او در زندگی خصوصی بسیار موفق است و خدا را شکر ذره ای از مشکلاتی را که کاراکتر او یعنی ثریا داشت، در زندگی خود ندارد و همسرش از کارگردان های خوب تئاتر کشور است.
شهرام قائدی هم به خوبی از عهده ایفای کاراکتر منوچهر بر آمد. او عاشق خانواده و کارش است و در هنگام بازی به هیچ حاشیه ای توجه نداشت، اما توانست شخصیت هفت خطی را به خوبی به نمایش بگذارد. حمید گودرزی هم که نقش پسر مهدخت را داشت، به خوبی از پس نقش چند رنگ خود برآمد ضمن آنکه تک تک بازیگران مجموعه نقشی را که به عهده داشتند به خوبی ایفا کردند. با این توضیح، می خواهم بگویم در طول کار افرادی که اعضای خانواده ام را تشکیل می دادند، در پشت صحنه هم مثل یک خانواده بودیم و هیچ وقت پراکنده نشدیم.
از کجا شروع کردم به کجا رسیدم
پدر و مادرم از مهاجرین ایرانی به تفلیس بودند که بعد از بازگشت آنها به ارومیه من در ارومیه به دنیا آمدم. دو ساله بودم که به تهران آمدیم و در محله پامنار تهران بزرگ شدم.
چهار خواهر و دو برادر دارم و به واسطه علاقمندی پدر و مادرم دو تا از خواهرهایم از سال ها پیش جذب صداپیشگی و بازیگری شده بودند. من وقتی ۱۵ ساله بودم به اتفاق خواهرم به شب شعری رفته بودیم که برای بازی در نمایشنامه «بام ها و زیربام ها» به صحنه رفتم و تا پایان دوره دبیرستان در چند نمایشنامه، با بزرگان تئاتر از جمله داوود رشیدی همبازی شدم و حقوق مختصری هم دریافت می کردم.
بعد از اخذ دیپلم به دانشسرای هنر رفتم و الفبای چند هنر از جمله بازیگری، موسیقی و نقاشی را به طور اصولی آموختم.
متاسفانه آموزش ویلن را دنبال نکردم، اما نقاشی و مجسمه سازی را تا امروز ادامه داده ام. بعد از فارغ التحصیلی از دانشسرای هنر و درست یک سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی در آزمون صداپیشگی رادیو قبول شدم و الفبای این حرفه را از زنده یاد حمید سمندریان آموختم و سپس وارد کار دوبله شدم و الفبای دوبلوری را هم از پرویز بهرام آموختم.
نام اولین نمایشنامه رادیویی را که در آن حضور داشتم به خاطر ندارم، اما یادم هست که در آن با برادران عمرانی(علی و محمد) و توران مهرزاد همبازی بودم. تا اینکه یک بار وقتی در بخش دوبله میهمان ژاله علو بودم ناصر ممدوح مشغول دوبله فیلمی برای شبکه دو بود. آن روز یکی از دوبلورهای زن سرماخورده و نیامده بود و آن کار هم باید همان روز دوبله می شد.
ژاله علوم مرا به ناصر ممدوح معرفی کرد که با استقبال او مواجه شد و وقتی که پشت میکروفن نشستم، نتیجه کار را خوب از آب در آوردم و بعد، معرفی شدم به بخش دوبله و به همین راحتی کار دوبله را شروع کردم. تا حالا در چند فیلم سینمایی یا تلویزیونی کار دوبله انجام داده ام. تعدادشان خیلی زیاد است، آخرین فیلمی که در دوبله آن نقش داشتم، فیلم سینمایی «راز پنهان» است که در آن به جای بازیگر اصلی فیلم «آنی ژیرا ردیو»، حرف زده ام. مدیریت دوبله آن فیلم به عهده همکار خوبم زهره شکوفنده بود.
بیش از ۱۲ سال در کارگاه آزاد فیلم تدریس داشتم و آنچه تدریس کرده ام از تالیفات خودم بوده که در قالب جزوه در اختیار هنرجویان قرار گرفته، شاخص ترین شاگردی که تربیت کرده ام، میلاد کیمرام است که سال گذشته در جشنواره فیلم فجر کاندیدای دریافت سیمرغ شد.
منبع : مجله خانواده/ گفتگو: ميلاد بلادي
شناسه خبر:
۲۰۷۵۸۷
معصومه آقاجانی: نقش مهدخت داغم را تازه کرد
وقتی قرار بود نقش سرور را بازی کنم و فیلمنامه را خواندم تا به اسم مهدخت برخوردم کردم داغ دلم تازه شد و بدون اینکه، جوابم را به حسن فتحی بگویم آرزو کردم کاش کاراکتر مهدخت به من سپرده شود
افکار نیوز:
۰