از همان ابتدا حضور فرشته حسینی در گروه بازیگران اولین سریال هومن سیدی کنجکاوی برانگیز بود؛ بازیگری که به سبب پیشینه افغاناش بیشتر در آثاری مرتبط با مردم سرزمین مادریاش ایفای نقش کرده بود و بیشتر با آثار برادران محمودی شناخته میشد.
«قورباغه» هرچند اولین تجربه فرشته حسینی در همکاری با ستارههای شناختهشده نبود و او پیش از آن تجربه سینمایی «سونامی» را هم در کارنامه داشت، اما هرچه سریال پیش رفت به مهمترین اثر کارنامه کوتاه او بدل شد.
لیلا خواهر نوری بود و در قسمتهای ابتدایی آنقدر در سایه قرار داشت و در بکگراند برادرش قرار میگرفت که شاید کمتر کسی فکر میکرد او با آن ظاهر آرام و معصوم، با جنون باورنکردنیاش تمام آنچه رخ داده را رقم زده باشد!
حسینی در قسمتهایی که سکان قصه را به دست میگیرد چه در مواجهه با هومن سیدی و صابر ابر و چه در پاسکاریهایش با نوید محمدزاده حسابشده عمل میکند اما نقطه اوج بازی او در «قورباغه» بازیاش مقابل هومن سیدی است در نقش فتانهای سایکوپَت!
او علاوه بر اینکه در تقابل با ستارههایی چون سیدی، ابر و محمدزاده کم نمیآورد و ارائهای آماتورگونه ندارد بلکه موفق میشود با هر سه شیمی درستی بسازد و تلورانس رفتاریاش از زنی بیسر و صدا و سر به زیر و حرف گوش کن به دیوانهای که برای رسیدن به هدفاش حاضر است همه را به هولناکترین شکل ممکن از سر راه بردارد را آنقدر دقیق اجرا کند که هم اگزجره ذاتی کاراکتری را که هومن سیدی خواسته جلوهگر کند، هم در عین حال از کار بیرون نزند.
حسینی در «قورباغه» اثبات میکند که میتوان روی او برای نقشهایی متفاوت حساب باز کرد و نگران نبود که در مواجهه با ستارگان نامی دست و پایش را گم کند و چیزی برای ارائه نداشته باشد. ما هنوز پس از «قورباغه» حسینی را مقابل دوربین ندیدهایم و نمیدانیم او در ادامه چه خواهد کرد؟
باید منتظر ماند و دید که آیا او میتواند از موقعیت ویژهای که سیدی با کاراکتر لیلا در اختیار او گذاشته بهترین بهره را ببرد و در مسیر ستارگی گام بردارد یا خیر؟ باید دید «لیلا» بدل میشود به نقطه عطف بازیگری قابل اعتنا یا تنها استثنای کارنامه او باقی میماند؟! اما فارغ از ادامه مسیر او در بازیگری و اینکه چه راهی را میپیماید و به کجا میرسد و یا حتی فارغ از اینکه جزء طرفداران سریال «قورباغه» باشیم یا نه، «لیلا» را از تجربه عجیب و نامتعارف سیدی به خاطر میسپاریم.