معصومه کریمی، بازیگر سینما و تلویزیون، به مناسبت در گذشت مارادونا فوتبالیست پیشکسوت، ترجمه نامهای از زنی آرژانتینی را همراه با عکس مارادونا در اینستاگرام منتشر کرد.
کریمی نوشت:
" نامهای از یک زن آرژانتینی به #مارادونا، پرونده «پسر جنوب که بر عالم تاخت»، روزنامه الاخبار لبنان، نوامبر ۲۰۲۰
دیهگو.
در زندگی هیچگاه گریه شوهرم را ندیدم جز سه بار، بار اول وقتی پسرمان ناچو را به دنیا آوردم، بار دوم وقتی گل دوم را وارد دروازه انگلستان کردی، و بار سوم وقتی به خاطر مواد مخدر از جام جهانی ۱۹۹۴ کنار کشیدی. مطمیٔنم که خون شوهرم هنوز برای تو میجوشد، تو پشت هر هیجانی هستی که او را برمیانگیزاند.
هرگز به خاطر من گریه نکرد، اما برای تو گریست. هنگام دعا کردن برای تو دو شمع روشن میکند، من هم میخواهم همین کار را بکنم و میگذارم همان سکون سنگینی بر من وارد شود که هر بار شوهرم را، وقتی به بیماریات فکر میکند، در بر میگیرد. در سکوت به فکر فرو خواهم رفت مثل شوهرم، هر چند که تو قدیسی نیستی که محترم شمارمش، اعتراف میکنم که بارها غرورت و زبان ناپاکت خشم مرا برانگیخته است، و اعتراف میکنم که هیچ از فوتبال سر در نمیآورم و نمیخواهم که دربارهاش بدانم!
ولی چیزهایی هست که باعث میشود هر شب برایت دعا کنم، چیزهایی در ارتباط مستقیم با شخصیت تو. میدانی چرا دعا میکنم؟ واضح است، زیرا در آن روزگاری که چیزی برای سیر کردن شکمهایمان نمییافتیم شادی را به قلبهایمان وارد کردی. دوره ریٔیس رایٔول بود، همان وقتی که هرجومرج کشور را فرا گرفته بود و از همیشه گرسنهتر بودیم. زمستان بیاندازه سرد، و غذای اندکمان، همان چیزی بود که هم صبح و هم شام میخوردیم. اما پیروزی در جام جهانی هدیهای از آسمان بود که از رنجهایمان کاست، و این تو بودی که شادی را به خانه و خانوادهام آوردی. وقتی از همسر و پسرم درباره خاطراتشان از آن سال کذایی میپرسم، هیچ به یاد نمیآورند جز نام تو، و غرق در شادی و با چشمانی خیس از تو میگویند، انگار گرسنگی و رنجی را که در آن سال کشیدیم پاک فراموش کرده باشند.
گاهی از اینکه جهان فکر میکند ما ملتی ساده و عامی هستیم میرنجم، اما برایشان توضیح میدهم که ما برای آن مردک حراف که غرور لبریزش کرده دعا نمیکنیم، بلکه برای اندک لحظات شادی دعا میکنیم که سرزمینمان در بیست سال گذشته به خود دیده و زیسته. وقتی به خاطر مواد مخدر از جام جهانی محرومت کردند، به خیابان رفتم و به جان سه فرزندم قسم، هرگز ندیدم که دنیا در پیرامونم بگرید چنان که آن روز گریست. مردم در خیابان قدمهای سنگینشان را به دنبال خود میکشیدند و اشکها در سکوتی خوفانگیز از چشمها میچکید، سرزمینی که دوستش داریم فلج شد.
با خودم گفتم چه ملتی هستیم ما! و آن روز از اینکه چنین خونی در رگهای من هم جاری است به خود بالیدم. با حضورت در زندگی، اندکی شادی به ملتی اندوهگین بخشیدی، پس چرا برایت اشک نریزم و دعایت نکنم؟ "
در ادامه پست منتشر شده در صفحه معصومه کریمی را مشاهده میکنید: