آزاده صمدی با انتشار این عکس نوشت:
جهان سوم جایی است که باید بین ویرانی و سازندگی در رفت و آمد باشی، فرقی هم ندارد.کشورت باشد یا خانه ات، خودت باشی یا مردمت. تا کی باید در این سیکل معیوب بازنده، برنده بچرخیم؟ مگه چقدر زندگی می کنیم که باید بازی هامون پر از باخت باشه؟ چه فرقی می کنه کشورم باشه یا خانه ام؟ خودم باشه یا مردمم؟مگه مرزها برداشته نشده، مگه جهان دهکده نشد. مگه ما نمی بینیم دیگران چکار کردند که از این سیکل هولناک خارج شدند(همه اینها را اینگونه ببینید که متن یک مونولوگ است قرار است بازی کنم).
(از اینجا به بعد را خودم اضافه می کنم): پیش از بازیگر بودن من هم یک ایرانی ام، با همه غم ها و شادی های ایرانی ها که این روزها "گم" شده. دارم خودمو به خودم توضیح می دهم (به حکم جهان سومی بودن) که هر روز باید خودت رو به خودت توضیح بدهی چون سرعت تغییرات در جهان سوم به قدری بالاست که در 24 ساعت ممکنه ده تا ملق زده باشی.
من هم اما وقتی تصویر مادر پویا را دیدم بغض کردم، وقتی تصویر منجمد فرهاد را در میان برف های کوههای کردستان دیدم درخلوت خود گریستم، گریه در خلوت آدمی شاید معصومانه تر است.
من هم وقتی چهره ها را عبوس می بینم، غمگین می شوم. من هم خاطره آبان در گوشه ای از قلبم هست و از قضا درد می گیرد هر وقت یادش می افتم. من هم وقتی در تهران زندگی می کنم از هوای آلوده اش استنشاق می کنم.
خب، تهش رو بگو!(این را خودم به خودم می گویم)
تهشو؟ ته نداره. به قول استاد بیضایی "من قبلا گریه هامو کردم حالا فقط فریاد برام مونده". می خواهم فریاد بزنم: می خواهیم زنده بمانیم. ما هنرمندیم. کاری هم جز بازی و ساخت و اکران فیلم و اجرای تئاتر بلد نیستیم. اگر می بینید در این هنگامه ماتم تبلیغ فیلم و تئاترهایمان را استوری می کنیم از سر شکم سیری نیست.هیچ چیزی هم فراموش نکردیم، هیچ چیزی رو نمی توانیم فراموش کنیم،چون ما هم مردمانیم.اما من فکر می کنم اگر مردم در سینما و سالن های تئاتر دو ساعت همه آنچه در جهان است را فراموش کنند شاید بشود دوباره شروع کرد. معجزه هنر همین است: از نو شروع کنیم.
عکس سلفی، پشت صحنه فیلم سینمایی «زیر نظر»