زندگی زیباست، عاشقانه باید زیست، حتی اگر سنگلاخهای جاده زندگی در مسیرت قرار گیرد. این جمله را بارها شنیده بودم، ولی زیاد آن را باور نداشتم، چون به تصورم، محدودیتهایی می توانستند خیلی راحت هر ایده ای را نقش بر آب کنند. تا اینکه جوانی با تمام و کمال این قواعد را برایم بی معنی ساخت. کسی که معلولیت هایش را به فرصتهایی طلایی تبدیل کرد، و حقیقتا اثبات کرد، که(معلولیت، محرومیت نیست).
پس از آن این جوان نظرم را کم کم بسوی خود جلب کرد، به خانه یشان که داخل شدم، یکباره متحیر و مات گشتم. با منظره ای بسیار شگفت بر خوردم که شاید هیچوقت در زندگی ندیده بودم. مرد جوانی، با دو دست که از مچ قطع شده و چشمانی نابینا که با خانمی خوش رو و جوان میگفتند و می خندیدند، طوری که انگار سالها در هجران دیدار هم بودند.
به گفتگو با این ورزشکار و جوان معلول و موفق مریوانی نشستیم از وی خواستم که از خود بگویند.
بنده، صلاح سعید پور متولد سال 1365 از روستای بلچه سور از توابع بخش کوماسی شهرستان مریوان هستم و اکنون ساکن شهر مریوان. سال1380 بود آن موقع 15 سال سن داشتم با مهمانهایمان به قصد تفریح و دیدن مرز، به باغهای روبروی روستای باشماق رفتیم. من مشغول پهن کردن زیرانداز بودم، قبلش دستی به زمین کشیدم، که سنگریزه ها را کنار بزنم اما هنوز نصفی از زیرانداز را نگذاشته بودم، که دنیا بر سرم ویران شد و چشم هام سیاهی رفت، نمی دانم چی شد، ولی همین را می دانم که صدایی وحشتناک به گوشم خورد، و دنیا یکباره تاریک شد.
هنوز مبهوت بودم تا اینکه روز به روز انگار چیزهایی می فهمیدم. کم کم فهمیدم که بر اثر انفجار مین بشدت مصدوم شده ام هر دو چشمانم به کلی تخلیه شده است و جراحات زیادی برداشته بودم. بعدها ها متوجه شدم که هر دو دستم را نیز از مچ از دست داده ام. در تصورم نمی گنجید، فقط هر روز صدای گریه و ناراحتی اطرافیان را می شنیدم، و گاه گاهی هم می شنیدم که کسانی می گفتند،(کاش می مرد و به این روز نمی افتاد). این جمله و ناراحتی های اطرافیان بیش از هر چیزی مرا آزار می داد. وقتی که همه چیزها را قبول کردم به تدریج از درون شروع به خودسازی کردم و با رفتار و خنده هایم، شرایطم را برایشان عادی ساختم. دیگر خسته شده بودم میدانستم که به چه روزی افتادم، ولی با توکل بر خدا بر ایمان و اراده ام افزودم، و به سوی هدفهای غیر ممکن حرکت کردم تا تواناییهایم را اثبات کنم.
از سال 81 فعالیتهای ورزشی خود را در ورزش گلبال و سپس شنا بصورت تفریحی و در نهایت دوو میدانی را بصورت حرفه ای آغاز کردم.
در سال 82 در مسابقات کشوری در تهران دوبار مدال برنز دریافت کردم و سپس در سال83 به مسابقات جهانی راه یافتم و در جمهوری چک در دو100و200متر، دو مدال طلا به گردن آویختم. سال 84نیز در مسابقات کشوری شنا در مشهد 2 مدال نقره و 1برنز کسب کردم که در همان سال باپیام حفاظت از دریاچه زریوار یک دور شنای رفت و برگشت در دریاچه انجام دادم. و درنهایت تاسال89 ، 14مدال کشوری و چند حکم قهرمانی را مفتخر شدم.
هر چند که در سال86 نیز به مسابقات جهانی دوومیدانی در برزیل راه یافتم ولی بنا به دلایلی از شرکت در مسابقه بازماندم.
پس از آن با سروه آشنا شدم و در نهایت در آذرماه سال 93 باایشان ازدواج کردم. من هر چند که قبلا هم افتخاراتی را دریافت نموده بودم ولی حالا اعتراف می کنم، که پس از ازدواج با سروه، به معنای واقعی همدم و پشتیبان حقیقی خود را یافتم، چون سروه به زندگی من معنای دیگری بخشید و قدرت درونی نهفته ام را برایم نمایان ساخت. از آن پس هم دوباره به اهدافم ادامه دادم ، البته این بار با همدم واقعیم.
صلاح ادامه داد: در اردیبهشت ماه سال93، برای حمایت از جنبش اسلحه سبز، مسیر 45کیلومتری مریوان تا روستای درک را با پیاده پیمودیم. و در مراسم روژیکم بو زریبار، باپیام حمایت از زریبار در بهمن همان سال مسیر سد دریاچه تا پارکینگ را با پای پیاده طی کردیم. سپس در اسفند همان سال در سالگرد شهدای شیمیایی حلبچه مسیر110کیلومتری تاحلپچه را با دوچرخه دو نفری رکاب زدیم و در سال94، برای حمایت از شهدای شیمیایی سردشت دوباره مسیر 219کیلومتری تا سردشت رکاب زدیم. صلاح، درلابلای حرفها و امیدهایش مدام از سروه می گفت و از بزرگواری همسرش و عشقشان نسبت به هم می ستود. سروه را مظهر وفاداری و عشق می خواند و می گفت، او زندگی را برایم معنا داده و کاری کرده که از یک انسان سالم جسمی برتر باشم، باهم می خندیم، تفریح می کنیم، سفر می رویم و نفس می کشیم.
صلاح رمز موفقیتش را توکل برخدا، حمایت و تشویق اطرافیان بخصوص پدر و مادرش می دانست و همچنین اراده و عزم خویش خواند، و ابراز کرد که من از مشکلاتم استقبال کردم و بجای آنکه آنها را مانند دیواری دورم بچینم از آن پله ای ساختم که مرا بلندتر سازد و آن را وسیله ای برای کسب موفقیت و خوشبختی قرار دادم.
صلاح درخواستهایی از مسولین داشت. قبل از هرچیز خواستار پاکسازی مناطق آلوده به مین شد، تا خدایی نخواسته چنین وقایع دلخراشی تکرار نشوند. سپس از شکار بانان و محیط زیست خواست جهت حفظ این طبیعت زیبا و دریاچه زریوار به تمامی بکوشند و همچنین در حفظ گونه های جانواری و مبارزه با شکار آنها بیشتر مراقب باشند.
صلاح از همشهریان نیز خواست که از وارد شدن به مناطق آلوده به مین خودداری کنند و بیشتر احتیاط کنند.
وی در جواب بعضی ها که نابینایی را کوری فرض می کنند، گفت: کور، ما نیستیم که بینایی ظاهر نداریم، بلکه کور کسی است که واقعیتها را نمی بیاد و در برابر ناپاکی ها چشم ضلالت می بندد.
با سروه امینی همسر صلاح به صحبت نشستیم. بنده بسیار مفتخرم که با انسان به کمال رسیده ای چون صلاح زندگی می کنم هر چند کسانی به ناگاه نسبت به من احساس ترحم دارند و فکر می کنند زندگیم بی مهر و عاطفه است ولی در جواب آنها می خواهم بگویم: شما باید به این زندگی غبطه بخورید چون شاید صلاح از نظر ظاهری مشکلاتی داشته باشد، اما معنویات و درون او خیلی بزرگتر از آن است که تصور کرد، مگر یک همدم واقعی به آن پی ببرد که خدا را شکر بنده به این امتیاز دست یافته ام چون در حقیقت خوشبختی در ظاهر و پول نیست بلکه در عشق و معنویات است. صلاح برای من انسان کاملی است و باید دانست که انسان با آدمیزاد بسیار فرق دارد، چون او آرامش، درک کردن، احترام و سلامتی معنوی را به من هدیه داده است.
وقتی از سروه خواستیم که برای دختران و همسران توصیه و نصیحتی بکند. وی در جواب گفت: من کوچکتر از آن هستم که کسی را نصیحت و راهنمایی کنم. اگر چیزی در وجود من احساس می شود، از بزرگواری و معنویت صلاح است.
صلاح با موفقیتهایی که پس از مشکلاتش به دست آورد، به همه اثبات کرد که محدودیتها را می توان به فرصت تبدیل کرد و می توان این چنین هم عاشق بود و از زندگی لذت برد، هم ورزشکار بود و هم دوستدار و حامی محیط زیست است.