بهتر است حرفهای رامین را خودتان بخوانید.
چه گلی زدی؟ چه دقیقهای، از چه فاصلهای؟
خدا را شکر که ضربه کاشتهام گل شد. هرچند اگر میبردیم، بیشتر خوشحال میشدم اما به هر حال همین که نباختیم، جای شکرش باقی است البته من یک دلیل شخصی هم برای این خوشحالی دارم!
چه دلیلی؟
تولد پدرم... شنبه روز تولد پدرم بود و خوشحالم پرسپولیس در روز تولد پدرم که هوادار قدیمی این تیم است نباخت، آن هم با گل پسری که همین پدر او را بزرگ کرده است. هواداران پرسپولیس این را درک میکنند که برای یک پرسپولیسی هیچچیز بدتر از این نیست که در روز تولدش، پرسپولیس ببازد. شک ندارم پدرم از اینکه گل من جلوی خراب شدن روز تولدش را گرفت، خوشحال است. من هم از خوشحالی پدرم و هواداران پرسپولیس خوشحالم. هرچند معتقدم میتوانستیم این بازی را ببریم و باید میبردیم اما همین که نتیجه در وقت تلف شده عوض شد و دست خالی برنگشتیم، بد نیست.
بعد از گلزنی، اصرار عجیبی داشتی، عدد 8 را نشان بدهی؟
به خاطر علیآقا کریمی بود. با خودم قرار گذاشته بودم، اگر گل زدم بروم سمت دوربین و عدد 8 را نشان بدهم.
به خود کریمی هم گفته بودی، قصد این کار را داری؟
نه، معلوم نبود که حتماً گل بزنم. از چند روز پیش دلم هوای علی کریمی را کرده بود. به خودم گفتم اولین گلی که زدم، میروم سمت دوربینها عدد 8 را نشان میدهم تا به علیآقا بگویم دلم برایت تنگ شده و دوست دارم خیلی زود شما را ببینم. امیدوارم علی کریمی به فوتبال برگردد. فوتبال بدون کریمی لطفی ندارد. من ملیپوش شدنم را مدیون علی کریمی هستم. ایشان بود که برای بار اول، وقتی دستیار سرمربی تیم ملی بود به بازی راهآهن آمد و من را دید. ایشان بود که به کروش گفت من را هم زیر نظر بگیرد.
این قدرشناسی خیلی خوب است...
این قدرشناسی وظیفهام است. مگر میشود آدم، خوبی دیگران را فراموش کند.
ولی خیلیها میگویند حقت بوده و...
من با بقیه کار ندارم. من لطف هیچکس را فراموش نمیکنم. آن اردویی که علی کریمی باعث شد دعوت شوم، مسیر زندگیام را تغییر داد. در اردوی آفریقای جنوبی خیلی چیزها از کروش یاد گرفتم و بعد هم جام ملتها را تجربه کردم. خواستم از راه دور به علی آقا بگویم فراموشت نمیکنم. دوست دارم ایشان و همینطور سلطان علی پروین را در تمرین پرسپولیس ببینم. خوشحالم که گل زدم و عدد 8 را نشان دادم البته این گل برای من چند منظوره بود. هم تولد پدرم، هم عدد 8 که نشان دادم و هم دوست عزیزم هادی نوروزی که کاشته را به عشق او زدم.
جدی؟
بله، وقتی داور ایستگاهی گرفت، به دروازه که از آن فاصله نگاه کردم، یاد گل هادی به پدیده افتادم.
دقیقاً، خدا بیامرزد هادی را که در بازی نیمفصل اول از همین فاصله در آزادی به پدیده گل زد...
خدا بیامرزدش... در تمام لحظات و خاطرات ما هست... دقیقه 24 یاد هادی میافتیم. هر شهری که میرویم بچههای قدیمیتر تیم یک خاطره از او تعریف میکنند و یادش زنده میشود. کاشته که شد، به عشق هادی رفتم پشت توپ، شوت زدم و گل شد... هادی در قلب من و همه بازیکنان پرسپولیس است.
راستی در جریان بازی، انگار یک درگیری جزیی با عالیشاه و یک جر و بحث هم با بنگر داشتی؟
نه بابا، درگیری نبود... وسط بازی بالاخره با هم حرف میزنیم. چیز خاصی نبود و شما بنویسید هرچه بود حق با بزرگترهای تیم است. وقتی بازی گره میخورد یک کم به بازیکنان فشار عصبی وارد میشود اما همه چیز همان جا میماند و تمام!