رضا چلنگر مترجم سرشناس مربیان کروات شاغل در فوتبال ایران صبح امروز مهمان برنامه سه کنج در صبح بخیر ایران شبکه سوم بود. او که بیش از دو دهه به مترجمی مشهورترین مربیان کروات شاغل در ایران پرداخت یکی از چهره های جذاب و محبوب فوتبال ایران هم هست که حضورش در این برنامه تلویزیونی با حرف ها و ناگفته های بسیار مهمی همراه بود. بخشی از صحبت های جذاب رضا چلنگر که تاکنون کمتر شنیده بودید را به صورت مختصر می خوانید.
جعبه سیاه فوتبال ایران هستم
یک جورهایی جعبه سیاه فوتبال ایران هستم(باخنده) به این هم فکر کردم که کتاب منتشر کنم و اگر این کار را انجام بدهم کتاب قطوری خواهد شد.
نمی خواستم وارد ورزش شوم اما ...
قرار نبود وارد ورزش شوم و به کشور برگشتم که به کارهای شخصی ام برسم. روزی آقای وزیری(مسئول سابق فدراسیون) از من درباره فعالیتم پرسید و زبان هایی که به آنها تسلط دارم را نام بردم. من با پزشک تیم ملی رفیق بودم. پنج ماه گذشت تا یک بار مادرم گفت از کنوانسیون فوتبال، کنفدراسیون فوتبال (منظور فدراسیون فوتبال) زنگ زده بودند و آقای وزیری نامی با تو کار داشت. کمی فکر کردم و یادم افتاد کدام وزیری است. قرار گذاشتیم و از آن روز کار شروع شد. به من گفتند فردا بیا که رفتم و 9 ساعت جلسه برای مذاکره و امضای قرارداد با بلاژویچ داشتیم.
بلاژ بارها از دستم عصبانی شد
بلاژویچ خیلی سختگیر بود و اگر یکی دو جمله از دستم در می رفت و ترجمه نمی کردم، عصبانی می شد. یادم هست آن موقع هر روز مصاحبه داشتند. خبرنگاران زیادی می آمدند و من حرف ها را ترجمه می کردم. تازه بعد از آن روزنامه ها را جلو من می گذاشت و می گفت اینجا چی نوشته. یک بار دو کلمه جا انداختم و ایشان شاکی شد.
بلاژ به خداداد گفت دستت را در جیبت نکن!
بلاژویچ روی یک چیزهایی حساس بود. مثلا می گفت در تمرین لباس نباید روی شورت ورزشی باشد یا جوراب ها باید کامل بالا باشند. هرکسی رعایت نمی کرد تذکر می داد. یک بار خداداد هم آمد و کنار او نشست. بلاژویچ گفت چرا نشستی؟ من هم به خداداد گفتم چرا نشستی؟ بعد خداداد بلند شد و دستش را در جیبش کرد. بلاژویچ گفت وقتی با من حرف می زنی دستت را در جیبت نکن. البته انصافا خداداد بعدا رعایت کرد.
علی کریمی نه، سختگیری های بلاژ خداداد را عصبانی کرد
توجه بیش از اندازه به علی کریمی؟! نه به نظرم سختگیری های بلاژویچ بیشتر باعث شد تا خداداد آزرده خاطر شود. این حقیقت دارد که آقای بلاژویچ علی کریمی را خیلی دوست داشت. حالا من دقیقا خبر ندارم در ذهن خداداد چه بود ولی ممکن بود. بین علی کریمی و خداداد رقابتی وجود داشت، گرچه حضور خداداد هم در تیم ملی مستمرتر بود. بلاژویچ علی کریمی را دوست داشت.
بلاژویچ گفت علی کریمی نابغه است
کریمی آدم خاصی است به او می گفتیم به راست برو به چپ می رفت، من هم یک بار از این موضوع ناراحت شدم. به بلاژویچ گفتم شما مربی در سطح کلاس جهانی هستی باید برخورد کنی. او دستی به مویش کشید و به من گفت پسرم او نابغه است، نوابغ یا صفر هستند یا صد، من دنبال این نیستم که کل مسابقه برایم بدود، دنبال دوثانیه خاص هستم.
خداداد گفت نمی توانم به تیم ملی و خودم کمک کن
بله، صد در صد درست بود که خداداد گفت نمی خواهد در تیم ملی باشد. گفت من نمی توانم به شما و خودم کمک کنم. برداشت خداداد به نظر من اشتباه بود. بلاژویچ جدا به او نیاز داشت. بین او و کریمی رقابت بود. کریمی هم تازه آمده بود. حضور خداداد خیلی مستمرتر بود.
کریمی عاشق خوردن همبرگر است
ماجرای همبرگر خوردن علی کریمی در اردوی تایلند یکی از خاطرات جالب و کاملا درست ما محسوب می شود. او عاشق همبرگر است. اصلا یکی از سرگرمیهایش همبرگر خوردن است. بلاژویچ هم وقتی از این علاقه مطلع شد فردای آن روز همه بچه ها را به همبرگر میهمان کرد. البته ذکر این تکته الزامی است که در اردوی قبل از بازی با بحرین بلاژ با خوردن همبرگر مخالفت کرد.
اتفاقات عجیب در منامه
در آن اردو اتفاقات عجیبی رخ داد. بحرینی ها در تایلند بودند. یک آتش سوزی کوچک در ورزشگاه رخ داد بازی را تعطیل کردند. همان تیم داوری بازی رفت ایران و بحرین که گل درست کریمی را مردود کرد برای قضاوت بازی برگشت آوردند. ما 6 روز خارج از برنامه در بحرین بودیم. روزهای سختی بود. بازیکنان را کنترل کردن سخت بود. همه بچه ها واقعا شیطان بودند.
کشک بادمجان نه اما به هیچ چیزی نه نگفتیم!
کشک بادمجان نبود ولی غذای خیلی مفصل شامل برنج، جوجه کباب، کباب کوبیده و برگ و پیش غذا بود. میهمان سفارت بودیم. هیچ کس هم به او نه نمی گفت. 6 ساعت قبل از مسابقه شیک، کافه گلاسه و... هم سفارش دادند که 6 ساعت قبل از مسابقه هضم آن خیلی سخت بود. البته سفارت هم نیت بدی نداشت و سعی کردند محبت کنند. ما هم کلا به هیچی نه نگفتیم!
بلندگوهای ورزشگاه منامه اندازه من بود
در ورزشگاه هم فضا خیلی بد سازماندهی شده بود و بلندگوها را بد جا گذاشته بودند. بلندگوها اندازه من بودند! تماشاچی های ایرانی را راه ندادند و 90 دقیقه الفاظ رکیک فارسی می گفتند و داور هم از دستش در رفت یا تعمدی در کار بود که خیلی موارد را نمی دید.
بلاژویچ در رختکن گفت از کاپیتان تان خجالت بکشید
جو سنگینی در رختکن بود. همه مغموم بودند. قوزک پای علی دایی بریدگی داشت و بخیه زده بود. بحرینی ها با استوک زده بودند و جوراب او خونی بود. از سرش هم خون می آمد و شکسته بود. داخل رختکن علی مثل یک شیر عصبانی بود. بلاژویچ هم آمد و داد زد سر همه. من هم داد زدم. گفت خجالت بکشید. نگاه کنید این کاپیتان تان است که مثل شیر می رود و می آید. گفت ببینید سرش را شکستند. پایش را زدند. کدام یک از شما به اندازه او در زمین جنگیدید و عرق ریختید؟ تک گل ما را هم در آن بازی علی دایی زد.
بحرینی ها تحت تاثیر موادمخدر بودند!
بلاژ کلا از همه بازیکنان شاکی بود. از خط دفاع و گلر بگیرید تا بک چپ و راست و به همه اعتراض می کرد. مگر قبل از بازی نگفتم اینها انگار تحت تاثیر مواد مخدر هستند؟ او هیچ وقت عادت نداشت از جلسه فنی تا بین نیمه حرف بزند ولی او گرم کردن بحرینی ها را دید و به رختکن برگشت. رفتیم در رختکن به بچه ها گفت من آنها را دیدم. در حالت عجیبی هستند. از نگاهها دیدم. اگر نرم بروید داخل زمین مثل بره شما را می کشند.
نمی توانم حاشیه های جام جهانی 2006 را تکذیب کنم
درباره ماجراهای جام جهانی 2006 و اینکه علی دایی گفته بود تو چشم من نگاه می کنند و پاس نمی دهند و همنیطور حاشیه های تیم من نمی گویم نبود ولی کلا جو حاکم بر آن روزهای فوتبال، جو خوبی نبود. پنهان که نیست. رئیس سازمان تربیت بدنی و دادکان اختلاف شدید داشتند. این اختلاف به رسانه و بعد در تیم کشید.
لگد کریمی به ساک پزشکی همه آمپول ها را شکست
لگد کریمی به ساک پزشک در جام جهانی را دیدم چون چند قدم آن طرف تر بودم. وقتی یک نیمه تلاش کرد و نشد مهارتش را نشان دهد. برانکو او را بیرون کشید. از شدت عصبانیت ساک را زد. یادم هست شانه یحیی مصدوم شد. وقتی او را آوردیم بیرون و دکتر می خواست آمپول مورفین به او بزند نتوانست چون با این ضربه علی کریمی تمام آمپول ها شکسته بود. کریمی خیلی عصبی بود. سراسر اردو همین بود.
کریمی احترام خاصی برای برانکو قائل بود
دوستی برانکو و کریمی ؟ ماجرا به عذرخواهی برنمی گشت چون کریمی احترام خاصی برای برانکو قائل بود. همیشه به اردو سر می زد و حمایت می کرد. حتی وقتی داخل اردو می آمد دو ساعتی خلوت می کردند.
پشت پرده خداحافظی هاشمیان از تیم ملی
درباره ماجرای خداحافظی اول وحید هاشمیان از تیم ملی که زمان بلاژویچ بود باید اعتراف کنم او تازه از پاس رفته بود بوخوم. وحید اخلاق خاصی دارد. آمد و رفتیم داخل زمین که تمرین کنیم. قبلش وحید گفت من مصدوم هستم. رسیدیم داخل زمین. بلاژ نگاه کرد دید وحید دارد در زمین روپایی می زند. ناگهان فریاد زد که تو داری من را سیاه می کنی. تو من را فریب می دهی. تو که گفتی مصدوم هستی. آن تمرین تمام شد وحید ساکش را جمع کرد و رفت!
عنایتی از برانکو عصبانی بود و با او دست نداد
رضا عنایتی بعد از جام جهانی 2006 با برانکو دست نداد. رضا آقای گل لیگ بود و از استقلال دعوت شده بود. برانکو بعد از پایان بازی داشت از همه خداحافظی می کرد. با همه دست داد اما به رضا که رسید او پشتش را کرد و دست نداد. شاکی بود که دست نمی دهم. من به رضا گفتم به هر حال مربی ات بوده. دیگر هر چه بوده تمام شده. این را هم بگویم. بعد از آن وقتی برانکو برگشت. رضا در ابومسلم بود. می خواست از این تیم یک بازیکن بگیرد. با او صحبت کرد. خیلی هم محترمانه حرف زدند. درباره یک بازیکن اطلاعات از او گرفت.
بلاژویچ توانست رضایت خانواده همسرم را بگیرد
در جریان خواستگاری من که بلاژویچ حضور داشت وقتی او خانمم را دید به من گفت: رضا شانسی نداری! ولی وقتی صحبت ها شروع شد با یک تبحری توانست رضایت را بگیرد. البته یک خاطره شیرین تر دیگر هم دارم. یادم هست 11 سپتامبر که هواپیماها به برج های دوقلو خورده بود من داشتم خبرها را می دیدم و بلاژ در حمام بود. گفتم مربی بیا بیرون ببین چه شده است. آمد بیرون تصاویر را دید. گفت کی این کار را کرده؟ گفتم نمی دانم. بلاژویچ هم گفت کار هر کسی بوده خیلی کار خوبی کرده است.
برانکو می ماند خیلی چیزها از دست می داد
کلکسیون افتخاراتش را جمع کرده بود و اگر می ماند شاید چیزی از آنها را از دست می داد. سفیر ما دکتر صادق هفته پیش با برانکو صحبت کرد، 700 هزار یورو بابت درآمد سال پیش است، در حالی که او دو سال قرارداد داشت، برآورد این سخت است و نمی دانم چه پیش می آید. امیدوارم که شکایتی در کار نباشد.