از حمید استیلی شنیده بودیم که می‌گفت: ... مگر من باید بروم وسط زمین و گل هم بزنم!

نه آقای استیلی! شما نباید بروید وسط زمین اما شما حق دارید- بلکه وظیفه دارید- تا تیمی را روانه میدان کنید که هم گلزنی بلد باشد و هم گل‌نخور باشد! یا دست‌کم اینکه هم کم گل بخورد و هم راه باز کردن دروازه حریفان را بلد باشد؛ راه گل زدن را بلد باشد!

خب آقای استیلی! مقابل استقلال- که صدرنشین لیگ بود و هنوز هم هست- خودت وارد زمین نشدی؛ اما جلال رافخایی را با مأموریت بازی در دالان پنالتی راهی میدان کردی؛ نتیجه این خوشفکری چه شد؟ سیدجلال دو گل زد! ملوان دو گل زد! تیم گل‌نزن دوباره دروازه تیم گل‌نخور یا سخت گل‌بخور را باز کرد!

آقای استیلی! ملوان شما، یک کار بزرگ دیگر هم کرد؛ بعد از 7 باخت، این بار نباخت! بعد از باختن به نصف تیم‌های لیگ و مساوی کردن‌های گاه بدتر از باخت، به استقلال صدرنشین نباخت که از نظر کارنامه میدانی و عملکرد درون زمین، دقایقی پرشمار تیم بهتر بازی بزرگ روز هفدهم؛ تیم ملوان بود!

و سؤال آخر؛ آقای استیلی! چه عیبی دارد اگر همیشه مثل بازی ملوان- استقلال مربیگری کنی؟ محکم و قرص و کاریزماتیک! چه عیبی دارد استیلی مربی کپیه‌ای باشد از استیلی بازیکن؟! مصمم، جاه‌طلب، بلندپرواز، اهل نبرد و دعوا بر سر هر توپ برای پیروز شدن!

راستی آقای استیلی!‌ ترکیب دفاع ملوان با مازیار و پژمان در وسط زمین و پورقاز و کنعانی در قلب دفاع، خوب، محکم و مقاوم و قابل اتکا بود! آن هم در غیاب پاشنکو! به ترکیب موفق تیمت دست نزن! اجازه بده استیلی مربی هم مرد درجه اول و ممتازی باشد مثل استیلی بازیکن! لطفاً اجازه بده!

و اما بپردازیم به استقلال! تیمی که دوباره فیلش یادی کرد از هندوستان شلخته‌گری! تیمی که سه‌باره و چهارباره خودش را از برنده شدن محروم کرد! تیمی که 3 امتیاز را به دست خودش، با اراده تاکتیکی‌اش انداخت تا قناعت کند به یک امتیاز! تیمی که به جای فرار کردن از جمع حریفان عقب‌مانده، درجا زدن را ترجیح داد و جلوتر نرفتن را یک بار دیگر تجربه کرد! تیمی که گل‌های آسانی را به مفت و به هیچ از دست داد تا یک پنالتی بی‌دلیل و الکی تقدیم حریف کند!

تیمی که برای حفظ برتری شکننده‌اش هیچ نقشه مؤثری نداشت! تیمی که برای حفظ توپ و مالکیت بازی، هیچ آدابی و ترتیبی نه پیاده می‌کند و نه می‌‌جوید تا به اجرا درآورد!

استقلال بعد از مدت‌های مدید در یک بازی و در یک نبرد رقابتی دو بار دروازه‌اش باز شد. چرا؟

میان این دو گل و تغییرات اعمال شده در خط دفاع استقلال چه ربطی و چه ارتباطی وجود دارد؟

میان جابه‌جا کردن هرایر مکویان و بردن او به دفاع راست و تزلزل دیوار دفاعی استقلال، چه رابطه‌ای وجود دارد؟

اگر هرایر سر جایش بازی می‌کرد، اگر او در کنار حنیف زوج مرکزی دفاع استقلال را تشکیل می‌داد، باز هم ملوانی‌ها دو گل می‌زدند و بازی هوایی را می‌بردند؟

استقلال شناسه‌ای دارد به این شرح: ... یک گل می‌زند و می‌کشد عقب! یک گل می‌زند و می‌رود در لاک دفاع! آن هم بدون برنامه دفاعی! آن هم بدون نقشه تدافعی! پلان استقلال برای دفاع از برتری‌اش توپ را رها کردن است، ‌زمین را از دست دادن است، عقب رفتن و عقب‌تر رفتن است. چرا؟

مگر استقلال امید ابراهیمی را ندارد؟ مگر روزبه چشمی، روز به روز بهتر بازی نمی‌کند؟ مگر مجیدی و هرایر و حنیف عناصر دفاعی ماهری به شمار نمی‌روند؟ پس چرا استقلال برای دفاع و برای حفظ برتری‌اش فقط عقب می‌رود؟

مگر سجاد شهباززاده، جابر انصاری و محسن ترکمن در خدمت تیم نیستند؟ پس چرا وارد به عملیات دفاعی نمی‌شوند؟

مهدی مؤمنی وارد بازی شد و یک پاس خوب- حتی خیلی خوب- هم داد! آیا او گمشده استقلال در وسط زمین است؟ آیا او «پلی‌میکر» نداشته استقلال می‌تواند باشد؟