محمد نوری پایان سال 94 را کیلومترها دور از خانه سپری می کند.او که در پایان فصل گذشته از پرسپولیس جدا شد،حالا به روزهای پایانی حضورش در المسیمیر نزدیک می شود.

4 هفته به پایان فصل کابوس وار باقی مانده و پس از آن،محمد نوری می تواند برای آینده اش تصمیم بگیرد.هر چند در نیم فصل لیگ ستارگان پیشنهاداتی از قطر برایش رسید اما در نهایت با مخالفت باشگاه در مسیمیر ماندگار شد.

در آستانه سال 95،با نوری درباره مسائل مختلف صحبت شده است.

 

*خب،اولین سال تحویل بدون هادی نزدیک است.در این باره حرفی داری؟

می توانم حرفی نداشته باشم؟هادی دوست گلم بود.عزیز من بود.خدا رحمتش کند.خیلی دلم برایش تنگ شده.یک عکس دارم گذاشتم در صحفه اصلی موبایلم همین طور نگاه می کنم.نه فریادی از او شنیدم و نه گلایه ای.هر چه بود درونش بود و مثل یک مرد زندگی می کرد.آن روز لعنتی را فراموش نمی کنم.

*روز فوتش را؟

یک اس ام اس برایم آمد.دیدم نوشته اند هادی نوروزی فوت شده است.گفتم بروید بابا جان این حرفها چیه.بعد همسرم از تهران تماس گرفت.دیدم حالش مساعد نیست.متوجه شدم واقعیت دارد.دیگر هیچی نگفتم.تلفن را قطع کرد.من ماندم و ...

*کلی خاطره!

وای...یعنی هر چه بگویم نمی توانم بگویم چه بود.توی عمرم اینطوری شوکه نشده بودم.خدا شاهد است همین الان گاهی اوقات که یکدفعه دلم هوایش را می کند می گویم هادی زنده است.بیخودی دروغ می گویند.او زنده است و من که به تهران بروم می روم سراغش.هادی نمرده است.از نظر من زنده است.

*یادته آخرین بار کی با او صحبت کردی؟چی گفت؟نگفت بمان و به قطر نرو!

خواهش می کنم بگذرید.خیلی تلخ است.یاد آن حرف ها می افتم حالم بد می شود.خواهش می کنم بحث را عوض کنید.خیلی حرف ها بود.بگذارید بماند برای وقت دیگر.

*ایرادی ندارد.بگذریم.از حضور در لیگ ستارگان بگو.فصل سختی را سپری کردی.اینطور نیست؟

واقعا همین طور است.مسیمیر تیم ضعیفی بود و واقعا هر کاری می کردیم نمی شد از این وضعیت دربیاییم.با یکی از دوستان صحبت می کردیم به شوخی می گفت این تیم به تیم رسانه های ایران می بازه!حالا این قدر هم نه ولی واقعا تیم شرایط سختی داشت.نیم فصل هم بازیکنان خارجی تیم جدا شدند و همه چیز بدتر شد.

*خودت چرا نرفتی؟ظاهرا پیشنهاداتی از همان قطر برایت بود.

پیشنهاد بود.خوب هم بود.باشگاه پایش را در یک کفش کرد و گفت اجازه رفتنت را نمی دهیم.

*پشیمان نیستی رفتی؟

یک چیزی را واقعیت بایدبگویم.من عجیب دلم برای پرسپولیس و ایران تنگ شده است.دلم برای رسانه ها تنگ شده است.وقتی در ایران هستی این قدر دوستان همکار رسانه ای لطف دارند که شاید قدر آنها را ندانیم اما الان بهتر متوجه می شوم آنها چقدر در فوتبال ما نقش دارند.همیشه عادت داشتیم جلوی چشم هواداران پرسپولیس بازی کنیم ولی اینجا در المسیمیر هواداری نیست.بازی های پرسپولیس را اکثرا می بینم و لذت می برم.دست هواداران پرسپولیس درد نکند که اینطوری از تیم حمایت می کنند.

*بهترین خبری که امسال شنیدی چه بود؟

اینکه پسرم به مدرسه رفت خوشحالم کرد.یک جورایی برای خودش مردی شده است.بزرگ شده.عاشق توپ هم هست.هدیه 100 تا توپ هم بگیرد باز می گوید یکی دیگه بگیر.توپ بارسلونا.فکر کنم با این وضع می خواهد خیلی جدی بیاید توی داستان فوتبال.

*پرسپولیسی است؟

شدید.من را جا می گذارد.ما کل خانواده مان کوچک و بزرگ پرسپولیسی هستیم.خانواده همسرم و خود همسرم هم پرسپولیسی بودند.حتی قبل از اینکه با من آشنا شوند.

*ولی پیشنهاد استقلال در این سالها به تو در چند نوبت خیلی جدی شد.

بحث هایی بود اما به هر حال من به پرسپولیس علاقه دارم و طبعا نمی توانستم آن بحث ها را جدی دنبال کنم.

*یک اعتراف کن.حرفی بزن که تا به حال درباره تو کسی نشنیده است.

اعتراف؟(پس از کمی فکر)آهان.بنویسید من نوجوان که بودم می رفتم دریاچه آزادی ماهی صید می کردم.

*جدی؟موفق هم بودی؟

شدید.می رفتم ماهی می گرفتم و می آوردم خانه می خوردیم.ما خانواده مان متوسط رو به پایین بود اما هیچ وقت خانواده اجازه ندادند طعم تلخ فقر را بچشیم.

*از دوستان دوران کودکی ات خبر داری؟می دانی برخی از آنها شاید نتوانند برای سبزی پلوی شب عیدشان ماهی نداشته باشند؟

می دانم...با خیلی از آنها در تماس هستم اما راستش را بخواهی هرگز دنبال این نبوده ام که اگر کاری می کنم عکاس و فیلمبردار دنبال خودم راه بیاندازم.کار خیر کار قلب است و کاری است که نباید عنوان شود.کلا با این داستان های اینستا و شبکه های تلگرام و این بحث ها رابطه خوبی ندارم.فکر می کنم این موضوعات تمرکز فوتبال را از آدم می گیرد.

*شنیدی بازیکنان پرسپولیس چند بار در این فصل اینستاگرام های خود را بسته اند و باز کرده اند؟

شنیدم.نمی دانم چرا این کار را کردند.واقعا نمی دانم.اگرمی دانستم اظهارنظر می کردم ولی باید از خودشان بپرسید که چرا این کار را کردند.من شخصا دنبال بحث اینستاگرام و این مسائل نمی روم.کلا من فقط کارم در فوتبال است و استعداد دیگری ندارم.دوستان می پرسند مثلا استعداد طنز داری می گویم زیر صفر!می گویند بلدی خاطراتت را بنویسی می گویم ابدا.فوتبال و فوتبال.

*حالا تو که این قدر به فوتبالت متمرکزی تا کی می خواهی بازی کنی؟

نمی دانم.تا زمانیکه بتوانم و نفسم بکشد و پایم یاری کند.برایم مهم این است بتوانم در سطح اول کشور بازی کنم.اگر نتوانم خودم کنار می روم.

*با هم یک سری واژه ها را مرور می کنیم.نظر بده!

اول بگو زمین تمرین هما.

بهترین زمین تمرین دنیا.یادش به خیر.

*خدمت سربازی؟

همه اش خاطره بود.فکر کنم امیر حسین فشنچگی و عادل کلاه کج هنوز دارند پست می دهند.

 

*برانکو؟

بهترین مربی خارجی که به ایران آمده است.

*یعنی از کی روش بهتر؟

از نظر من بله.

*تیم ملی..فکرش را می کنی؟

نه.به تیم ملی فکر نمی کنم.حداقل فعلا تصوری برای بازگشت ندارم.

*سیاست؟

نیستم خیلی.واقعا چیزی از سیاست نمی دانم.سیاسی هم نیستم.

*یعنی محمد جواد ظریف را نمی شناسی؟

چرا ایشان را که همه می شناسند.او را که می بینم یاد کلمه برجام می افتم.همین که مردم را خوشحال کردند ما هم خوشحالیم.

*عید امسال؟

در قطر هستم.همسرم در تدارک آماده سازی هفت سین است.هر چند هر کاری بکنیم تهران نمی شود.آنجا از یک ماه قبل بوی عید می آید.خوش به حال تان!

*راستی عربی یاد گرفتی؟

کمی.می توانم گلیمم را بیرون بکشم.یک چیزی را باید بگویم.

*بگو!

من نظرسنجی 90 را دنبال می کردم.به نظرم تیم خوبی انتخاب شد.شاید فقط جای سه بازیکن خالی است.علی پروین،حمید درخشان و فرشاد پیوس.این ها بودند دیگر تیم کهکشانی می شد.

 *راستی می گویند ادینیو با تو درباره حضور درپرسپولیس مشورت کرده بود.درست است؟

نه،او یک کلمه هم با من دراین باره حرف نزد.