یک دهه از حضور «سحر قریشی» در سینمای ایران گذشت. بازیگری که در سالهای اخیر نامش با حواشی بسیاری گره خورده، اما طی یکی، دو سال گذشته، کمتر در این کانون پربحث قرار گرفته است. خودش این اتفاق را نتیجه رویکرد جدیدی دانسته که در زندگی اتخاذ کرده، برخی را هم به بیمعرفتیهای همکارانش ربط میدهد که اگر اینها نبود، امروز جایگاه ویژهتری داشت.
اخبار چهره ها _ با این حال، اما قریشی بهعنوان یکی از پرطرفدارترین بازیگران سینمای ایران در سالیان اخیر شناخته میشود. برخی شاهد این مدعا را فالوورهای اینستاگرامش میدانند و البته استقبال عجیبی که از وی در اکرانهای مردمی فیلمهایش میشود.
بازیگر ۳۱ ساله سینما، پس از دو سال غیبت بر پرده سینما، این روزها با کمدی «ایکس لارج» به میان مخاطبانش بازگشته است. به بهانه حضور او در این فیلم سینمایی، سراغ او رفتیم تا بهقول خودش پس از سه سال، نخستین گفتوگوی مطبوعاتی خود را انجام دهد؛ گفتوگویی که در آن از همه چیز این سه سال گفت؛ از «ایکس لارج» و همکاری مداومش با «محمدحسین فرحبخش» تا بیمعرفتیهای برخی سینماگران علیه او.
گفتوگوی پرتیتر ما را با این بازیگر جوان بخوانید.
خانم قریشی شما در سه سال اخیر، تنها در سه فیلم بازی کردید و طی دو سال اخیر هم فیلمی روی پرده نداشتید. این قضیه تصمیم خودتان بوده یا موانعی نگذاشتند که کار کنید؟
سلیقهام به مقدار زیادی تغییر کرده است. درواقع شروع کار من با ملودرام بود و سلیقه من هم همینگونه است، بهخاطر همین تا این لحظه فیلمنامههایی که برای من فرستادند جز کسانی که خودشان برای من عزیز هستند و من هیچوقت به آنها نه نگفتم (که یکی از آنها آقای فرحبخش هستند که هروقت من را در جایی خواستند، من آن نقش را بازی کردم و نه نگفتم) در بقیه فیلمنامههایی که خواندم، توانستم نه بگویم و سر کار هم نرفتم.
درحالحاضر هم با جنس کارهایی نظیر «ایکس لارج» و کارهای قبلیام در سالهای اخیر، اینقدر بین مردم جواب مثبت گرفتم که از حضورم در این کارها راضی هستم. تعداد زیادی از خانوادهها میآیند و از من تشکر میکنند و میگویند با این همه گرفتاریهای زندگی، ما دو ساعت سینما میرویم و میخندیم؛ مرسی که از این دست فیلمها بازی میکنید. منتها طی این سالها نگاه ویژهای شده به سینمایی که اصلا قصد جسارت و توهین به آن را ندارم، گاهی سلیقه من هم هست و در این مدت ساخته شده و جایزه هم گرفته، اما هیچجایی این سینما بین مردم به مانند آنچه اسمش را گذاشتهاند سینمای بدنه و تجاری، ندارد. تجاریبودن یک فیلم پوئن مثبت آن است، باید از خدایشان باشد که فیلمهایشان تجاری باشد و بفروشد و مردم بپسندند، اما آمدند دوگانگیای بهوجود آوردند که من یک مقدار فاصله گرفتم.
من با مادرانی برخورد داشتم که بهخاطر بچههایشان به سینما میآمدند و الان خودشان یکی از طرفداران ما شدهاند. منظورم از ما، بچههایی است که میآیند فیلمهای شاد بازی کرده و مردم را سرگرم میکنند. خانوادهها میآیند و تشکر میکنند. من نگاه میکنم و میبینم چقدر خوب است که بازیگری بخواهد همه نقشها را تجربه کند؛ نه اسمی رویش بگذاریم و نه تفاوتی قائل شویم و نه اینکه بخواهیم درجهبندی کنیم. بهنظر من درجهبندی فیلمها بهدلیل کارگردان، بازیگران و عوامل درجهیک آن است که اصل مطلب هستند.
خودم شخصا بهعنوان بازیگر وقتی میخواهم در فیلمی حضور پیدا کنم، از صفر تا صد، مطیع کارگردان هستم تا جایی که حرفهای بودنم را زیر سوال نبرد. چه کارگردانهایی که هیچ ارتباطی به کار اول، دوم و تازهکار بودنشان نیست و حتی کارگردانان قدیمی هم داریم که تواناییاش را ندارند یا تغییراتی در ذهنشان بهوجود آمده که مقداری فراتر از آن چیزی که الان جامعه میپسندد، رفتار میکنند. درحال حاضر در فیلمنامهها هیچ قصهای وجود ندارد؛ من سه، چهار سال است فیلمنامههایی را میبینم که بیمحتوا و قلمهایشان ناتوان هستند و با خودم میگویم این فیلمنامهها را چهکسی مینویسد؛ حتی فیلمنامههای بعضی از بچههایی که اسم و رسمی دارند را میخوانم، میبینم اینها هم دارند آلوده میشوند. نمیخواهم بگویم من همیشه فیلمهای عالی بازی کردم. من ۱۰ سال است در این حرفه هستم و تنهایی هم در این حرفه حضور دارم؛ نه اهل تیمی هستم و نه اهل رفاقت غیراخلاقی با تیمهای دیگر. سالها در شرایط سلامت سینما کار کردهام. به هنرمندی جسارت نمیکنم، ولی من سلامت کار کردم و آمدم جلو و میبینم شرایط، شرایطی است که اصلا جایی برای من در فیلمهای خوب نیست. حتی در فیلمنامهها هم سمپاشی میکنند. میآیند برای فلان بازیگر نقش مینویسند و... بنابراین ترجیح دادم کار نکنم.
این موضوع سمپاشی علیه خودتان را کمی برای ما باز میکنید؟
موارد بسیار زیادی است. هیچوقت ماه زیر ابر نمیماند. بالاخره زمان چیزهایی را به آدم ثابت میکند. یکسری بیمعرفتیهایی وجود دارد که متاسفانه من زیاد در مسیر آن قرار گرفتهام. در فیلمهای خیلیخوب با کارگردانهای خیلیخوب انتخاب شدم، اما وقتی رفتم پای تست گریم، بهخاطر فلان خانم بازیگر و دوستانش که شب نقشه میکشند و میآیند و میگویند اگر قریشی باشد ما بازی نمیکنیم که میشوند سه نفر و دو تا از بچههای پشتصحنه هم با آنها همکاری میکنند و یک تیم میشوند.
من هیچوقت در زندگی نانبری نکردهام. اتفاقا وقتی در این شرایط قرار میگیرم، میگویم خدایا شکرت که من مسموم این جماعت نشدم. این فاصلهای که گرفتهام فقط و فقط بهدلیل این است که دغدغه اصلیام دیگر بازیگری نیست. دغدغهام در طول این سالها تغییر کرده است؛ مقداری دارم روی خودم کار میکنم. دارم مسیر دیگری را برای کارکردن شروع میکنم؛ میخواهم کارگردانی کنم. سالها برای رسیدن به این مهم تلاش کردهام. در حال حاضر میخواهم فیلم بسازم. الان به مقدار زیادی آرامش ذهنی دارم و دور از هر تنشی هستم.
سه سال پیش عنوان کردید که از این به بعد میخواهید تنها در آثاری که دوست دارید بازی کنید.
بله، در طول این چند سال، کارگردانان بنام و قدیمی با من تماس گرفتند. کارگردانهایی که حتی کارهایشان در جشنواره جایزه گرفته است. خیلی جالب است که برای من دارد چنین اتفاقهایی میافتد. خودشان با من تماس میگیرند و عذرخواهی میکنند و میگویند میخواهیم این فیلم را بسازیم، ولی فلان خانم بازیگر رفته با سرمایهگذار صحبت کرده که تو نباشی، ما دوست داریم که تو باشی، اما واقعیت را به تو گفتهایم و بدان که دشمن داری. من اخلاقی که دارم این است که بهخاطر آدمها، برای خودم گناه نمیخرم. آدمها را رها میکنم تا در طبیعت جواب بگیرند. این فاصله هم بهخاطر همین بوده است. میخواهم کمک بگیرم از بزرگان سینما بهخاطر اینکه بستری را فراهم کنم تا فیلمهایی که طی این ۱۰ سال دوست داشتم بازی کنم و یکسری بیمعرفتیها مانع به سرانجام رسیدنشان شد را خودم بسازم.
البته که من چند کار از این جنس را هم بازی کردهام مثل «آبنبات چوبی» یا «پنج ستاره». درحالحاضر این برایم مهم است فیلمهایی را که نگذاشتند کار کنم، حالا خودم بسازم و بتوانم در این شرایط موفق باشم.
سالها پیش اعلام کرده بودهاید شاید در ۳۵ سالگی از دنیای بازیگری خداحافظی کنم. اعلام این تصمیم که میخواهید فیلم بسازید، با خداحافظی احتمالیتان از بازیگری مرتبط است؟
بله، شاید خداحافظی کنم. الان در جایگاهی هستم که آن را سخت بهدست آوردهام، ولی دیگر هم به این سن برنمیگردم. دغدغههای بیشتر و بزرگتری دارم. دلم میخواهد برای فصلهای دیگر زندگیام، جور دیگری برنامهریزی کنم. این چیزی است که میخواهم؛ شاید هم نشود. درحالحاضر دلم میخواهد از عزیزانی که برای من در سینما قابل احترام هستند، کمک بگیرم تا بتوانم کار بسازم و حمایت کنم از کسانی که مثل من حمایت نشدهاند.
بعضی از منتقدان و حتی هنرمندان، این جنس سینمایی که کار میکنید را با الفاظی نظیر سینمای آبگوشتی یا شانهتخممرغی خطاب میکنند و قطعا آن را حرفهای و خوب نمیدانند. نظر خود شما درمورد این نگاهها چیست؟
من این ادبیات را قبول نمیکنم. این شانهتخممرغ در خانه همه و آن آبگوشت هم سر سفره همه هست. اصلا نمیتوانم این ادبیات را بپذیرم. مطمئن باشید کسانی که این چیزها را میگویند اگر از دفتر آقای فرحبخش به آنها تلفن شود، قبل از اینکه تلفن را جواب دهند، سریعا به سمت دفتر ایشان میدوند تا قرارداد ببندند. اینها حسادتی بیش نیست. یک نفر به من گفت چرا با فلانی کار میکنی که دو سال بعد، خودش با همان آدم کار کرده و مصاحبه کرد: «من آرزویم بود با این دفتر سینمایی کار کنم.» خب من اگر آدم حسودی بودم، تلفن میکردم یا مصاحبهای انجام میدادم که فلانی، تو که به من میگفتی در این فیلمها کار نکن، چطور شد با اولین تلفن، دویدی. اینها تمامش حسادت است. اگر سینمای من آبگوشتی است، شما چرا میبینی و اگر دیدی و سلیقهات نیست، چرا اظهارنظر میکنی. اگر بد است چرا بلیت آن یا نسخه شبکه نمایش خانگیاش را خریدی و دیدی. هرکسی این جمله را بگوید جز حسادت چیز دیگری برایش ندارد.
من فیلمی بازی کردهام به نام «آس و پاس». هیچ بچهای نیست که در خیابان من را ببیند و به من نگوید خاله آن چوبت را بده به من. همه دیدهاند. حتی مادرها به من میگویند خانم قریشی، از بس بچهمان این فیلم را چندصدبار از صبح تا شب دیده ما تمام دیالوگهای آن را حفظیم. این یعنی عشق، این یعنی برنده شدن. جایزه من از مردم همین است. حالا بعضیها میخواهند روی این فیلمها اسم بگذارند، چون در آن بازی نکردهاند؛ دردشان میگیرد. خانم و آقایی که میگویی «سحر قریشی» فیلمهای درپیت بازی میکند تو که فیلم درپیت بازی نمیکنی، چرا وقتی من را در فیلمهای بهقول شما عالی انتخاب میکنند، چطور جرات نمیکنی جلوی من بازی کنی؟ چرا تیم درست میکنی که علیه من سمپاشی کنید؟ اسمهایتان را میدانم و صداهایتان را شنیدها م؛ شماره من را گرفتند و موبایل را پنهانی در آن جلسه گذاشتند حتی به من گفتند ما نمیخواهیم بعدا به تو بگوییم و شما فقط گوش کن و من صداها را میشنیدم که فلان بازیگر گفته قریشی باشد، من نیستم. اینها یعنی چه؟ از ماست که بر ماست.
من، چون در تربیتم نانبری نبوده، در قبال این کارها سکوت میکنم و آنها را به خدا و طبیعت میسپارم که جواب بگیرند و همین هم هست. من دو سال است فیلمی روی پرده ندارم؛ شما ببینید چه استقبالی از من در اکرانهای مردمی میشود. این یعنی جواب من. حالا بگذار درمورد سینمای من بگویند آبگوشتی. این حرفهایی که میزنند یعنی چه؟ میتوانی بازی کن، نمیتوانی دهنت را ببند. دردت نگیرد اگر ما فیلمی بازی میکنیم که میفروشد. حالا ما نمیخواهیم مثل شما خیلی کارها کنیم یا دروغهایی بگوییم که مثلا فیلم ما ۱۰۰ میلیارد فروخته، نه، واقعیت را میگوییم، چون واقعیتها به گوش مردم نرسد، به گوش ما که بچههای حرفهای هستیم، میرسد.
خانم قریشی، شما بازیگری هستید که تقریبا در تمام تولیداتی که آقای فرحبخش چه در مقام کارگردان و چه در مقام تهیهکننده طی ۱۰ سال اخیر جلوی دوربین برده، حضور داشتهاید. این همکاری تنگاتنگ به چه دلیلی بوده است؟
دلیلش آرامشی است که سر صحنه دارم. امنیتی است که سر صحنه از وجود آن برخوردارم. امنیت یعنی خالهزنکی سرصحنه وجود ندارد. امنیت یعنی اینکه وقتی میخواهیم یک لقمه غذا بخوریم، تیم سر یک سفره مینشیند، پنج نفر غذا نمیگیرند در ماشینی یا در گوشهای بنشینند و پشت هم حرف بزنند. جو شاد است و خوشحال هستیم و همه هوای هم را داریم. این بهترین حسی است که فیلمهای آقای فرحبخش به من میدهد. البته من این احساس را سر پروژههای دیگر هم داشتهام، اما سوای این امنیت، ما میدانیم فردا قرار است چه اتفاقی بیفتد.
الان هم من افتخار حضور در فیلم «ایکس لارج» ایشان را دارم. یک فیلم شاد دیگری است که بیشتر در فضای همشهریهای آذریزبان است. همکاری با آقای عبدی خیلی برای من جذاب بود. با آقا شریفینیا که بارها کار کرده بودم، اما این دو عزیز در کنار هم، یک اتفاق ویژه را برای من بهوجود آورد. همچنین تجربه کار با یوسف تیموری، میرطاهر مظلومی و بهاره رهنما خیلی لذتبخش بود، چون ما همه با هم دوست هستیم و اینکه چند دوست در یک کار کنار هم قرار میگیرند، بسیار دلچسب میشود. کارهای آقای فرحبخش لذتی دارد که حتی اگر همه درگیر باشند و نخواهند بیایند، وقتی میبینند گروه اینقدر خانوادگی است و لذت میبرند، با اشتیاق حضور مییابند.
خیلی از فیلمهایی که بازی کردهاید، فروشهای قابل توجهی داشتهاند. اما به کارنامهتان که نگاه میکنیم، چند فیلم مثل «من و شارمین» یا «عشقولانس»، پرفروش نبودهاند. فکر میکنید این بهنوع حضور شما در این فیلمها هم مرتبط باشد؟
ممنونم، اما همین «عشقولانس» که شما مطرح کردهاید را درنظر بگیرید. کارگردانمان کار اولش بود و اینکه در زمان خودش، خیلی حرفهای نبودند. من به ایشان احترام میگذارم، اما فیلم، به اثری با زمان طولانی و اضافهبر سازمان، مدیوم سینمایی درآمد و مجبور شدند بخشهایی از آن را در بیاورند. من بهجرات میگویم در این فیلم، از ۸۰ درصد نقش من زده شد. هیچجایی هم اعتراض نکردهام و الان اولینبار است که دارم این موضوع را مطرح میکنم. عیبی ندارد. این فیلم نزدیک سیوخردهای بازیگر چهره داشت. فیلم، قصه زیبایی داشت. برای من اهمیتی ندارد که جزو بازیگران بفروش هستم یا نه، مهم این است که مردم بهاندازه ۱۰ سال حضور من در سینما، از من راضی هستند.
خانم قریشی شما یکدهه در سینمای ایران فعالیت داشتهاید. بزرگترین چیزی که در این ۱۰ سال آموختهاید، چه بوده است؟
در این یکدهه یاد گرفتم کمی با سیاست باشم. اصلا در زندگی شخصی خودم سیاست ندارم. یاد گرفتم که به هیچکس اعتماد نکنم. من بهخاطر اعتمادهایی که کردهام و فکر میکردم همه مثل خودم هستند و برای همه خوب میخواهند، ضربه خوردهام. این قضیه، مقداری من را قوی کرد. من اصولا دختری قوی هستم، ولی این برخوردهای غیرواقعی که روبهروی من میشود و بلافاصله تغییر میکند، باعث شده مقداری از این فضا بیایم کنار و از دور نگاه کنم. من الان نه با کسی دوست صمیمی هستم و نه با کسی رفتوآمد دارم. اصلا یکی از دلایلی که حواشی زیادی برایم ایجاد میشود این است که با کسی صمیمی نیستم. با علاقه به تمام دوستانی که دارم و احترام زیادی که برایشان قائل هستم، اما دیگر نه در حریم کسی وارد میشوم و نه اجازه میدهم کسی در حریمم وارد شود. این حواشی هم بهخاطر من نیست، بلکه بهخاطر همان دشمنانی است که چشم دیدن حضور من را ندارند.
چند وقت پیش یکی از همکارانم که در خارج از کشور روانشناس است را دیدم. او گفت خانم قریشی من خیلی به تو دقت کردم. من چیزی را در تو و در سینمای ایران دیدم که از تو به بقیه رسیده است. گفتم من کوچک سینمای ایران هستم. من ۱۰ سال است آمدهام و در این بیرحمیها اینقدر کتک خوردهام که الان اینجا هستم که اگر کتک نمیخوردم الان جایگاه خیلی بهتری داشتم.
گفت ببین طرفدارهایت را بغل کردی، بقیه هم یاد گرفتند و طرفدارهایشان را بغل کردند. با طرفدارهایت صمیمی شدی، بقیه هم یاد گرفتند با طرفدارهایشان صمیمی شوند. برای عکس گرفتن با کودکان کنار آنها زانو زدی، بقیه هم یاد گرفتند و این کار را کردند. آنجا من دقت کردم و دیدم فلان بازیگری که ۳۰ سال در سینماست تا حالا این کار را نکرده بود و بعد از من یاد گرفته است و الان که فیلمها را نگاه میکنم، میبینم که حرف آن روانشناس درست است. من جزئی از مردمم. من سحرم؛ این قریشی و پسوندی که برجسته شده، بهخاطر حضور و لطف همین مردم است. در لحظه همین مردمی که تو را لایک میکنند، دیسلایکت هم میکنند؛ نه از آن لایک خوشحال میشوم و نه از آن دیسلایک ناراحت. مهم، آن انرژی قلبیای است که از مردم میگیرم.
میخواهم سوالی از شما بپرسم، اما قبلش از شما درخواست میکنم که راجعبه این سوال، پاسخ کلی ندهید. شما بازیگری هستید که اگرچه نخستین فعالیت هنریتان در سینما شکل گرفت، اما با یک سریال تلویزیونی معروف شدهاید. الان در حدود یک دهه از آن زمان میگذرد. سوال خیلیهاست که چرا شما در طول این یک دهه، هیچگاه به خانه اولتان برنگشتهاید؟
اتفاقا همین چند وقت پیش، بازی در سریال «برادرجان» را به من پیشنهاد دادند. فیلمنامه را هم خواندم و آن را زیاد دوست داشتم. رفتم، جلسه گذاشتند و صحبت کردیم. یک مقدار مشکلاتی بود که ما نتوانستیم با هم به توافق برسیم. طبیعتا دنیای رویایی ما کار سینمایی بود و اتفاق عجیبی نیست. این اتفاق برای خیلی از بچهها هم رخ داده است. الان هم اگر قصه خوبی به من پیشنهاد شود حتما میروم.
بهعنوان سوال پایانی، آیا آشفتگیهای «رقص روی شیشه» دامن شما را هم گرفت؟
بهشدت. من قراردادی با پروژه «رقص روی شیشه» بستم که طبق آن قرار بود از قسمت هشت تا قسمت ۲۴، قصه من تعریف شود و طبق آن، من در تمام این قسمتها حضور داشتم، اما متاسفانه نمیدانم این اتفاقها بابت چه مسالهای رخ داد. من ۶ ماه با این پروژه قرارداد بستم و در این ۶ ماه تنها دو روز من را آفیش کردند. چکهای این ۶ ماه دستمزد من را هم دادند، اما هیچکدام آنها پاس نشد و برگشت خورد. با بازیگران دیگر هم صحبت کردم، جز یکی از آنها همه این مشکل را داشتند. گفتم چکها به کنار، چرا من را اصلا آفیش نکردید؟ قرار نبود من در سریال شما دو روز بیایم و یک صبح تا ظهر کار کنم. روز آخر هم قرار بود که در قصه بمیرم، اما لباسهای من را تن فرد دیگری کردند و بدلکار گذاشتند و حتی آن روز هم من را آفیش نکردند. نقش بسیار قشنگ و جذابی داشتم. خیلی با نگین و «طلا معتضدی» جلسه گذاشتیم و راجعبه قصه حرف زدیم. من خودم یکسری ایدهها دادم که پذیرفتند و نوشتند و خیلی عالی شد.
در قرارداد من ذکر شده بود که با هیچ پروژه دیگری همکاری نکنم، چون ۶ ماه درگیر این کار بودم و این ۶ ماه نمیدانید که من چقدر کار از دست دادم؛ پولهایم را خوردند و چکهای مشکلدار به من دادند. بعد فهمیدم در این پروژه ۲۸ میلیارد گم شده است و اینکه آن را خواباندند. الان هم با نریشن سریال را تمام کردند. مردم در خیابان از من میپرسند که چرا در این سریال نقش کمی داشتی؟ مردم که قصه را نخواندند، من میدانم که قرار بود چه اتفاقهایی بیفتد. من به نیت فیلم «نازنین» که تجربه من با آقای «مهدی گلستانه» بود، قرارداد بستم. فکر نمیکردم که در این چند سالی که آدمها پخته میشوند، ایشان این تغییر شخصیتی را داشته باشند، ولی درحالحاضر قرارداد ۶ ماهه من تمامشده و ما همچنان دنبال پولمان هستیم.