قرار است همین ماه در تالار وحدت اجرا داشته باشد. اجرایی همراه با گروه ارکستر ملی به رهبری استاد مرتضی پور و خواندن تعدادی از کارهای قدیمی. شاید همین اتفاق باعث شد که محتاطتر از قبل صحبت کند. سال گذشته در رسانهای دیگر با استاد افتخاری گفتگو کردم. آن زمان اجازه برگزاری کنسرت نداشت و نقدهای تندی علیه ارشاد و دولت مطرح کرد. این بار خبری از آن اعتراضها نبود و سعی کرد همه را به آرامش و وحدت دعوت کند. او مافیای موسیقی را رد کرده و اتحاد بین خوانندگان پاپ را ستایش میکند.
آیا معتقدید که موسیقی مافیا دارد؟
به هر حال موسیقی مانند درختی است که وجود دارد و آفتی که بر وجود این درخت مینشیند، غروری است که برخی از این جوانهای تازه وارد در موسیقی، به آن گرفتار میشوند. این غرور باعث میشود که خواننده جوان، از اصل خودش دور شود. من نمیگویم موسیقی دچار مکافات شده، ولی قدر هم را نمیدانند و باهم دوست نیستند و به هرفردی که یک یا دو سال در موسیقی فعالیت میکند، میگویند استاد. متاسفانه آن خواننده طلبگی نکرده، استاد خوانده میشود و به خودش غره میشود.
آن روزها که کار میکردیم، بزرگان و اساتیدی بودند که ما دور آنها جمع میشدیم. الان به جای آن اساتید جوانها هستند؛ بدون اینکه نت واحدی باشند و کلاس منش و اخلاقی را پشت سر گذاشته باشند. چه ایرادی دارد که همین جوانها دور هم جمع شوند و تشریک مساعی کنند. حد آشنایی خوانندههای جوان از همدیگر و اساتیدشان، به اندازه همین است که چه آهنگ جدیدی خوانده ا ند. انگار که هیچ دوستی و مودتی بین آنها نیست. این مساله در موسیقی سنتی زیاد است در حالی که در موسیقی پاپ این طور نیست و با هم دوستی میکنند و حتی با هم اجراهای مشترک دارند. این مشکل را بزرگتر از مشکلات دیگر میدانم. شاید ایراد از خود آن درخت است که چنین اتفاقاتی برایش میافتد.
یعنی بین خوانندگان موسیقی اصیل اختلاف وجود دارد؟
ای کاش که بین بچههای موسیقی اصیل هم مودت و دوستی باشد. دوام این دوستیها خیلی مهم است، حتی به لحاظ حرفهای هم میشود بده و بستانهایی در محافلی که دور هم جمع هستند، شکل بگیرد. به هر حال ممکن است من چیزهایی را ندانم و مثلا خوانندهای دیگر، چیزهایی بلد است و میشود از او یاد گرفت. نمیشود با خواندن یکی، دو آهنگ استاد شد. باید همیشه یاد گرفت و متواضع بود.
یکی از تهیه کنندگان موسیقی صحبت میکرد و میگفت مردم سلیقه هایشان تغییر کرده و دیگر دوره موسیقیهای سنتی و اصیل تمام شده است و اقبال مردم بیشتر به سمت موسیقی پاپ است. چقدر با این نظر موافقید؟
موسیقی اصیل مثل بقعه شیخ لطف الله است. مگر میشود کلنگ برداشت و معماری قدیم و اصیل ایرانی را نادیده گرفت. موسیقی اصیل، مخاطبش را به وحدت و شناخت میرساند. موسیقی اصیل، نیایش و عهد و پیمان دارد، پرهیز از بیهودگی دارد، بالابرنده و روحیه دهنده است و درونگرایی دارد. به هر حال درک یکپارچگی موسیقی اصیل، آدمِ خودش را میخواهد. البته که موسیقی را باید شناخت، چون مثل یک گنج مخفی و دسترسی به آن مشکل است. رسیدن به ردیف موسیقی، خیلی مشکل است. درست مثل برلیانی که در دل تاریکی باید دنبال آن گشت و پیدایش کرد. سالهای سال طول کشیده و بزرگانی نشستند و برای تک تک ردیفهای آن کار کردند. خواننده در موسیقی اصیل باید تلاش بیشتری کند و به نقطهای برسد که وقتی اجرا میکند؛ بگوید استادم به من اجازه اجرا داد. شما از این خوانندههای جوان بپرسید که شما چه ردیفی را کار کرده اید. آیا ردیف استاد روانشاد رضوی سروستانی را کار کرده اند.
قطعا باید در این مسیر تلاش بیشتری کرد. از ویژگیهای موسیقی اصیل این است که روح آدمی را به وحدت میرساند. اما موسیقی عصر حاضر، روح آدم را به کثرت میرساند و همش داد و قال است. من نمیخواهم به خوانندههای موسیقی پاپ انتقاد کنم. حرفم این است که اساس مقایسه بین موسیقی اصیل با این مدل موسیقی امروز اشتباه است. کسی که موسیقی اصیل را گوش میکند، سراغ موسیقی کثرت آور نمیرود. ضمن اینکه خلق جدیدی هم ندارند و موسیقی حال حاضر در یک گام مینور اجرا میشود. موسیقی اصیل در هر دورهای مخاطبان خودش را دارد و مثل یک اثر تاریخی ماندگار است.
یک بار دیگر سوال اولم را مطرح میکنم و دلم میخواهد صریح پاسخ دهید. آیا مافیای موسیقی را قبول دارید؟
نه، من لفظ مافیای موسیقی را قبول ندارم. چون استفاده از این تعبیرها، برخی آدمها را بزرگ میکند که اصلا در حد این حرفها نیستند. البته افرادی را داریم که جوانی را به دنیای موسیقی میآورند و دست به افراطهایی هم میزنند. افراطی که جوان خواننده را مجبور میکند در یک زمان کوتاه، مثلا ۳۰۰ اجرا داشته باشد. خب اینها افراط است و لطماتی را به وجود آن خواننده میزند و از طرف دیگر مردم هم دلزده میشوند. در اجرای موسیقی هم باید نه افراط باشد و نه تفریط. یعنی این طور نباشد که یکی صدها اجرا داشته باشد و خوانندهای دیگر در کنج خانه بماند و جایی برای اجرا نداشته باشد. توصیهای هم به جوانها دارم. بههرحال خوانندهشدن مشکلات خودش را دارد. بچههایی هستند که تا پای جان برای موسیقی تلاش میکنند. همین که در استودیو و مکانی خالی از اکسیژن کار میکنند خیلی سخت است. سفارشم این است که زیاد از حد در فضای بدون اکسیژن استودیو نمانند که گرفتار عوارض جسمی و روحی شوند.
استاد تجویدی
افتخاری در سال ۱۳۵۷ در آزمون باربد شرکت میکند. آن زمان استاد علی تجویدی، مدیر بخش آزمون بوده است. افتخاری در گفت وگویی درباره مرحوم تجویدی چنین گفته است: «از لحاظ اخلاق و منش، شخصیت خیلی بزرگوار و فرزانهای داشتند. فرزانگی در ضرب نوازیشان، نگاه زیبایشان نسبت به جوانان و افرادی که در باغ فردوس جمع میشدند و برخورد محترم ایشان با آنها، همواره وجود داشت. آنجا تازه متوجه شدم که اخلاق چیست. درست است پدرم، عموهایم و بزرگ ترهای خانواده ام را دیده بودم، اما وقتی این شخصیت فرزانه را دیدم، تازه متوجه شدم اخلاق و دانش در اخلاق چیست.» افتخاری درباره آغاز همکاریاش با استاد علی تجویدی میگوید: «با مشاهداتی که از شور و حال این بزرگمرد داشتم، عاشق ایشان شدم. حالا کلمه عشق شاید بهمعنی علاقه مندی و دوستداشتن نباشد. اما به ایشان خیلی علاقهمند شدم. استاد تجویدی کتبا نوشتند و به من و آقای پازوکی (مجوز) دادند. ما هم شروع به انجام وظیفه کردیم که بعد هم خودشان فرمودند اجرای این کار قابل ستایش است که به دستور ایشان روی جلد نوار چاپ شد.» ایشان گفتند: «اجرای آلبوم «یاد استاد» قابل ستایش است.»
آغوش پرماجرا
استاد افتخاری، مردادماه سال ۱۳۸۹ و همزمان با شرایط خاصی که کشور داشت بهمناسبت روز خبرنگار، در برنامهای به عنوان خواننده حاضر میشود که به گفته خودش برای پلیبک در آن پنج میلیون تومان میگیرد. در ادامه این مراسم، محمود احمدی نژاد نیز به سالن میرود. بعد از پایان اجرا، افتخاری و احمدی نژاد یکدیگر را به گرمی در آغوش میگیرند و روبوسی میکنند و دیالوگهایی هم بین آنها رد و بدل میشود. اتفاقی که در همان سالهای پرحاشیه، هزینههای زیادی را متوجه افتخاری میکند. او بعدها در گفتوگویی فاش کرد که میخواسته خودکشی کند: «آقای احمدی نژاد جوری خودش را به آغوش من انداخت که انگار من یوسف گمگشته ایشان بودم. جوری به من چسبید و من را بوسید و پشتسر هم این اتفاقات را شکل دادند که... بابا بوسیدن یکبار، دوبار... من طناب خریده بودم خودکشی کنم. فشار بدی روی من و خانواده ام بود. فرزند کوچکم فهمید و گریه کرد و گفت: «بابا نکن.» گفتم نمیتوانم و واقعا تاب این همه توهین و تهدید را ندارم. در ایران که هیچکس حواسش به من نبود و درد دل من را نمیشنید. سوپرمارکت محل به من جنس نمیفروخت! آرایشگر محل ما میگفت آقا وقتی شما روی این صندلی مینشینید دیگر هیچکس به مغازه من نمیآید و عذرخواهی میکرد و مودبانه میگفت دیگر نیایم.
پرکارترین
او را پرکارترین خواننده پس از انقلاب میدانند. نزدیک به ۸۴ آلبوم از او منتشر شده است. در سال ۶۲، اولین آلبومش را آنهم با بزرگترین آهنگساز آن روزها یعنی فرامرز پایور، به یاد استاد فقیدش تاج اصفهانی بهنام «آتش دل» منتشر کرد. یکسال بعد «دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود» را برای تیتراژ سریال امیرکبیر (سعید نیکپور) خواند؛ آواز ماهوری که با نی محمدعلی کیانینژاد اجرا میشد. افتخاری با خواندن این آواز، حسابی سر زبانها افتاد. تا سال ۶۶ در اصفهان بود و به خواست پدرش کار موسیقی را کنار گذاشت، البته تمریناتش را ادامه میداد. بعد از سه سال پدرش رضایت داد تا بهدنیای موسیقی برگردد و او دوباره برای کارهای جدیدش راهی تهران شد. او تا سال ۷۵ بسیار کم کار بوده است. از سال ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۹ را میتوان دوره اوج افتخاری به شمار آورد که به طور متوسط پنج آلبوم در سال میخوانده است. نهایتا سومین دوران کاری افتخاری از سال ۱۳۸۹ به بعد تاکنون است که بسیار کم کار بوده و تقریبا بهطور متوسط هر چهار سال یک آلبوم ارائه داده است. نیمهدوم دهه ۷۰ در هر فروشگاه محصولات موسیقی، آلبومهای افتخاری دیده میشد و دور، دور او بود.
نیلوفرانه
با توجه به ضعف ساختاری در فرآیند فروش محصولات فرهنگی و مخصوصا موسیقی، آمار دقیقی از تعداد کاستهایی که در دورههای مختلف فروخته شده، وجود ندارد. اما براساس آنچه تعدادی از تهیهکنندهها گفته اند، کاست «نیلوفرانه» استاد افتخاری که در سال ۷۵ تولید شده، نزدیک به ۶ میلیون نسخه فروش رفته است. اثری به آهنگسازی عباس خوشدل و اشعار مرحوم قیصر امین پور که توانست عنوان پرفروشترین آلبوم تاریخ موسیقی ایران را کسب کند. تعدادی از آهنگهای این آلبوم در فیلم «لیلا»ی مهرجویی، مورد استفاده قرار گرفت که باعث شهرت بیشترشان شد. افتخاری بعدها در گفت وگویی «نیلوفرانه» را بهترین اثر تمام عمرش معرفی میکند.