ستارههای متعددی در فوتبال ایران هرگز دربی معمولاً بدخیم تهران را تجربه نکردهاند. از آن قبیلاند؛
اخبار ورزشی- حسن حبیبی؛ بزرگ بزرگان، کاپیتان ابدی پاس، متینترین مدافع تاریخ ایران و مردی که به کاپیتانی تیم ملی هم رسید، به سبب تعلق داشتن به مکتب پاس طبعاً دربی را که در آن زمان (دهههای 1340 و 1350) فقط بازی تاج با پرسپولیس خوانده میشد، صرفاً نظاره میکرد و جزئی از آن نشد.
محرم نویدکیا؛ چهار دهه بعد از تماشاگر بودن حسن آقای حبیبی در شهرآورد، هافبک وسط طراح سپاهان که چند سال است میکوشد سرمربی این تیم شود، به سبب وفاداری خیرهکنندهاش به طلاییهای اصفهان دور از گرمای مشتعلکننده دربی فقط حسرت آن را کشید.
خداداد عزیزی؛ مردی که جواد خیابانی بعد از بازی تاریخی سال 1997 ملبورن «غزال تیز پای فوتبال ایران» نامید، به جبر ابومسلمی بودنش و سپس عضویت در تک باشگاههایی در تهران و شهرستانها به جز سرخابیها و حضور در جمع لژیونرهای اروپایی هرگز در شهرآورد تهران رؤیت نشد و به تبع آن از فرط گرما جزغاله نشد! او البته در جام باشگاههای آسیا بهعنوان یار کمکی پرسپولیس انجام وظیفه کرد اما آن دیدارها کجا و بازی کشنده دربی کجا.
ابراهیم قاسمپور؛ «عقل کل» هافبکهای 45 سال اخیر فوتبال ایران از تیمهای جنوبی به سوی پاس پرکشید و بازیکن- مربی این تیم شد اما هرگز پیراهن سرخابیها را به تن نکرد. فریاد مسکوت «بگذار در دربی بسوزم» او حرف مشترک تمام ستارههایی است که از کنار اتوبان شهرآورد عبور کرده و هرگز اجازه ورود به آن را دریافت نکردهاند.
غفور جهانی؛ مردی که با گلزنیاش در روز دیدار با استرالیا در سال 1976 میلادی ایران برای نخستینبار راهی جامجهانی (1978) شد، چنان «عشق ملوان» بود که هرگز به گرایشهای سرخابی شدن جا و مکانی در قلب و فکرش نداد.
حمید علیدوستی؛ او که دخترش از مطرحترین بازیگران زن سینما و خودش یک کتابخوان حرفهای است، در پست گوش چپ تیمهای هما و سایپا کولاک میکرد اما غوغای دربی هرگز به کوچه او نرسید.
سیروس قایقران؛ هافبک وسط ابدی ملوان که در تهران پیراهن کشاورز را هم به تن کرد و به کاپیتانی تیم ملی رسید، کمتر از آن عمر کرد که روزی سرخابی شود و شاید هم دلش نمیخواست که این کار را بکند.
حمید امینیخواه؛ مهاجم آزاد اواخر دهه 1340 و اوایل دهه 1350 تیم عقاب چنان سریع و فرز بود که هرگز فرصت ایستادن در ایستگاههای پرسپولیس و استقلال را پیدا نکرد.
همایون شاهرخی؛ یک آقای تمام عیار دیگر از مکتب پاس با شوتهای از راه دورش بارها لرزه به اندام سرخابیها انداخت اما هرگز رنگ قرمز و آبی را بر تنش ننشاند.
سید مهدی ابطحی؛ هافبک اخلاقمدار تیم وحدت کلاً اهل غوغا و حاشیه نبود و به فوتسال هم رفت اما ترجیح داد از حوالی دربی رد نشود.
اصغر شرفی؛ با آن روحیات برخوردطلبانه و شوتهای کشنده پای چپش با پیراهن تیم پاس برای سرخابی شدن جان میداد اما دستیاری حشمت مهاجرانی در تیم ملی او را از جاده بازیگری در هر تیمی خارج کرد.
حسین فرکی؛ «آقا»ی دیگری از باشگاه پاس که بهجامجهانی 1978 رفت و دو سال متوالی با فولاد و سپاهان قهرمان لیگ برتر کشور شد ولی در دوران جوانی هرگز صرافت پشت کردن به پاس به مغزش خطور نکرد.
ابراهیم میرزاپور؛ دروازهبان محجوب میروسلاو بلاژویچ از خوزستان سر برآورد و به جام جهانی 2006 هم رفت اما وسوسه سرخابیها نشد و شاید هم بهتر باشد بگوییم استقلال و پرسپولیس او را چندان نخواستند.
فریبرز اسماعیلی؛ یک گلزن تیز چنگ دیگر از مکتب عقاب و همبازی غلام وفاخواه و امینیخواه که پرسپولیس و استقلال به صرافت جذب وی نیفتادند و متضرر شدند.
حشمت مهاجرانی؛ دوره مربیگری او مشهورتر و وی مردی است که ایران را برای نخستین بار راهی جام جهانی (آرژانتین) کرد اما در دوره بازیگریاش نیز یک مدافع زبده بود که ترجیح داد پیراهن پاس را از تن بدر نکند.
ابراهیم تهامی؛ مرد خبرساز تساوی تاریخی ملبورن هرگز جذب سرخابیها نشد و در تیمهای جنوبی خوشتر بود ولی حرفها و صحبتهایش نشان از این دارد که او خودش را در این قوارهها میدید و بدش نمیآمد سرخابی شود.
علی اصغر مدیرروستا؛ با گلهای متعدد او در سالهای 1367 تا 1376 پاس چند بار استقلال را غرق کرد و قابل توجه است که آبیها برخلاف موارد رؤیت شده در ارتباط با محسن گروسی و رسول خطیبی به سراغ وی نرفتند.
مهدی دینورزاده؛ مدافع چپ پاس به تیم ملی هم رسید اما به پیراهن سرخابیها نه گفت تا مربی بالنسبه مطرح ما در سالهای 1387 تا 1396 باشد.
مهدی رجب زاده؛ او در 38 سالگی کفشها را آویخت و عضو کادر فنی ذوب آهن شد اما اگر سرخابیها عقل داشتند وی را میربودند زیرا او هرچه پیرتر شد، بهتر شد. عدم انجام این کار باعث شد رجبزاده به دربی اصفهان اکتفا کند و پیش از آن در فجر سپاسی شیراز بدرخشد.
قاسم حدادیفر؛ هافبک چپپا و بازیساز سالهای اخیر ذوب آهن بارها مدافعان پرسپولیس و استقلال را با تکنیک درجه اولش آزار داده اما هرگز قرمز یا آبیپوش نشده است.
اشکان دژاگه؛ پس از سالها اروپاگردی، تراکتوری شده است اما به سبب سرحال ماندن هنوز جا برای ترک عادت و سرخابی شدن دارد.
* مسعود شجاعی؛ با روشی مثل دژاگه بعد از بازی در کشورهای اسپانیا و یونان، دو فصل است که به ایران برگشته و به عضویت تراکتور درآمده است. نزدیک شدن به 37 سالگی طبعاً اشتیاق سرخابیها به صید وی را کاهش داده است.
* رضا قوچاننژاد؛ ماشین گلزنی جدید پک زووله در هفت هشت سال اخیر در لیگهای بلژیک، هلند، کویت، قطر و حتی انگلیس حضور یافته اما صحبتهای «پیش فصل»اش برای کوچ به پرسپولیس بیحاصل ماند.
* علیرضا جهانبخش؛ گلزن فوقالعاده سابق آلکمار و مهاجم متوسط الاحوال فعلی برایتون فعلاً از اروپا تکان نمیخورد تا رشد فنی کند و اگر هم روزی سرخابی شود، فقط در آینده دور است. چیزی که اگر آن را دیدید، جای ما را خالی کنید.
میدانیم که جای برخی در این مقاله خالی ماند و نامی از آنها نیامد، ما را ببخشید. از یک سو قرار شد مطلب طولانی نشود و از طرف دیگر حافظه یاری نکرد. مگر این بازی لعنتی حافظهای هم برای آدم باقی میگذارد؟!