محمد چراغعلی: یاد بیتابیهای حنیف و دلتنگی های او امانش را بریده بود اما سعی میکرد خودش را مقابل ما حفظ کند. صدای بغضکردهاش بهخصوص زمانی که از خاطرات خود تعریف میکرد نشان میداد که بهسختی جلوی اشکهایش را گرفته است. بااینحال میگفت که از تعریف کردن خاطرات «خانم فرماندار» لذت میبرد چون شیرینیهای آن دوران آراماش میکند.
«شهرام کُر»، این روزها در حالی خود و خانوادهاش اولین عید قربان بدون همسرش را پشت سرگذاشتند که یک سال از مرگ همسرش «مرجان نازقلیچی» در فاجعه منا میگذرد و او حتی نتوانسته بر سر مزارش فاتحهای بخواند.
مرجان نازقلیچی اولین فرماندار زن استان گلستان و اولین فرماندار ترکمن کشور سال گذشته راهی حج شد ولی امسال همسر و فرزندانش در حالی اولین سالگرد درگذشتش را برپا کردند که پیکر پاکش به وطن برنگشته است.
کمتر کسی را میتوان در استان گلستان یافت که نام مرجان نازقلیچی را نشنیده باشد. بانویی که انتخابش بهعنوان یک فرماندار ترکمن سروصدای زیادی به پا کرد.
اما ابتدا به زندگی شهرام کر و خانم فرماندار میپردازیم. حاصل ازدواج آن ها در سال ۷۸ دو پسر به نامهای رئوف و حنیف است که به ترتیب در سالهای ۸۱ و ۸۶ به دنیا آمدند.
نازقلیچی سال ۸۱ استخدام وزارت کشور و بعد از یک سال هم بهعنوان بخشدار منطقه انتخاب شد. او که لیسانس علوم تربیتی داشت در دولت بعد به درجه کارشناس تنزل پیدا کرد اما از فرصت استفاده کرد و لیسانس حقوق گرفت. مدرک حقوق او را به فکر راهاندازی شورای حل اختلاف خانواده انداخت و توانست به همکاری دستگاه قضا و مسئولان شهرستان یکی از بنیانگذاران این شورا در گلستان باشد.
روی کار آمدن دولت یازدهم و باز شدن فضا برای حضور بانوان در عرصههای مدیریتی، زمینه حضور این بانوی سختکوش ترکمن را در درجههای بالای مدیریتی فراهم کرد. تا اینکه در تاریخ ۳۱ فروردین سال ۹۳ بهعنوان نخستین فرماندار زن ترکمن استان گلستان انتخاب شد. بانوی پرتلاش ترکمن در آزمون کارشناسی ارشد هم شرکت کرد اما هیچگاه از نتیجه آزمون مطلع نشد.
بانوی فرماندار ترکمنی که حاشیه ها را کنار زد
شهرام کر، همسر فرماندار فقید ترکمن درباره فرماندار شدن همسرش میگوید: انتخاب همسرم بهعنوان فرماندار حاشیههای بسیاری داشت اما او با رفتارش حاشیهها را مدیریت کرد. آن زمان برخی عقاید سنتی که مدیریت زنان را نمیپسندیدند شروع به سنگاندازی کردند اما تسلط ایشان به مسائل منطقه که باعث شده بود حتی نقشه توسعه شهرستان را تهیه کنند و همچنین ارتباط خوب با مردم و روحانیون، زمینه کنار زدن حاشیهها را فراهم کرد و او با تلاش بیوقفه و ریسکپذیری در تصمیمگیریها خود را بهعنوان فرماندار موفق منطقه جا انداخت.
خاطرهای هم از مصاحبه او با وزارت کشور تعریف میکند. حاشیهها باعث شده بود زمان مصاحبه کمی عقب بیفتد به همین دلیل مرجان نازقلیچی از فرصت استفاده کرد و تحقیقاتی زیادی را درباره منطقه و مشکلات آن انجام داد. همچنین گفتگوهایی هم با فرمانداران دیگر درباره مصاحبه داشت به همین دلیل وقتی مصاحبه انجام شد وزارت کشور همانجا به او گفتند که ازنظر فنی و اجرایی تأیید است و از امروز فرماندار دولت یازدهم بهحساب میآید.
این نظر وزارت کشور در حالی بود که به سایر فرماندار چند روز یا چند هفته بعد نظر نهایی را اعلام میکردند. آن روز از خانم نازقلیچی خواستند در همایشی که با حضور فرمانداران شهرستان بود هم شرکت کند که به دلیل حضور فرماندار قبلی منطقه امکان حضور داشتن او فراهم نشد.
نازقلیچی از سال ۹۰ بهعنوان معینه بعثه مقام معظم رهبری هرساله در حج حضور مییافت. مدیریت خوب او در زمان حج، ثبت لحظهبهلحظه گزارشها و حمایت او از کهنسالان در زمان احرام باعث شده بود تا مجموعه بعثه رضایت کافی داشته باشند. به همین دلیل هرسال در زمان حج اعزام میشد. اما سال ۹۴ با مخالفت استاندار گلستان روبهرو شد ولی همچنان امیدوار بود که به حج میرود و به همین دلیل تلاشهای زیادی برای راضی کردن استاندار داشت.
نامه ای که بوی حج می داد
«کُر» که معتقد است همسرش شخصیت معنوی خاصی داشت آخرین خاطرات او قبل از رفتن به حج را مرور میکند و توضیح میدهد: خانم فرماندار هیچگاه اسیر خواستههای دنیا و پست و مقامش نبود. اسم حج که میآمد همهچیز را رها میکرد. هرسال بهعنوان معینه عازم میشد اما آرزو داشت یک سال باهم و بدون دغدغه به حج برویم اما چون بچهها کوچک بودند امکانش نبود. در آخرین حج با مخالفت استاندار روبهرو شد اما دلش روشن بود که رضایت استاندار را جلب میکند به همین دلیل تمامکارهای مربوط به هفته دولت و حتی انتخابات ۹۴ را جمعبندی کرده بود. افراد زیادی را واسطه قرارداد تا اینکه روزی آمد و کاغذی را نشان داد. از او پرسیدم چیست. گفت یک خبر خوش دارم و آن کاغذ را بوسید و ادامه داد این نامه بوی مکه میدهد. استاندار اجازه داده بود که به حج برود. در آخرین حج با مخالفت استاندار روبهرو شد اما دلش روشن بود که رضایت استاندار را جلب میکند به همین دلیل تمامکارهای مربوط به هفته دولت و حتی انتخابات ۹۴ را جمعبندی کرده بود
زمان حرکت فرارسیده بود. ساعت ۱۵ اتوبوس از مصلی بندر ترکمن حرکت کرد. گرچه در مدتزمان حضور در حج مرتب تماس میگرفت اما برای شهرام کر آن چیزی که از خانم فرماندار در ذهنش مانده دست تکان دادن لحظه آخر در اتوبوس است.
خوابی که خانم فرماندار را از فاجعه منا آگاه کرد
او توضیح میدهد که دو روز قبل از فاجعه منا مرجان نازقلیچی تماس گرفته و او را از خوابی که باعث نگرانیاش شده مطلع ساخته است. کر میگوید: همسرم خوابدیده بود که سیلی در حج راه افتاده و همه را با خود برده است. این خواب را برای همسفران خود هم تعریف کرده بود اما آنها جدی نگرفته بودند. از من خواست صدقه بدهم من هم جدی نگرفتم و از روی تنبلی مسئولیت صدقه را بره عهده خودش گذاشتم ولی سیلی آمد که همه آنها را برد و داغ دیدنش را بر جان ما گذاشت.
همسر خانم فرماندار خاطرات دیگری هم از حضور نازقلیچی در حج دارد. او که قبل رفتنش به حج با مخالفت استاندار روبهرو شده بود افراد زیادی را برای راضی کردن وی واسطه کرده بود. یکی از آن افراد آقای میرباقری مدیرکل سیاسی استانداری بود. شهرام کر میگوید: آقای میرباقری قول داده بود استاندار را راضی کند ولی در عوض خواسته بود که اگر همسرم به حج رفت در «حجر اسماعیل» برای او نماز بخواند. روزی از مکه تماس گرفت و گفت که به آقای میرباقری بگویید من به قولم عمل کردم و برای ایشان نماز خواندم.
در کنار وسایلی که از خانم فرماندار پس از فاجعه منا به کشور بازگشت دفترچه یادداشتی بود که برنامههای روزانهاش را در آن مینوشت. دریکی از صفحات این برگه نوشتهشده بود خواندن نماز برای بچهدار شدن برادر همسرش.
کُر دراینباره میگوید: برادر من مدتها پیش ازدواجکرده بود ولی بچهدار نمیشد. در دفترچه کارهای خانم فرماندار که از مکه به دست ما رسید نوشته بود خواندن دعا برای برادر من. آن زمان چیزی به من نگفته بود و من هم چیزی دراینباره به برادرم نگفتم. تا اینکه ۶ ماه بعد وقتی به برادر توضیح دادم که در دفترچه این موضوع را نوشته تأیید کرد که بعد از دعا به آنها گفته است. اما نکته جالب اینجاست وقتی ۱۴ تیرماه نهمین ماه از درگذشت او را گرامی داشتیم همسر برادرم بچهدار شد و یک پسر به دنیا آورد. همسرم هم یک لباس پسرانه کوچک بهعنوان هدیه برای آنها خریده بود و در وسایل گذاشته بود که به دستشان رسید.
داستان گواهی حج نیابتی مقام معظم رهبری و استاندار گلستان
همسر شهیده نازقلیچی توضیح میدهد که روزی خانم فرماندار از حج تماس میگیرد و نام پدر استاندار گلستان را میپرسد تا به نیابت از او حج کند. در دفترچه یادداشت او همین مسئله را در ۲۵ شهریور نوشته است. شهرام کر ادامه میدهد: نام پدر استاندار را پیدا کردم و به او گفتم. اما گواهی بدون امضا حج نیابتی او در حالی به دست ما رسید که خانم نازقلیچی بهپیش ما برنگشته است. در سال ۹۲ هم به نیابت از مقام معظم رهبری به حج رفت و گواهی آن حج هم در دست ما است. دنبال فرصت مناسبی هستم تا هر دو را تحویل بدهم. برایش شیعه و سنی فرقی نمیکرد و معتقد بود باید در کنار بزرگان کشور برای نیازمندان هم حج برود زیرا آنها کسی را ندارند.
شهرام کر در ادامه خاطراتش بهروز عید قربان میرسد. آن روز مشغول فراهم کردن مراسم عید بود زیرا عید قربان در بین اهل سنت و ترکمنها بسیار گرامی است. میگوید با او تماس گرفتند که حجاج در عرفه گمشدهاند اما این مسئله را جدی نگرفت. شب وقتی تلویزیون را میبیند به اهمیت مسئله پی میبرد. تماسهای مکرر او با مکه نتیجه نمیدهد. تنها خبری که دارد این است که پیکر نیمهجان همسرش را سوار آمبولانس کردهاند. لحظههای تلخی را پشت سر میگذارد و ثانیه به ثانیه بر نگرانیهای خانواده افزوده میشود.
گرچه امیدوار بود همسرش زنده باشد اما رفتار سعودیها و مدیریت ضعیف آنها در امدادرسانی نگرانیها را بیشتر کرده بود. نام مرجان نازقلیچی ابتدا در لیست مفقودان قرار میگیرد. اما چند روز بعد در لیست شهدا نوشته میشود تا همهچیز برای خانواده او به پایان برسد.
شهیده نازقلیچی در مکه دفن شد
دوباره در لیست مفقودان نام او را میخوانند و این باعث میشود دوباره خانواده او امیدوار شوند. اما ناگهان در آخرین لیست اعلام میکنند که پیکر او در بین شهدا در مکه دفن شده است. اوج مصیبت این لحظه بود. غم سنگینی بر ترکمنصحرا حکمفرما شد. مدتها است خانواده او منتظر بازگشت پیکر او هستند. چند بار آزمایش DNA آنها را امیدوار کرده بود که حداقل بتوانند در کشور خود بر مزارش حضور یابند ولی بازهم کارشکنیهای عربستان مانع این امر شد.
خانواده نازقلیچی اکنون تنها دلخوشی خود را خواندن فاتحهای بر مزار او میدانند و میگویند با این امید زندهاند. حنیف، پسر کوچک خانم فرماندار هم این روزها بیشتر از قبل دلتنگ است. شهرام کر میگوید آن زمان که اعلام شد همسرش شهید شده است حنیف متوجه ماجرا شده بود. او توضیح میدهد: حنیف در زمان عید میگفت که خوشحالم مادرم میآید چون برایم سوغاتی میآورد اما بعد از حادثه میگفت که مادرم زودتر بیاید من چیزی نمیخواهم. من هم میگفتم که پای مادرت شکسته است و در بیمارستان بستری است.
او با چشمانی پر از اشک و صدایی پر از بغض از حنیف میگوید و توضیح میدهد: آن زمان در بلاتکلیفی تلخی بودیم. نمیدانستیم مراسم بگیریم یا نه. حنیف در کوچه شنیده بود که مادرش فوتشده است. از من گریهکنان پرسید و جواب دادم نه پسرم مادرت فرشته شده و پیش خدا رفته است. وقتی جوابم را شنید اشکهایش را پاک کرد و به کوچه رفت تا با دوستانش بازی کند. حنیف باور دارد که مادرش پیش خدا زنده است.
حنیف می گوید مادرش فرشته است
همسر شهیده نازقلیچی ادامه میدهد: او مدتی پیش عمهاش زندگی میکند و هرروز صبح عمهاش او را بیدار میکند. روزی خودش صبح زود بیدار میشود. وقتی عمهاش به من گفت جدی نگرفتم. چندی پیش از او پرسیدم که مادرت را در خوابدیدهای؟ و در جواب من گفت که چند روز پیش صبح کنارم آمد و من را از خواب بیدار کرد. وقتی پرسیدم که مادرت نیست چه حسی داری جواب تلخی داد و گفت که میخواهم پیشش بروم. بااینکه میداند هیچ راهی جز مرگ برای دیدن مادرش نیست. او همیشه میگوید مادرم فرشته شده و با این جمله زندگی میکند.
آنها هرروز به فکر خانم فرماندار هستند. همسرش میگوید تنها دلخوشی زندگیاش خاطرات خوشی است که باهم داشتند. وضعیت مادر و خواهر کوچکتر خانم فرماندار هم بهتر از همسر و فرزندانش نیست. مرجان قبل از اعزام به حج به ملیحه گفته بود اگر در عربستان درگذشت جنازهاش را همانجا دفن کنیم و او را به کشور برنگردانیم
شهرام کر خاطرهای هم از آنها بیان میکند و میگوید: روزی خواهر کوچکتر مرجان بهشدت گریه میکرد و مادرش میگفت که او چیزی را پنهان کرده است. وقتی با او صحبت کردم توضیح داد که مرجان قبل از اعزام به حج به ملیحه گفته بود اگر در عربستان درگذشت جنازهاش را همانجا دفن کنیم و او را به کشور برنگردانیم. به ملیحه گفته بود چون مادرم لجباز هست به تو میگویم و تو هم پیگیر این باش. وقتی ملیحه از او پرسیده بود تو که فرزند کوچک داری چگونه از مرگ حرف میزنی جواب داده بود به دلیل شرایط کاری من بچهها به پدرشان عادت کردهاند و نگران آنها نیستم.
حال یک سال از نبود مرجان نازقلیچی میگذرد و خانواده او معتقدند چیزی نمیتواند جلوی اراده و خواست خدا را بگیرد. آنها سعی میکنند دوری عزیزترین فرد زندگی خود را تحمل کنند و اعتقاددارند که بهترین درجات دنیا و آخرت را کسب کرد. بانویی که به فرهنگ ترکمن حساس بود و در همه مراسمها بالباس سنتی خود حاضر میشد. همسرش میگوید که تازه درک کرده خانواده شهدا و جاویدالاثر چه حسی دارند.
یک سال از درگذشت بانوی تاریخساز ترکمن گذشت. عید قربان امسال سایر ترکمنهای گلستان هم در غم از دست دادن عزیزان خود عزادار هستند اما همگی خود را تسلیم اراده حق میدانند و میگویند تنها چیزی که آنها را آرام میکند این است که عزیزانشان در لباس احرام و در مسیری که برای خدا بود به سمت زندگی آخرت خود حرکت کردند.