نمره خوب پژمان جمشیدی در رفتار با بچه «مهمونی»

افرا عسگری، روانشناس بالینی ، معتقد است اگر با کارشناسان این حوزه مشورت می‌شد، شخصیت بچهِ برنامه « مهمونی » عمق بیشتری پیدا می‌کرد. او با مروری بر قسمت‌های پخش شده این مجموعه، تاکید می‌کند پژمان جمشیدی از بین مهمان‌ها، بهترین رفتار را با این شخصیت عروسکی داشته است.

یکی از معیارهای مهم برای ارزیابی فرهنگ و سطح توسعه‌یافتگی در هر جامعه میزان اهمیت به کودکان است. نمود بیرونی این اهمیت به فاکتورهای مهمی مثل محیط خانواده، الگوهای رفتاری والدین، تعامل با اجتماع از سطح کوچکی مثل مهدکودک و سپس مدرسه و مشارکت با هم‌سالان دیده می‌شود. موفقیت کودکان به عنوان یک طبقه در جامعه تضمین‌کننده‌ موفقیت یا شکست جامعه است. به همین دلیل این دوران در علم روان‌شناسی و در جامعه‌شناسی به صورت مستقل در نظر گرفته می‌شود.

امّا زندگی کودکان کار به سبب نوع زیست‌شان، از خانواده گرفته تا مراجع تعلیمی و عوامل تربیتی کاملا تغییر یافته است. فقر از جمله عوامل مهم و تاثیرگذار بر رشد عاطفی‌شان است. آن‌ها از سنین بسیار پایین مجبور به کار کردن هستند و به سبب محیط‌های خشنی که تجربه می‌کنند همواره در معرض آسیب‌های اجتماعی، خشونت و استرس بیشتری نسبت به دیگر افراد هستند و نسبت به بقیه هم‌سالان خود هم در معرض صدمه بیشتری‌اند. با این توضیحات اگر آن‌ها را اعضای ثابت زنجیره ارتباطی اجتماع بدانیم، کسانی که در خیابان و مترو و اتوبوس با طیف وسیعی از فعالیت‌های کاذب مثل گدایی، واکس زدن، فروش کالاهای کم ارزش مشغول کارند، مستلزم رفتارهایی مناسب و گاهی متفاوت با بقیه کودکان هستند. باید اشاره کرد که تاکید ما به کودکان کار در این گزارش، کودکانی‌اند که مجبور به تعامل رودررو با مردم‌اند و دسته‌ دوم به دلیل فاصله ارتباطی‌شان با مردم در این بررسی نمی‌گنجند.

پیش از وارد شدن به این موضوع به طور مختصر به بعضی تعاریف می‌پردازیم.

بر اساس قرارداد شماره ۱۳۸ سازمان بین‌المللی کار برای مشاغل مختلف حداقل سنی را تعیین شده که اگر کودکی پایین‌تر از این سن مشغول به فعالیت در آن شغل باشد، آن کودک یک کودک کار در نظر گرفته می‌شود. این سنین عبارتند از ۱۸سال برای مشاغل پرخطر و ۱۳–۱۵ سال برای مشاغل سبکی که سلامت و امنیت کودک را تهدید نمی‌کنند و کودک را از تحصیل بازنمی‌دارند. البته این طیف سنی در ایران از دهه‌ ۹۰ به بعد روند کاهشی داشته است.

اگر میلیون‌ها بیننده مخاطب برنامه «مهمونی» باشند و این باعث ایجاد سازمان‌های مردم نهاد برای آموزش کودکان کار شود، می‌توان گفت شخصیت «بچه» در کارش موفق بوده است

چون وابستگی‌های عاطفی این کودکان به‌خاطر عوامل محیطی و زمانی متفاوت با هم‌سالانشان فرق دارد، روابط جایگزین در درونی کردن ارزش‌ها و هنجارهای فرهنگی در زندگی‌شان موثر است. امّا نهادهای کمی برای آموزش رفتار درست در تربیت یا شکل‌گیری شخصیت کودکان کار شروع به فعالیت کرده‌اند. یکی از این نهادهای مهم اثرگذار، برنامه‌های سرگرم‌کننده و ابزارها و فناوری‌های در دسترس خانواده‌ها مثل تلویزیون یا پلتفرم‌های نمایش خانگی است که می‌تواند در کنار نقش سرگرم‌کنندگی خود به آموزش غیرمستقیم بپردازد.

 

یکی از اولین برنامه‌هایی که به‌صورت مستقیم به مسئله چگونگی رفتار با کودکان کار پرداخته، برنامه‌ «مهمونی» است. مجموعه تلویزیونی عروسکی و گفت‌وگومحوری به نویسندگی، کارگردانی و مجری‌گری ایرج طهماسب که از نوروز ۱۴۰۱ در شبکه نمایش خانگی پخش می‌شود.

مثل سایر کارهایی که در کارنامه ایرج طهماسب وجود دارد، این مجموعه هم از شخصیت‌های عروسکی تشکیل شده که شخصیت «بچه» در آن به‌عنوان محبوب‌ترین کارکتر توسط ایرج طهماسب خلق و توسط مرضیه محبوب ساخته شده ‌است. پیمان فاطمی، عروسک‌گردانی و هوتن شکیبا، صداپیشگی این شخصیت را بر عهده دارند. کلاه حصیری، چشمان درشت و موهای فرفری مشکی رنگ و گاهی یک شاخه گل در دست مشخصه‌ ظاهری اوست. ایرج طهماسب او را به‌صورت علنی به مخاطب یک کودک کار بی‌ادب و بددهان نشان می‌دهد که روبه‌روی خانه ایرج طهماسب گل می‌فروشد.

اگر با پژوهشگران و کارشناسان حوزه روانشناسی کودک و نوجوان مشورت بیشتری می‌شد، شخصیت «بچه» در برنامه «مهمونی»، عمق بیشتری می‌داشت

اصرار بچه برای ماندن در خانه ایرج طهماسب، رُک‌گویی و علاقه به خوردن خوراکی‌هایی مثل ساندویچ ماکارونی که جز خاصیت سیرکنندگی فایده‌ دیگری ندارد و مورد علاقه‌ کودکان هم‌سن او هم نیست و هم‌چنین اصرار به خریدن گل به مهمانان، به طور ضمنی نمایش‌دهنده‌ ظاهر زندگی کودکان کار است. آقای طهماسب از قسمت اول تلاش می‌کند تا پرخاشگری بچه را با گفت‌وگو و حتی پرسش و پاسخ حل‌وفصل کند. او همچنین سعی می‌کند به شیوه‌ غیرمستقیم غرور بچه را حفظ و مشکلش را حل کند. اولین ارتباط رودرروی او به‌عنوان یک بزرگسال با بچه، جایی‌ است که او زانو زده و قد خود را هم‌اندازه بچه می‌کند تا فاصله‌ فیزیکی خود را با او کم کرده و مسیر گفت‌وگو را تسهیل کند.

در مورد این کارکتر عروسکی، با افرا عسگری، کارشناس ارشد بالینی که از او در رابطه با مهارت‌های حرکتی کودکان پژوهشی در قالب مقاله در نشریه علمی پژوهشی چاپ شده است، صحبت کرده‌ایم که می‌خوانیم.

به‌عنوان اولین سوال اگر محیط اجتماعی خشن و نگرانی‌های اقتصادی را توجیه‌کننده رفتار پرخاشجویانه کودکان کار بدانیم، رفتار آقای مجری در برنامه «مهمونی» و واکنش مهمانان که از آن‌ها طلب پول (معمولاً ۴۵۰هزار تومان) می‌کند؛ چقدر به رفتار مناسب در تعامل با کودکان کار در واقعیت نزدیک شده؟

به نظرم رفتار پژمان جمشیدی نزدیک‌ترین رفتاری بود که به طور معمول با بچه‌های این‌چنینی انجام می‌شود؛ این چنینی، منظورم مدل رفتار و تعاملی کودک است که به غلط این مدل را فقط به کودک کار نسبت داده‌اند. باید اضافه کنم این مدل بچه‌ها در خانواده‌های مرفه هم کم دیده نمی‌شوند. از این نظر نسبت دادن رفتارهای قلدرانه و گاها بی‌ادبانه امّا در قالبی بامزه فقط به کودکی به نام کار، دسته‌بندی سوگیرانه‌ای‌ست.

اگر مسئولیت جامعه برای آموزش و تربیت کودکان کار به سبب آن‌چه در آغاز بیان شد، افزایش یافته باشد این برنامه در اصلاح الگوهای رفتاری موفقیت‌آمیز بوده است؟ در قسمت دهم مهمان برنامه پژمان جمشیدی بیشتر از بقیه مهمان‌ها به درگیری با بچه نزدیک می‌شود طوری که بچه کتش را درمی‌آورد، آیا علم روان‌شناسی به دلیل پیشینه‌ تاریخی وجود کودکان کار، رفتاری تبیین کرده است که در موقعیت‌های این‌چنینی قابل ارجاع به آن باشد؟

در بهترین حالت اگر در مواجهه به این کودکان در دنیای واقعی، کمکِ اندکی به همذات‌پنداری، همدلی و درک آن‌ها شود، این می‌تواند گام موثری باشد.

نمره خوب پژمان جمشیدی در رفتار با بچه «مهمونی»

آگاهی و پذیرش کودکان کار، به‌عنوان یکی از اعضا در چرخه‌ کار به جدی گرفتن این قشر می‌انجامد، ما با نادیده گرفتن آن‌ها نمی‌توانیم حضورشان را حذف کنیم، امّا آیا پذیرفتن این کودکان به عادی‌سازی مسئله‌ غامض بهره‌کشی از کودکان نمی‌انجامد؟ رفتار کدامیک از مهمان‌ها در این قسمت‌های پخش شده به الگوی رفتاری مدنظر روان‌شناسان این حوزه نزدیک‌تر است؟

گمان می‌کنم یک مسئله‌ای در این برنامه هست که باید پذیرفته بشود که بعد بتوان به این سوال‌ها پاسخ داد. من آن مسئله را نپذیرفتم. مسئله این است که اصولا شخصیت‌های تلویزیونی چه واقعی چه عروسکی، بسیار مودب، خوب و اتو کشیده‌اند. شخصیت‌پردازی در یک طیف روشن اتفاق می‌افتد. آدم بدها هم کارهای بد می‌کنند. اما بقیه خوب و صاف و اتو کشیده‌اند. حالا یک شخصیت را معرفی می‌کنند که فحش می‌دهد. شخصیت‌پردازی این کودک در کنار دیگر کارکترها، ضعف دارد. باقی کارکترها بسیار اتوکشیده‌اند، مثل شخصیت قیمه خانم و کته ... در کل تنوع شخصیت‌ها در طیف روشن است. او بچه‌ای‌ است که فحش می‌دهد و این دلیل محبوبیتش است. چون شاید قبل از این در هیچ برنامه‌ای هیچ بچه‌ای این‌طور معرفی نمی‌شده است. بچه‌ای که قلدری و باج‌گیری می‌کند، شده است نماینده‌ کودکان کار. در دنیای واقعی بچه‌ها هم بددهنی می‌کنند. من به‌واسطه کار مستقیم با آن‌ها مرتب با این مواجه هستم که بچه‌ها نسبت به هم مودب نیستند و گاهی حتی فحش‌های آن‌ها طوری است که نمی‌شود واکنش نشان داد. امکان بددهنی و قلدری در این نمایش فقط مختص بچه است که به‌واسطه‌ گل‌فروشی و کاسبی یاد گرفته است. نشان‌دادن این کودک با این عملکرد، فقط مختص این قشر نیست و این ضعف برنامه است.

به نظرم واکنش پژمان جمشیدی به شخصیت «بچه»، نزدیک‌ترین رفتاری بود که به طور معمول با بچه‌های این‌چنینی انجام می‌شود

کودکان در خانواده‌های متمول با والدین حواس‌جمع هم ممکن است دچار ناهنجاری‌های رفتاری بشوند. حرفم این است که این رفتار در دسته‌ فقط کودکان کار نیست. پرداخت به این مسئله با این کارکتر از این حیث دچار اشکال است. اگر قرار است این بچه نماینده‌ اقلیتی شمرده بشود، این مدل و این تعریف دچار ایراد است. اگر میلیون‌ها بیننده مخاطب این برنامه باشند و حاصل آن به‌وجود آمدن سازمان‌های مردم نهاد برای آموزش این کودکان باشد، به بن‌بست نخورده است. از این منظر که توجه ویژه‌ای به این قشر شده، اتفاقی میمون است و می‌شود ایرادات آن را نادیده گرفت.

شروع هر کار، فکرهای زیادی وجود دارد و پردازش فکر اولیه با چالش‌هایی روبرو است، اگر با فعالان این حوزه مشورت بیشتری می‌شد، شاید این کارکتر عمق بیشتری می‌داشت. از طرف دیگر به میان آمدن شخصیت‌های خاکستری و نه کاملا سفید و بدون ایراد هم اتفاق خوبی است. اما شاید بهتر بود که این رنگ بین همه‌ شخصیت‌ها پخش می‌شد و بار آن تنها بر دوش کودک کار نمی‌افتاد.

منظور از آموزش این است که افراد در جهت مصالح فردی و اجتماعی تربیت یابند، حس ارزشمند بودن به این کودکان ممکن است آن‌ها را دچار این تصور غلط بکند که ناگزیر به پذیرش وضع موجودند، گرچه تغییر شرایطی که گریبان‌گیر آن‌ها شده، به‌راحتی میسر نیست امّا ساده‌ترین راه برای قرار دادن آن‌ها در مسیر درست رشد، چقدر در توان و پتانسیل افراد جامعه است؟ در قسمت دوازدهم این مجموعه، علی نصیریان به بچه گل، بیلچه و خاک می‌دهد و از او می‌خواهد برای خودش گل پرورش بدهد. مسئله آموزش به نظر شما در این تعامل با فاصله دو نسل چقدر به کارایی مدنظر تعریف آموزش نزدیک می‌شود؟

مهم‌ترین بخش آموزش برای این کودکان، تحصیل است که اغلب از آن محرومند. آن‌ها امکان حضور در آموزش رسمی را ندارند، چون زمان کافی ندارند. تحصیل هم هزینه دارد و هم منجر به از دست دادن درآمد آن‌ها می‌شود. شیوه‌ آموزش برای آن‌ها به تناسب نیازهای‌شان متفاوت است.

پرسش این است که شخصیت «بچه»، در ادامه برنامه «مهمونی» چه تغییراتی خواهد کرد. آیا تا ابد همین رفتار را با مهمان ها خواهد داشت یا آموزش می‌یابد؟

همچنین این کودکان دختر و پسر، بیش از سایر کودکان در معرض آزارهای جنسی هستند؛ در سنین کم ازدواج می‌کنند و رفتار سالم جنسی را نمی‌دانند. با بارداری و فرزندآوری، بر مشکلات‌شان اضافه می‌شود. بنابراین مسئله آموزش این افراد بسیار جدی‌تر و ضروری‌تر از آموزش مهارتی برای درآمد بیشتر است.

آقای نصیریان به کودک، فرصت تجربه‌ رابطه‌ صمیمی می‌دهد اما آموزش گل کاشتن به چه منظور است؟ کار جدیدش را گسترش دهد؟ آیا برایش امکان‌پذیر است؟ اگر آموزش گل‌کاری را سمبلی از تلاش برای آموزش ببینیم، اتفاق خوبی رخ داده است. پرسش این است که برای این کودک، در طی زمان چه تغییراتی قرار است رخ دهد؟ آیا مرحله آموزشی وارد ادامه سریال می‌شود، ادامه پیدا می‌کند و این کودک تغییر خواهد کرد؟ یا تا ابد همین رفتار را با بقیه‌ مهمان‌ها ادامه خواهد داد؟ این‌ها پرسش‌هایی است که باید منتظر بمانیم تا پاسخ‌شان را دریابیم.

مرجان صادقی