شاید نسل جدید محمد صلاحی را نشناسد اما او سالها پیش از این و در اوایل دهه ۶۰ سرمربی استقلال بود. صلاحی در دوران حضورش بر روی نیمکت آبیها، رکوردی تاریخی را بر جای گذاشته است. او با استقلال بدون اینکه باختی داشته باشد، قهرمان ایران شد. سرمربی سالهای دور استقلال حرفهای جالبی را بر زبان آورد که مشروح آن به شرح زیر است:
شما رکوردی تاریخی در استقلال دارید که بعید است کسی بتواند آن را تکرار کند؟
من تنها مربی تاریخ باشگاه استقلال هستم که باختی در کارنامهام ثبت نشده است و هیچ مربی دیگری نمیتواند این رکورد را تکرار کند.
چطور شد سرمربی استقلال شدید؟
من مربی جوانان استقلال بودم و با آن تیم چهار سال عنوان قهرمانی را به دست آوردم. بعد از اینکه آخرین قهرمانیام با جوانان آبیپوشان همراه شد برای کار در فضایی دیگر به تیم پورا رفتم اما حضورم در این تیم فقط چهار ماه طول کشید.
چرا؟
اتفاقاتی در این چهار ماه رقم خورد که باب میل من نبود و دوست ندارم دربارهاش حرف بزنم، برای همین خیلی راحت از پورا جدا شدم. اگر بخواهم درباره این ماجراها حرف بزنم ادامه خواهد داشت و این چیزی است که از آن دوری میکنم.
بعد از پورا به استقلال آمدید؟
یک روز برای دیدن منصور پورحیدری نزد وی رفته بودم که کامبیز جمالی زنگ زد، گفت آقای صلاحی کجا هستید؟ من ۳۰ روز است دنبال شما هستم و همه جا را برای دیدنتان زیر پا گذاشتهام. به او گفتم چه کاری مهمی با من دارید؟ گفت حکم سرمربیگری استقلال برایتان صادر شده است و من مامور هستم آن را به دست شما برسانم.
چه کسی این حکم را صادر کرد؟
نیکویی رییس وقت سازمان تربیت بدنی که حکم ریاست هیات مدیره باشگاه استقلال را بر عهده داشت، این حکم را برای من صادر کرده بود. من رفتم حکم را گرفتم و به محل تمرین استقلال رفتم.
فقط ۲ تساوی در کارنامه مربیگریتان دارید و همه بازیها را با پیروزی پشت سر گذاشتید؟
آن ۲ تساوی نیز در شرایط خاص اتفاق افتاد وگرنه همه بازیها را باید با برد پشت سر میگذاشتیم. حکایت آن تساویها نیز جالب است.
چه طور؟
استقلال در ارومیه بازی داشت و ۱۰ بازیکن ثابت تیم همراه ما به این شهر نیامدند. قرار بود با هواپیما به ارومیه برویم اما به خاطر شرایط جوی این سفر هوایی لغو شد و مجبور بودیم برای برگزاری مسابقه با اتوبوس برویم که آنها گفتند چون مسافت زیادی را باید طی کنیم ما در تهران میمانیم. تیم من با ذخیرههای خود در ارومیه با حریف به تساوی یک بر یک رسید.
و تساوی دوم چگونه رقم خورد؟
در ورزشگاه شهید شیرودی با شاهین بازی داشتیم، جمیعت زیادی برای تماشای مسابقه به ورزشگاه آمده بودند و ۱۰ هزار نفر خیابانهای اطراف را احاطه کرده بودند، ما هر کاری میکردیم نمیتوانستیم به ورزشگاه برویم، یک ساعت و نیم معطل شده بودیم و ۴۰ دقیقه از زمان بازی گذشته بود که با کمک ماموران نیروی انتظامی به زور وارد رختکن شده و پس از عوض کردن لباسها بلافاصله به زمین رفتیم، شرایط روحی و روانی بازیکنان کاملا به هم ریخته بود و خستگی شدیدی داشتند. با آن وضیعت غیر عادی مساوی شدیم.
چه طور شد از استقلال رفتید؟
من تیم را قهرمان کردم اما اتفاقاتی افتاد که باعث شد از استقلال رفته و فوتبال را برای همیشه کنار بگذارم.
چرا؟
من ۴۰ سال است سکوت اختیار کردهام و در این باره حرف نزدهام و نمیخواهم بگویم چه کسانی باعث شدند تا این اتفاق رخ دهد.
این افراد چه کسانی بودند؟
من مخالف و دشمن در استقلال داشتم. آنها کاری کردند که من در تیمی که رکوردی تاریخی و ابدی بر جای گذاشته بودم و عنوان قهرمانی را کسب کرده بودم، نمانم و جدا شوم.
نمیخواهید بگویید این افراد چه کسانی بودند؟
فقط یک چیز میگویم.
چه چیزی؟
سه نفر بودند که یک نفر آنها فوت کرده است و ۲ نفر دیگر زنده هستند. همه ما به خدا و جهان آخرت اعتقاد داریم. من در آن دنیا که پر از عدالت است جلوی آنها را گرفته و به خاطر کاری که با من کردند، گذشت نخواهم کرد. روزی که از استقلال رفتم تلخترین روز عمرم بود، سر میز ناهار خوردی بدون اینکه با هیچ کس خداحافظی کنم، از تیم رفتم. آنها توقع داشتند هر کاری که میخواهند من انجام دهم اما آدمی نبودم که با هر قیمتی در جایی کار کنم. در زندگی یاد گرفتهام حق را زیر پا نگذارم. به عنوان مثال توقع داشتند بازیکنی که میخواهند در ترکیب ثابت بگذارم اما من میگفتم کسی در تیم من فیکس بازی میکند که بهترین باشد. تیم من جای آمادهترین نفرات است نه بازیکنان ناآماده که سفارش میشوند.