علی شادمان در صفحه شخصی خود نوشت:
ما ( آرینا و من )
مبتلا شدیم و زنده ماندیم ...
ما مبتلا شدیم
و هر روز آمار مرگ و میر بیشتر شد/می شود !
ما مبتلا شدیم
و علی و خیلی های دیگر رفتند/می روند !
ما مبتلا شدیم و زاگرُس باز سوخت و خوزستان و سیستان و ... بی آب تر شدند/ می شوند !
ما مبتلا شدیم و قندهار و هرات و لشکرگاه سقوط کردند .
ما مبتلا شدیم و به دختران افغان تجاوز شد/می شود .
ما در خاورمیانه هر روز مبتلا به یک درد عمیق تر و جان کاه تر از دیروزمان هستیم ...
راستَش من اصلن نمی دانم باید بگویم مبتلا شده ایم
/ هستیم ، یا نه ؟
ما مدتهاست که در گیر و بند چیزی جز ابتلاهای جورواجور و مذموم نبودهایم.
چشمی که از غم خشک شده باشد را نمی شود شُست ،
خَرابی هم که از حد بُگذرد موسم آبادی ضایع می شود!
ما بار ها مرگ را ثانیه به ثانیه به تماشا نشستهایم و هنوز نفس میکشیم ...
به قول «صوفی عشقری» شاعر اَفغان :
عسل میجستم از بازار هستی
عدم رخ داد جایش سم خریدم !
آوَخ از سرزمینی ، که دل مردمش برای گذشته اش
تنگ شده باشد ، آوَخ ...
حالا این سرزمین هر سوی این گیتی که می خواهد باشد.
دیگر «اُمید» واژه ایست مستور و رقیق !
باور کنید خیلی آرزو داشتیم، آنها را بارها تصویر کرده بودیم ، در سرزمین های خودمان ! دور شدیم !
پیشرفت پیشکشتان ما را برگردانید به چند سال قبل ،
باور کنید ما راضی هستیم .
پ.ن : برای ما دعا و آرزوی سلامتی نکنید ، مقصود این نبود !
فقط یک چیز ؛
خدا عاقبتمان را ختم بخیر کند
همان دعای قدیمیِ
«مادرانمان»...