سرنوشت ما در فوتبال ایران، دیگر معنای سرنوشت ندارد. ما روزمره زندگی می کنیم؛ به قول بچه های قدیمی و محله ای، زندگی روزگذران. غم ها و شادی های ما هم این گونه است؛ یک روز خوبیم. روز دیگر بد. یک روز بی دلیل شادمانه ای برای خود داریم و فردا با کوه غم مواجه ایم.
روزی که استقلال در لیگ قهرمانان آسیا الاهلی عربستان را شکست داد، یک تیم ایرانی را در اوج دیدیم و چند روز بعد پاختاکور، همه آرزوها را نقش بر آب کرد. فوتبالی که ازبک ها بازی کردند، مایه حسرت برای ما ایرانی ها بود؛ چه پاس هایی به هم می دادند؛ چه نظمی در دایره مرکزی زمین داشتند. چقدر خوب توسط یار خودی حمایت می شدند. فوتبالی که سراسر حمله و برنامه و اذیت کردن مدافعان استقلال بود و در عوض ما تماشاگر بودیم. ما فقط بیننده بی حرکت و بی حال بودیم.
زندگی را روزمره گذراندیم تا این که با پرسپولیس به السد قطر رسیدیم. حالا به نظر می رسید روز ماست. روزی که قرار بود از سد یاران ژاوی عبور کنیم. لحظه ای که حال خوبی داشتیم و حس می کردیم تیم برتر میدان هستیم. پرسپولیس خوب بود؛ به ویژه در نیمه دوم منظم و با برنامه نشان داد و در نهایت گل برتری را در بهترین دقیقه بازی به ثمر رساند.
حالا ما شاد و پرغروریم و چند روزی با آرامش زندگی می کنیم تا بازی بعد؛ تا دیدار دیگری که شاید باید برای تکرار همین نتیجه بازی با السد هزار بار بمیریم و زنده شویم.
این زندگی روزگذران فوتبالی ماست. منهای آنچه در ذات این ورزش نهفته است، از بی حساب و کتاب بودن کار این فوتبال رنج می بریم. کاش همه چیز سر جای خودش بود تا از صعود یک تیم ایرانی به فینال آسیا اطمنیان حاصل می کردیم.
امیدواریم این بار بخت با ما باشد؛ شادی اینقدر زود پر نکشد و نتیجه قابل توجه دیگری در کارنامه فوتبال ایران در آُسیا رقم بخورد. ما واقعا خسته شدیم هی به عقب برگردیم و پز قهرمانی یک تیم ایرانی را در سالهای گذشته بدهیم. ببینیم این بار می شود یا...