روایتی جالب از مادر هوادار نوجوان استقلال که به کما رفت

برای یک مادر خیلی سخت است که با استرس و نگرانی پسرش را به ورزشگاه بفرستد و بعد به جای استقبال از او در خانه، به استقبال پسرش روی تخت بیمارستان برود. این اتفاقی است که بعد از بازی فولاد و استقلال برای محمدمهدی رخ داد. او عاشقانه استقلال را دوست دارد و با وجود اهوازی بودن برای حمایت از تیم محبوبش به ورزشگاه می‌رود و در لحظاتی که از برد تیمش شاد بود، ناگهان متوجه می‌شود همراه با دیگر طرفداران در حلقه محاصره تعدادی از هواداران رقیب که همشهریانش هستند گیر افتاده است. بقیه ماجرا و اتفاقات بعد از آن را خانم عطار مادر محمدمهدی د برای‌مان تعریف می‌کند. 
* خانم عطار برای‌مان توضیح دهید دقیقاً چه اتفاقی برای پسرتان رخ داده است؟ اطلاعات جدیدی به دست آورده‌اید؟
پسرم با پسر یکی از همسایه‌ها به ورزشگاه رفته بود. وقتی بازی تمام شد می‌خواستند از در خروجی بیرون بیایند، اما هواداران به آن‌ها حمله کردند. عده‌ای هم چوب و سنگ پرت کردند. دوست محمد تعریف می‌کند یک لحظه دستش را گرفتم که با هم فرار کنیم ولی دیدم ناگهان افتاد. وقتی بلندش کردم دیدم سر او به شدت خون می‌آید. شدت ضربه آن‌قدر زیاد بود که پسرم همان موقع به کما رفته بود و اصلاً هوشیاری نداشت. دوست محمد داد زده بود مگر انسان نیستید؟ به کمک چند هوادار او را به یک پناهگاه بردند و به زور دهانش را باز کردند و تنفس مصنوعی دادند. بعد منتظر ماندند آمبولانس آمد. او را گذاشتند داخل ولی راننده می‌گفت من از بین این هواداران رد شوم ماشین را آتش می‌زنند. بچه‌ها از نیروی انتظامی خواهش می‌کنند و می‌گویند پسرم در حال مرگ است. سرانجام با اسکورت پلیس او را به بیمارستان گلستان منتقل می‌کنند. 
* این روز‌ها همه با ترس و لرز بچه‌شان را به ورزشگاه می‌فرستند، شما چرا موافقت کردید به ورزشگاه برود؟ 
من اصلاً موافق نبودم. به او گفتم پسرم جو ورزشگاه خوب نیست. گفتم استقلال ببرد می‌دانی هواداران فولاد چه‌کار می‌کنند؟ ورزشگاه به هم می‌ریزد. گفت استقلال آمده مامان مگر می‌شود به استادیوم نروم؟ دیگر رفت و... (بغض می‌کند) 
* کسی از مسئولان با شما تماس گرفته؟ 
غیر از آقای رامین همتی، رئیس کانون هواداران استقلال حتی یک نفر هم با ما تماس نگرفته است. نه از استقلال و نه از فولاد و نه از هیئت فوتبال استان. هیچ‌کس. حتی عکس پسرم پخش شد ولی مظلوم واقع شده. او عاشق استقلال است و به خاطر باشگاه محبوبش این بلا سرش آمد ولی... آقای شولی مسئول برگزاری بازی که در تلویزیون گفتند این اتفاق خارج از محدوده ما بوده! به خدا من مردم و زنده شدم. در بیمارستان بالای سر بچه‌ام رسیدم به همه می‌گفتم پسرم کجاست؟ این پسر من نیست. سر محمد باد کرده بود. چشم‌هایش کبود بود. این‌قدر بالا آورده بود که من پرسیدم مگر در ورزشگاه باران می‌آمد؟ لباس‌هایش خیس خیس بود. انسان نیستید با یک بچه این کار را می‌کنید؟ این فوتبال چه ارزشی دارد؟ خودتان را جای ما بگذارید. آن کسی را که چنین بلایی سر پسرم آورده نمی‌بخشم. خودش می‌داند کیست و با چه چیز به سر پسرم زده است. هرگز او را حلال نمی‌کنم. 
* پسرتان بعد از به هوش آمدن چیزی نگفته؟ 
دکتر توصیه کرده حرف نزند. به خدا همین دیروز یکهو می‌گفت با شیشه و سنگ دارند می‌آیند. فرار کنید. گفتم مامان چیزی نیست. مدام کابوس می‌بیند. فعلاً پسرم در بیمارستان است.