دوربین فیلم «خروج» خاموش شد. این آخرین خبری است که از مراحل تولید بیستمین فیلم ابراهیم حاتمیکیا در رسانهها منتشر شده است. نام و عکس یک بازیگر جدید هم پیوست این خبر شده است. کامبیز دیرباز آخرین بازیگری بود که همزمان با اتمام پروژه «خروج» نامش آورده شد.
اخبار چهره ها - درمورد «خروج» حرفهای زیادی زده شده است، اینکه حاتمیکیا اینبار بهسراغ چه فیلمی و با چه موضوعی رفته است؟ اگر بخواهیم مختصات فیلم جدید حاتمیکیا را با آثار پیشین او سنجید، میتوان حدس زد که اینبار هم او خارج از وضعیت و شرایط اجتماعی این روزهای مردم، فیلم نخواهد ساخت. زمانی به او ایراد گرفتند که چرا دیگر فیلم جنگی نمیسازی؟ گفت: «من همچنان دارم فیلم جنگی میسازم، ولی جنگ دیگر برای من مفهوم گذشته را ندارد.
من همچنان دارم فیلم اجتماعی میسازم، چون مفهوم فیلم اجتماعی برایم عوض شده. بگذارید راحتتان کنم؛ من فیلم خودم را میسازم، شما برایش اسم بگذارید. من همچنان با خودم و جامعه پیرامونم محاکات دارم.» واضح است حرف زدن درمورد فیلم جدید حاتمیکیا هنوز خیلی زود است، ولی اینبار بهسراغ کامبیز دیرباز رفتیم تا علاوهبر جزئیات کوتاه از فضایی که در فیلم «خروج» شکل گرفته برایمان از دغدغههای اجتماعی اهالی فرهنگ و هنر در روزهایی که باید کنار مردم باشد، بگوید. آنچه میخوانید حاصل گفتوگوی کوتاهی درمورد فیلم سینمایی «خروج» است.
گفته میشود فیلم جدید حاتمیکیا بار دیگر قصه یک قهرمان معترض است. اما معمولا جنس اعتراض حاتمیکیا، عاری از امید بهاصلاح وضع موجود نیست. جنس اعتراضی که «خروج» دارد چه تفاوتی با فیلمهای قبلی این کارگردان دارد؟
دوست ندارم خیلی درمورد فیلم «خروج» صحبت کنم، اما بهعنوان یک دوستدار سینمای حاتمیکیا حرف شما را تایید میکنم، در فیلم «به نام پدر» هم که بازی کردم، تقریبا چنین چیزی را شاهد بودیم، حالا آنموقع اعتراض به وضعیت بازماندگان جنگ بود، اثرات مخربی که جنگ گذاشته بود، اما فیلم «خروج» نسبت به الان و اعتراضی که مردم، مخصوصا قشر آسیبپذیر جامعه و کشاورزان دارند، است. آخرین سکانس فیلم را هم گرفتیم، اما خب نمیشود درمورد آن صحبت کنیم. اما مطمئنا راهکاری برای این موضوع دارند و راهحلی هم برای رفع اعتراض فیلم.
سوال بعدی من خارج از فضای فیلم حاتمیکیاست و مربوط میشود به آخرین پستی که منتشر کردید. شما با کنایه گفتید بازیگر یکتابعیتی و در کنار مردم همراه با خوشیها و ناخوشیهای این روزهایشان هستید. گفتید هم نسبت به گرانیها معترضید و هم اینکه رفتار برخی اغتشاشگران را محکوم کردید. آیا دغدغهمندی هنرمندان نسبت به شرایط پیرامونشان فقط در تولید یک اثر هنری بروز میکند یا اینکه باید تبدیل به یک کنش اجتماعی شود؟
خیلی مساله خوبی را مطرح کردید، من دنبال این بودم که یکجایی درمورد این موضوع صحبت کنم، اولا بازیگری کاری است که اگر تماشاچی نداشته باشد، کاملا بیمعنا میشود، اصلا بعضی افراد را نمیفهمم که میگویند من فقط برای عدهای خاص، کار میکنم و عموم مردم برای من مهم نیستند. اما من از دل همین مردم آمدم و شدم کامبیز دیرباز، برای همین نباید خیلی چیزها یادم برود.
من شاید الان بهراحتی بتوانم ۱۰ باک بنزین سههزار تومانی در ماه بزنم، اتفاقی هم در زندگیام نیفتد، اما نباید یادم برود روزی را که ماشین نداشتم و تئاتر کار میکردم. نباید یادم برود روزی را که ماشین داشتم و محاسبه میکردم در ماه چقدر باید بنزین بزنم که آخر ماه کم نیاورم. اینها را نباید یادم برود، اگر یادم نرود پس دغدغه مردم، دغدغه من هم هست.
اما یک نکته دیگری را هم باید این وسط بگویم، اینکه بگوییم هنرپیشه میتواند ناجی یک جریان اجتماعی باشد، این مساله درستی نیست. الان مقداری انتظارها از هنرمندان بالا رفته است. اگر فقط در حد حل مساله باشد، بله باید همراه مردم بود، روزی که بنزین گران شد و آن اتفاقها افتاد، مصادف شد با قسمت اول مسابقهای که بهتازگی در تلویزیون اجرا میکنم.
همه ایراد میگرفتند که الان این اتفاق افتاده است و شما دارید این مسابقه را پخش میکنید، خب اگر میتوانستم جواب بدهم، میگفتم، مگر الان به یک پزشک ایراد میگیرید و میگویید به مطبش نرود یا یک کارمند بانک همینطور. این هم شغل من است و باید سر کار بروم. اینها باید از هم تفکیک شود، در کنار این موضوع من هنرمند باید در کنار مردمم باشم، یک مجله اختصاصی دارم به اسم اینستاگرام که سردبیرش هم خودم هستم و باید از این تریبون استفاده کنم و حق مردمم را بگویم. امیدوارم که نتیجه داشته باشد.
اما وقتی مردم میبینند بازیگری در داخل کشورش نمیماند، فرزندش را خارج از کشور به دنیا میآورد و دم از مردم میزند، چگونه این مدل حرفها را باور کنند؟ نمونه اخیر مهناز افشار که زندگیاش جای دیگری است و از آنجا میخواهد ناجی مردمش باشد. فکر نمیکنید این مدل نسخهپیچی اهالی سینما برای درد مردم، غیرقابل باور است؟
دقیقا بهخاطر همین موضوع بود که من در پستی که در اینستاگرامم منتشر کردم، کلمه یکتابعیتی را گذاشتم، بهخاطر اینکه اساسا اعتقاد دارم که خوب یا بد، هنرمند باید در وطنش بایستد و کار کند. اینکه میگوییم ما تا آخرین قطره خونمان در وطن هستیم که نباید شعار باشد، اینکه من یک امکان مالی پیدا کنم، سریع از کشور بروم که نشد عرق ملی.
شاید اسمش چیز دیگری باشد، اما نمیخواهم بگویم. من خودم هیچوقت این رفتار را نداشتم، هیچوقت سعی بر شوآف نداشتم. کلمه «یکتابعیتی» هم که نوشتم، برای این بود که به مردم بگویم من هم مثل شما هستم، بچهام هم در همین کشور به دنیا آمده است، خودم هم قرار نیست جایی بروم. ولی مساله اینجاست که هنرمندان هم که همه خانم افشار یا ایکس و ایگرگ نیستند، یک خانواده چندین و چندصدنفری هستند که ممکن است اعتقادات مختلفی داشته باشند.
این را مردم خودشان تشخیص میدهند که چه کسی یک حرفی را برای شوآف میزند یا ازته دل. خیلیها قبل از انتشار آن پست به من گفتند این حرفها را نگو، اما دلم نیامد که این کار را نکنم، شاید اگر مردم همانجا به حرفهای من واکنش نشان دهند و چیزی بنویسند و گلایهای نسبت به وضع موجود کنند، خیالشان راحت شود و همان شب را بهتر بخوابند.