خردادماه آبستن وقایع مهم و پررمز و رازی در تاریخ یکصدسال اخیر ایران بوده است و در خود دهها حادثه خوب و بد را نهفته دارد؛ اما خارج از این موارد ماه خرداد همیشه پایان و آغازی بر بودن در مقطعی و ورود به دوره دیگری برای دانش آموزان و محصلین جوان این مرز وبوم می باشد.
با پایان امتحانات نهائی و رهائی از سختی های شیرین درس خواندن و گاه کابوس های جلسه امتحان، روزهای فراغت از کتاب و دفتر آغاز می شود و همراه با بوی یاس های بهاری، بازی های دسته جمعی و جمع شدن های دوستانه شروع می شود تا در تابستان داغ، گرمی باهم بودن خنکای کسب تجربه های دیگری در این فصل باشد.
در گذشته نه چندان دور با پایان سال تحصیلی، بچه های محصل از کوچک و بزرگ به چند دسته تقسیم می شدند و هرکسی در پی کاری، شغلی، بازیچه ایی، کلاسی و... می رفت؛ یکی در مغازه پدرش شاگرد نجار می شد و دیگری در دکان همسایه آهنگری یاد می گرفت؛ بیشتر بچه ها صبحگاهان با دیگر اعضای خانواده به سوی مزارع و باغ ها به راه می افتادند تا تعطیلات را در کار و امور کشاورزی بگذرانندو کسی دیگر به عنوان غازچران یا چوپان بره های خانه عمه و خاله در روستایی کوهستانی زندگی ده نشینی را در تابستان تجربه می کرد.
در کنار همه اینها کلاس های اوقات فراغت چیز دیگری بود، کانون های امورتربیتی با برگزاری انواع کلاس ها و اردوهای داخل و خارج استان میزبان هزاران نوجوان وجوانی بودند که کسب آموزش را در محیطی فراغ تر و گاه دلنشین تر از مدرسه می آموختند.
اردوهای گروه های هنری و فرهنگی و مسابقات کشوری قرآن، تئاتر، سرود، عکاسی و... تخته پرتابی برای مطرح شدن جمعی و انفرادی در میانه شهرهای مختلف ایران بود و دراین میانه جمع شدن دانش آموزان سراسر کشور در اردوگاه میرزا کوچک خان رامسر چیز دیگری بود؛ البته استان کردستان از معدود استان های کشور بود که خود اردوگاه اختصاصی دراین شهر ساحلی داشت و در طول تابستان هر هفته محصلین شهرهای مختلف و تحت عناوین گوناگون رهسپار این اردوگاه چادری که در کنار ساحل دریای خزر قرار داشت، می شدند.
این از دیروز بود و امروز با گسترش علوم و تکنیک های مختلف و نیاز جوان و نوجوان به گذراندن سالم اوقات تابستانی، اما دیگر نه از کانون های امورتربیتی خبری هست و نه از اردوهای دسته جمعی به شمال و جنوب کشور، تا که هم خامی را پخته کند و هم اجتماعی بودن را بیاموزد.
دستگاه های متولی امور جوانان سالهاست که انفعال را تجربه می کنند، جمعیت میلیونی جوانان را در میانه چندین دستگاه مختلف تقسیم نموده اند و با خوانش آواز » کی بود، کی بود... من نبودم!» خود را از تقصیرات عدم توجه به امور جوانان مبرا نمایند.
اینک تابستانی دیگر در راه است؛ اما نهادهای دولتی و عمومی هنوز در خواب زمستانی سیر می کنند. نه از برنامه های آموزش و پرورش برای تابستان محصلین خبری به بیرون درز نکرده و نه اداره ورزش و جوانان تعبیر خواب خود را اعلام نموده است. از همه خواب آلوده تر اداره فرهنگ و ارشاد است که حتی حبابی برای ترکاندن ندارد.
از این چهارچوب گسترده تر، عدم اهتمام دولت به امور میلیون ها کودک، نوجوان و جوانیست که در این مملکت زندگی می کنند. وقتی که دولت تدبیری برای گذران تابستان این همه جوان پرانرژی ندارد قطعا طبیعی خواهد بود که تنها جای گذران اوقات فراغت جوانان استانی چون کُردستان، از شهرهای بانه و سقز گرفته تا سنندج و کامیاران، گشت درخیابان و رفت و برگشت در کوچه پس کوچه های فصل تابستان باشد.