نیما رئیسی متولد 3 مرداد 1354 در رشت ، بازیگر و گوینده رادیوست. نیما رئیسی تصویر زیر را در صفحه رسمی اینستاگرام خود منتشر کرد. نیما رئیسی با انتشار این عکس نوشت:
در جایى خواندم :
اگر به من بگویند زیباترین واژهای که یادگرفتی چیست؟
میگویم "پذیرش" است.
پذیرش یعنی:
پذیرفتن شرایط با تمام سختی ها،
پذیرفتن آدم ها با تمام نقصهاى شان،
پذیرفتن اینکه مشکلات هست
و باید به مسیر ادامه داد،
پذیرفتن اینکه گاهی من اشتباه میکنم،
پذیرفتن اینکه من کامل نیستم،
پذیرفتن اینکه هیچ کس مسیٔول زندگی من نیست،
پذیرفتن اینکه از دیگران نباید انتظار داشت، ...
داشتن « پذیرش » در زندگی
یعنی پایان دادن به تمام دعواها و اختلاف ها.
بیوگرافی نیما رئیسی
نام:نیما
نام خانوادگی:رئیسی
زمینه فعالیت :بازیگر و گوینده
ملیت :ایرانی
تولد :مرداد 1354
محل تولد:رشت
نیما رییسی در بیمارستان فامیلی رشت بدنیا آمد اما تمام دوران کودکی و نوجوانی خود را در شهرک مسکونی نکاچوب واقع در ساری و منطقه زیبا و توریستی دشت ناز گذرانده است . این منطقه به دلیل نزدیکی به ساحل دریا و همچنین محدوده ی حفاظتی جهت زیست آهوان جنگل دشت ناز دارای جذابیت توریستی می باشد.این منطقه دارای فرودگاه بین المللی دشت ناز ساری است. ایشان در سال های 68 تا 73 در خود شهر ساری اقامت داشته و پس از قبولی در دانشگاه به تهران مهاجرت نموده است. شهر بابل زادگاه پدری ایشان می باشد.
اشتیاقی که ورای صدای اوست، موجب پیوند عمیق شنونده با مفاهیم کتاب می شود. حس زیبای او حین خوانش کتاب، برخاسته از ذوق هنری اوست که بسیار دلنشین با علاقه و عشقش به این کتاب همراه شده است. نیما رئیسی کتاب چهار میثاق را نمی خواند،بلکه در باران واژه ها و مفاهیم آن تازه می شود و با این تازگی شور تغییر و شروعی دوباره را در دل شنونده زنده می کند.
گوینده خوش صدای برنامه های پرطرفدار رادیو و بازیگر تلویزیون، در یکی از روزهای مرداد ماه سال 1354 متولد شد. رشته تحصیلی او روان شناسی است ولی به دلیل علاقه اش به بازیگری، از همان موقع دوره بازیگری تئاتر را آغاز کرد.
بازی او را در سریال ها و فیلم های زیادی دیده ایم و یکی از کارهای زیبا که با صدای او ماندگار خواهد شد کتاب سخنگوی چهار میثاق، نوشته ی «دون میگوئل روئیز» است. اما در این اثر، هنر نیما رئیسی تنها صدای خوب او نیست. اشتیاقی که ورای صدای اوست، موجب پیوند عمیق شنونده با مفاهیم کتاب می شود. حس زیبای او حین خوانش کتاب، برخاسته از ذوق هنری اوست که بسیار دلنشین با علاقه و عشقش به این کتاب همراه شده است. نیما رئیسی کتاب چهار میثاق را نمی خواند،بلکه در باران واژه ها و مفاهیم آن تازه می شود و با این تازگی شور تغییر و شروعی دوباره را در دل شنونده زنده می کند.
نیما رئیسی بازیگری است که اگر حافظه تصویری درستی نداشته باشید و او را در نقش مرد جوان جدی «داستان یک شهر» به خاطر نیاورید، یا اگر یادتان نیاید آخرین حضورش در سرالظ های تلویزیونی در «میوه ممنوعه» و در نقش یک داماد هنرمند صلح طلب بوده، به محض شنیدن صدایش یادتان می آید طنین آرام و گرم این صدا را بارها در نیایش های خاص «رادیو هفت» شنیده اید. آخری اش همان نیایش آخر برنامه رادیو هفت در شب تحویل سال نو. بازیگری که سلیقه سختگیرش اجازه نداد در پنج سال گذاشته جز بازی در چند تله فیلم حضور بیشتری در تلویزیون داشته باشد و به جای بازیگری در تلویزیون و سینما، بازیگری تئاتر و گویندگی را در کارنامه کاری اش ثبت کند. کارنامه ای که با انتخاب نقش «طالبی» (رئیس اداره ای از ساواک در دهه 50) متنوع و جسورانه شده. نقشی که با رنگ و لعاب جنس بازی نیما رئیسی و نکته سنجی ها ی جلیل سامان به باورپذیرترین و واقعی ترین رئیس ساواک همه سریال های انقلابی ساخته شده در این سال ها تبدیل شده.
ازدواج نیما رئیسی
نیما ازدواج کرده و رئیسی متاهل است ولی تاکنون هیچ عکسی از همسرش منتشر نشده است.
علایق وسلایق نیما رئیسی
یه روح بلند و آسمونی داره می گه من عاطفی ام اول آدما رو دوست دارم بعد می شناسمشون اما من که این طور فکر نمی کنم!! اتفاقا خیلی هم دیر اعتماد میکنه از اینکه به یکی اعتماد کنه حالا هر کی می خواد باشه بعد طرف نامردی کنه .از اینکه بهش شک داشته باشی از اینکه کسی تو تلویزیون یا رادیو ادا ش و دراره از اینکه باز جوییش کنن به شدت متنفر اونوقته که دیگه می ذاره می ره و بر نمی گرده تو زندگیش هیچ چیز جدی ای وجود نداره کلا با یه دست چند تا هندونه بر میداره!!!!! چیزایی که دوست داره طبیعت.رنگ قرمز و نارنجی . جنگل. عکاسی.تیزر گفتن فیلم دیدن موزیک گوش دادن .ماه . دوران کودکیش و وقتایی که تو استودیو می خونه آدمایی که دوست داره آل پاچینو، کریستین بوبن، استینگ، استاد برایان دی پالما، وودی آلن و
فرامرز قریبیان بعضی اسباب بازی هاش مثل باغ وحش و عروسکشو که اسمش آیداست و هنوز داره بچه ام که بوده دوست داشته عروسک داشته باشه تا ماشین پلیس و تانک یه داداش ام داره اسمش پویاست پویا ام شعرای قشنگی می گه در کل احساسات لطیفی داره اما خدا نیاره روزیکه لج کنه زمین بره آسمون آسمون بیاد زمین نظرش عوض نمی شه.
مصاحبه با نیما رئیسی
رئیس اداره ساواک که شبیه همه رئیس ساواک هایی که تا به حال دیده ایم، نیست. یک وجه تخت منفی ندارد، عاشق می شود و با خواسته هایش درگیر می شود. چطور کاراکتر «طالبی» را از آب و گل در آوردید؟
شعور، درک و جسارت زیادی می خواهد که یک کارگردان بازیگری را که همیشه نقش مثبت بازی کرده، برای یک نقش خاکستری با لایه ظاهری منفی دعوت کند. کاری که آقای سامان و آقای سهراب پور درباره من انجام داد. برایم فیلمنامه اکت محور، فیلمنامه خیلی محترمی است. بنابراین در یک فیلمنامه ایستا که فقط یکسری حالات در آن دیده می شود و اتفاق ها و کاراکتر ها، داستان را پیش نمی برند، جذابیتی نمی بینم. فیلمنامه «پروانه» پر از ریزه کاری و جزییات بود. ماجرا های کوچک و اتفاقاتی داشت که حتی من خواننده را میخکوب می کرد. وقتی فیلمنامه را خواندم، خاکستری بودن شخصیت طالبی از لابه لای نقش بیرون می زد. همه این دلایل کافی بود که تصمیم بگیرم در «پروانه» و در یک نقش منفی بازی کنم. گرچه می دانستم وقتی این نقش را بازی می کنم، لایه های مثبتش هم بیشتر می شود. می دانستم در این نقش نباید ادای منفی بودن در بیاورم.
یعنی فکر می کنید مخاطب در نقش منفی باورتان نمی کند؟
آدم لباسی را که به او نمی آید، نباید بپوشد. این نقش با پرداختی کاملا منفی به من نمی آمد ولی ماندن در یک سبک نقش هم یک قاعده همیشگی نیست اما باید شرایط ساخته شود تا چهره هایی که همیشه نقش مثبت بازی کرده اند، بتوانند با شیطنت نقش منفی هم رو کنند یا با لعکس. من برای قبول این نقش سرالن «ارمغان تاریکی» را دیده بودم و وقتی از نزدیک آقای سامان را دیدم، فهمیدم آدم عمیق و کاردانی هستند و احساس کردم می توانیم با هم حرف بزنیم و حرف همدیگر را بفهمیم. همین احساس نزدیکی و درک، کافی بود تا برای قالب شکنی به آقای سامان اعتماد کنم.
فارغ از محتوا، «پروانه» از نظر فرم با سرالس هایی مثل «میوه ممنوعه» یا تله فیلم هایی که شما در آنها بازی کردید، متفاوت است. این فرم روی بازی شما تاثیر داشت؟ مثلا به این فکر می کردید که
آدم های دهه 50 آرام تر حرف می زدند یا ریتم راه رفتنشان با امروز فرق دارد؟
دهه 50، 60، 70، میلادی دهه مورد علاقه من در همه زمینه هاست. از موسیقی، گرافیک، معماری تا دکوراسیون و حتی طرز لباس پوشیدن. اصلاً اگر دست من بود، از جایی طرز لباس پوشیدن آدم ها را متوقف می کردم و می گفتم همه باید مثل آدم های این دهه ها لباس بپوشند! همیشه فکر می کنم کاش در آن زمان زندگی می کردم و اواخر دهه 70 هم عمرم تمام می شد! حالا شما فکر کنید به همچین آدمی یک نقش در دهه 50 خودمان پیشنهاد بشود. این اتفاقی بود که من را ذوق زده کرد ولی سعی کردم این ذوق زدگی در کار دیده نشود. به نظر من طرز حرف زدن آدم های آن دوران خیلی مودبانه بود. این را با توجه به فیلم هایی که از مصاحبه های تلویزیونی یا رادیویی آن زمان باقی مانده می گویم که البته به خاطر علاقه شخصی همیشه مورد مطالعه من بوده اند.
برای شمایی که همچین جزییاتی از آن دهه یادتان هست، لوکیش های سرال (خانه های قدیمی یا حتی اداره ساواک) می توانست حستان را تقویت کند؟
آقای سامان همه لوکیشن ها را با درایت انتخاب می کرد. این انتخاب ها از بس دقیق بودند وقتی وارد لوکیشن می شدیم، آن فضا را کاملاً حس می کردیم و همه چیز قابل باور بود. درست است که تصویر و قاب محدود است و همه لوکیشن دیده نمی شود ولی آن فضا و اشیا به حس و حالمان کمک می کرد. آقای سامان برای پیدا کردن این لوکیشن خیلی جست وجو کرده بود. مثلا ویلا های خیلی زیادی را می دیدند و می گفتند نه. الان اگر پای حرف های عوامل گروه بنشینید، حرفشان گواه سختگیری های آقای سامان است. ولی من به این نتیجه رسیدم که برای فیلمسازان باید بی نهایت سختگیر باشی تا بتوانی کار خوب بسازی. آقای سامان با این سختگیری زیاد، سرال را پیش می برد.
شما که مدتی از بازیگری در تلویزیون و سینما دور بودیدید، به نظر تان چقدر سطح سرال سازی ما نسبت به سال ها قبل تغییر کرده؟
اصلا وجود آدم هایی مثل جلیل سامان است که باعث می شود من سال ها صبر کنم تا در چنین سریالی بازی کنم. در همین جشنواره فجر سال گذشته فیلمی بود که وقتی فیلمنامه اش را به من پیشنهاد کردند، گفتم آقا با من شوخی نکنید، این فیلم اصلاً ساخته نمی شود. از بس ضعیف بود. ولی این فیلم ساخته شد! وقتی بعد از پنج سال سرالا پروانه به من پیشنهاد شد خیلی لذت بردم. ولی وقتی از بیرون به خودم نگاه می کنم، می گویم من تا کی می خواهم با این روش سختگیرانه ادامه بدهم؟ بالاخره بازیگرم و باید کار کنم. من تا به حال توانسته ام با هر کلکی بوده خودم را نگه دارم. خیلی وقت ها ناراحت می شدم که به من می گویند «گوینده». در حالی که من به خاطر بازی نکردن در کار های ضعیف، گویندگی می کردم. با احترام به همه گوینده ها، اصلا برایم جذاب نبود که گوینده باشم. کار من بازیگری است و سال ها تئاتر کار کرده ام. اولین روزی که با آقای سامان حرف زدم، گفتم آقای سامان هیچ کس به کار هایی که تو نکرده ای دقت نمی کند. اگر من بیایم لیست کار هایی را که بازی نکردم به شما بدهم، شاید به من آفرین بگویید! من با تمام وجود تا الان در 37 سالگی ام برای انجام ندادن کار های ضعیف مقاومت کرده ام. ممکن است از این به بعد دیگر نتوانم؛ نه امکان مالی اش را دارم، نه شرایطش را. حالا راحت تر می توانم بپذیریم در کار هایی بازی کنم که دیگران هم بازی می کنند. تا آنجایی که ظرفیت روحی ام اجازه می دهد، این کار را می کنم.
بازیگری
1379 - داستان یک شهر، به کارگردانی اصغر فرهادی
1386 - عشق را خط نزن، به کارگردانی عباس رنجبر
1386 - میوه ممنوعه، به کارگردانی حسن فتحی
1386 - تله فیلم تنگنا به کارگردانی علیرضا بذر افشان
1387 - تله فیلم پس از پایان
1387 - تله فیلم لالایی برای بیداری
1387 - فیلم تلویزیونی تا فردا
1391 - سریال پروانه به کارگردانی جلیل سامان
1392 - سریال ستاره حیات به کارگردانی جواد ارشاد
1394 - سریال حرف های بی مخاطب ( اصغر فرهادی )
1394 _ سریال آمین...به کارگردانی ( بهرنگ توفیقی)
گویندگی و دوبله
برنامه پارازیت از رادیو جوان
مستند سیاسی هشت سال اینگونه گذشت
بجای شرک در انیمیشن شرک 1
بجای آقای شگفت انگیز در انیمیشن شگفت انگیزان 1
بجای مندی و سید و کرگدن ها در انیمیشن عصر یخبندان 1
بجای دیو،گاستون،شمعدان،پدرِ بل،راوی در کارتون دیو و دلبر
بجای کوسه در انیمیشن در جستجوی نمو
بجای سید در سال نوی ماموتی
بجای حلقه گمشده درهیولا ها علیه بیگانگان
بجای پدر آسترودرآستروبو
و گویندگی درانیمیشن پرندگان خشمگین