زمانی که قصد به تصویر کشیدن یک حادثه تاریخی، بلایای طبیعی یا یک فاجعه انسانی را داریم، باید به این نکته توجه کنیم که برای نشان دادن این مهم روی به مستندسازی نیاوریم و بار درام فیلم را افزایش دهیم. زمانی که هالیوود از رسوایی مدیر شبکه فاکس نیوز،اثری مانند Bombshell را میسازد، یک شخصیت کاملا من در آوردی و خیالی را به نیابت از کلی شخصیت دیگر در فیلم جای میدهد و یک سوپراستار هالیوودی را نقشآفرین آن قرار میدهد و به آن بها میدهد تا قصه فیلم و پیچشهای داستانی آن نیز زیباتر شود. در مثال وطنی هم زمانی که چهارراه استانبول ساخته میشود، فیلم صرفا به سقوط وحشتناک و دردناک این پاساژ بزرگ واقع در خیابان جمهوری نمیپردازد و قصهای را تعریف میکند که در دل آن این ماجرا نیز جریان دارد.
اخبار فرهنگ و هنر - محمدحسین مهدویان در دو اثر قبلی خود یعنی ماجرای نیمروز نیز با پیروی از همین فرمول، یک داستان تریلر، پلیسی را وارد تاریخ معاصر ایران کرد و با استفاده از تکنیکهای سینمایی بینظیر و گروه بازیگری عالی، توانست کار خود را به درستی پیش ببرد و آدرنالین مخاطب را همراه با گرههایی از واقعیت نیز به تصویر بکشد. او اما در فیلم جدید خود که نام درخت گردو را یدک میکشد، فراموش کرده که باید اسانس درام را نیز به فیلم اضافه کند و قصهای برای سوژه خود برای روایت داشته باشد. میتوان ادعا کرد که مهدویان در کار جدید خود یک مستند را با چند بازیگر قدرتمند به تصویر کشیده و هیچ خلاقیتی برای روایت یک داستان جذاب در این موضوع رو نکرده و به سوژه تلخ و به شدت گزنده خود و تاثیر آن روی مخاطب بسنده کرده است.
مهدویان تصمیم میگیرد درباره بمباران شیمیایی سردشت فیلمی بسازد، واقعهای نسبتا فراموش شده در زمان جنگ ایران و عراق. او بعد از این تصمیم، روایت خود را مانند یک درس کتاب دبستانی با نریشین مینا سادات پیش میبرد: «قادر فلان است، زنش بیسار است. آنها خوشبخت بودند تا بمب بر روستایشان ترکید و قادر دگرگون شد و بدبخت شد و بیچاره شد و میدید که خانوادهاش جلویش پر پر میشوند.» در واقع باید اعتراف کرد که اگر گروه بازیگری قوی فیلم (به ویژه پیمان معادی که تبار کردنشینی ندارد اما به زیبایی در قالب یک شخصیت کرد فرو رفته و مهران مدیری که با گریم بینظیری در اینجا چند سال جوانتر شده و کاملا یک بازی متفاوت و عالی از خود به جای میگذارد) در اینجا نبود، فیلم نمیتوانست صرفا با موسیقی محزون و سکانسهای اسلوموشن از تصاویر ناراحتکننده کودکان مبتلا به تاولهای شیمیایی و... کار خود را پیش ببرد.
کارگردان در جای جای فیلم زور میزند تا اشک مخاطب را در بیاورد و برای این کار به هر کاری دست میزند. خوشبختانه در بین تمام این نقاط ضعف داستانی، شخصیت قادر به عنوان یک مرد کرد که در برابر مشکلات سر خم نمیکند به خوبی به تصویر کشیده شده و پیمان معادی توانسته به این کاراکتر در دنیایی که در آن قصه جایی ندارد، هویت ببخشد و کار به مراتب سختتر و بهتری نسبت به کارگردان از خود نشان داده است.
برخلاف گریم بینظیر بازیگران و زحمت جالب توجه تیم چهرهپردازی، باید گفت جلوههای ویژه میدانی نیز در فیلم به مانند دو اثر قبلی مهدویان نیست و در هر حال باید دانست که سرمایهگذار قدر هم در اینجا حضور ندارد (هرچند این بار اول مارکت روی فیلم جدید مهدویان دست گذاشته و سرمایهگذاری کرده است ولی بهنظر میرسد بودجه کمتری نسبت به ماجرای نیمروز به ساخت فیلم تعلق یافته است) . با این وجود درآوردن تهران قدیم و فیلمبرداری در مناطق روستایی در زمان جنگ و به طور کلی، طراحی صحنه و لباس در فیلم در جایگاه مطلوبی قرار دارد و عاری از گافهای سینمایی است.
فیلم درخت گردو ، یک سوگنامه است برای حادثه تلخی که برای هموطنان کرد ما در سردشت رخ داد و از این حیث که به یک حادثه تاریخی فراموش شده پرداخته شده، قابل احترام است اما متاسفانه باید اعتراف کرد کار جدید مهدیان در حد ماقبل اثر باقی میماند و تبدیل به یک اثر سینمایی نمیشود. این سوگواری شاید بتواند روی دلها تاثیر بگذارد و احساسات مخاطب ایرانی را برانگیخته کند، اما رنگ و بویی از فیلمنامهنویسی و تولید محتوا در آن وجود ندارد.
پینوشت: در کمال تعجب فیلم درخت گردو با وجود داشتن صحنههای به شدت دردناک و سوژه سوزناکی که دارد، در جشنواره فیلم فجر بدون محدودیت سنی به جدول اکران رسیده، حتما در نظر داشته باشید که تماشای این فیلم به هیچ وجه برای کودکان مناسب نیست و عجیب است که مسئولین جشنواره و عوامل خود فیلم نسبت به این موضوع اقدامی انجام ندادهاند.