الهام پاوهنژاد با انتشار این عکس نوشت: گاهی دلم میخواهد بگریزم از اینجا
حتی از اسمم، از اشاره، از حروف،
ازاین جهانِ بی جهت که میا،که مگو،که مپرس!
گاهی دلم میخواهد بگذارم بروم بی هر چه آشنا،
گوشهی دوری گمنام
حوالی جایی بیاسم،
بعد بیهیچ گذشتهای
به یاد نیارم از کجا آمده،کیستم، اینجا چه میکنم.
بعد بیهیچ امروزی
به یاد نیاورم که فرقی هست،فاصله ای هست،فردایی هست.
گاهی واقعا خیال میکنم
روی دست خدا ماندهام
خسته اش کردهام.
راهی نیست
باید چمدانم را ببندم
راه بیفتم...بروم.
ومیروم
اما به درگاه نرسیده از خود میپرسم
کجا...؟! کجا را دارم٫ کجا بروم؟ .
#سید_علی_صالحی .
پینوشت:
عکس به یاد روزها وشبهای #سرپل_ذهاب
صبحی قبل رفتن به منطقه...فرهادِ امدادگرِ دوربین بر گردن دمِ درگاه گفت صبر کن... گفتم دیره! گفت یه لحظه...صدای شاتر...
هاله و پیام یادشونه... سخت بود اما لحظات مملو بود از عشق را به دل و جان دیدن، لمس کردن...چشیدن...بوییدن...
هنوز دلم در دستان زنی که تنها خوراکیشان یک بسته انجیر بود که سرراهی به من داد جا مانده....
لطفاً از دل و جانِ عاشقتان مراقبت کنید. شبتان پرستاره و آرام .
به وقتِ