مقاله منتشر شده در مجله کمیته بین المللی پارالمپیک به این شرح است:
«ناگهان خبر فوت رکابزن ایرانی در تمام کوچهها و خیابانها پیچید، کسی که در حال تلاش برای سربلند کردن ملتش بود. بهمن یک پایش را در جنگ از دست داد و در حین آماده شدن برای بازیهای لندن بود که سرطان، جان همسرش را گرفت.
در ریو اما همه چیز به پایان خود رسید. مرگ غمانگیزش همه را به فکر فرو برد که چه چیزی او را به تنها قربانی حادثه مرگبار و بیسابقه در تاریخ 50 ساله بازیهای پارالمپیک تبدیل کرده است، اما نکته مهمتر این است که چه چیزی از ذهن پرسشگر او گذشت که اجازه نداد وی تسلیم ویرانی، مرگ و تنهایی شود؟ زندگی. این کلمه به عنوان موهبتی ارزشمند و بازنایافتنی تنها پاسخی است که میتوان به این پرسش داد.
هوشنگ ابتهاج شاعر ایرانی و سراینده شعری با نام زندگی، این پدیده را اینگونه توصیف میکند:
زندگی زیباست ای زیباپسند زندهاندیشان به زیبایی رسند
آنقدر زیباست این بیبازگشت کز برایش میتوان از جان گذشت
همانطور که در پایان شعر به آن اشاره میشود، مرگ همان بهایی است که انسان به ازای زندگی کردن باید بپردازد.
رمزآلود بودن این آثار به این خاطر است که آنها به دنبال رسیدن به یک زندگی زیبا و پر معنی هستند. چیزی که در زندگی دیگر انسانها رنگ باخته است.
آنچه روح او را بعد از تحمل سال ها رنج و از دست دادن یک پا تسخیر کرد، رسیدن به احساسی بود که داشتن زندگی زیبا میتواند برای انسان به ارمغان آورد؛ این احساس که روح خاصه یک فرهنگ و تمام صفات انسانی را دربر میگیرد، در شعر زیبای جان کیتس، شاعر انگلیسی، این چنین به تصویر کشیده است:
"زیبایی، حقیقت است
و ...
حقیقت، زیبایی ...
این تمام آن چیزی است که روی زمین میشناسی و بدان محتاجی"
نکتهای که بهمن برای اثباتش تلاش میکرد، زندگی به عنوان یک انسان توانمند بود. او به جاودانگی ایمان داشت؛ شکل انتزاعی از جاودانگی که با روح و ذهنش آن را لمس میکرد و این تفاوتی است که یک انسان دنیوی با یک افسانه واقعی دارد، و حالا نام بهمن به عنوان یک قهرمان جنگی و افسانه ورزشی در تاریخ جاودانه شده است.
افسانه کسی است که حتی پس از مرگش، نام و خاطرهاش برای مدتها در یادهای مردم باقی میماند. افسانهها از یاد نمیروند و روایتشان توسط مردم دهان به دهان میچرخد، چرا که از خود میراثی بر جای میگذارند نه از جنس پول، بلکه از جنس ارزشهای اخلاقی.
آنچه انسان را به چنین درجه ای میرساند شمایل او نیست، بلکه چیزی است که به آن اعتقاد دارد و برایش قامت راست میکند. افسانه بودن، چیزی فراتر از شهرت است و آن قدر ارزش دارد که بارها توسط مردم به یاد آورده میشود و منبعی میشود برای مردم تا از آن الهام گیرند و رشد کنند. افسانه بودن تجلی آزادی است و از همین رو تنها کسانی این لقب را از آن خود می کنند که آزاد هستند. آری، این افراد کسانی هستند که زندگی و توانایی هایشان، بخشی از تمدن و فرهنگ کشورشان باشد و مردم را به یاد دنیایی میاندازند که ذات زیبای انسان و فرهنگ وحدت، همبستگی، عشق و صلح از آن سر چشمه میگیرد. آنها پیام دوستی و شادی را به تمام نقاط دنیا میفرستند و نقششان در صحنه های بینالمللی حتی به عنوان یک فرد معلول نشانگر این است که چگونه میتوان بر سختیها غلبه کرد و بر بلندای قله موفقیت ایستاد.
آنها ثابت می کنند که می شود به نقطه اتکا تبدیل شد به جای آنکه شانه ای برای گریستن باشند.»