به گزارش افکارخبر، منوچهر شفقتیان را قدیمی های فوتبال خوب می شناسند. کسی که این روزها اسیر روی بد زندگی شده است. او نشانه روی تلخ فوتبال است. طرف بداقبالی سکه شانس. ایستاده، یک پایش را به دیوار چسبانده و با استرس از سیگارش کام های سنگین می گیرد، سری بالا می آورد و می نالد و از اقبال بد می گوید.



روزگاری برای خودش سری بین سرها داشته اما امروز، کسی که روزی بزرگ و افتخار یک فامیل بوده، سرافکنده است. در اوج نداری مانده و حسرتی عمیق به دل دارد.



بی شک شفقتیان هیچ وقت فوتبالش هم طراز با یکی مثل مجتبی محرمی نبوده اما در بین همه اهالی فوتبال، بازیکن کوچکی هم در نسل خودش نبوده. غیر از دارایی و راه آهن، ۳ سالی هم پرسپولیس بوده. یکی از بازیکنان تیم رویایی دهه ۶۰ علی پروین که لرزه به اندام هر تیمی می انداخت.



اما حالا روزگارش خوش نیست. آواره شده و می گوید کسی نیست که دستش را بگیرد. او شاید نمونه زنده ای است تا فوتبال ایران یک بار دیگر تلنگری بخورد و طرح پیشنهادی امیر قلعه نویی برای ایجاد صندوقی برای حمایت از آسیب دیدگان فوتبال حرفه ای را در دستور کارش قرار دهد.



اظهارات شفقتیان را در ادامه می خوانید:



* منوچهر شفقتیان که روزگاری در پرسپولیس بازی می کرده الان چرا روزگارش به این روز افتاده است؟

- بگذار اول یک حرفی که در دلم مانده را بگویم. یک زمانی کت تن من بود و با همین کت که تنم بود خیلی ها را از سرما نجات دادم و خیلی ها را گرم کردم یک مقدار معرفت داشته باشید یک مقدار مشتی باشید. بابا شما که الان پوست شیر تنتان است و در رده ها بالای لیگ برتر مربیگری می کنید شما بعد از من که کاپیتان بودم به زمین می آمدید مگرمن از شما چه خواستم گفتم پول در جیبم بگذارید؟ یک گوشه از کارتان را به من بدهید من هم یک زمانی در این مملکت گل در گردنم می انداختند و در استادیوم آزادی صد هزار نفر می گفتند بیا اینجا برو آنجا. مشتی باشید بابا ده هزار تومان پول در جیبمان بود این ده هزار تومان را با رفقایمان در تیم پرسپولیس و استقلال می خوردیم.



* یعنی می گویید می توانید کار فوتبالی کنید؟

- بابا من ۴ تا مدرک مربیگری دارم. در این فوتبالی که سر تا پایش را فساد گرفته، برای بازیکنی که رده های مختلف ملی بازی کرده، حتی یک پست استعدادیابی هم نمی توانند ایجاد کنند؟ زندگی من از هم پاشیده اما کل لنگ بودن زندگی من می شود هزینه ۴ تا کارت زرد تو همین فوتبال حرفه ای. ۴ تا کارت زرد! متوجه حرفم هستید؟ من گیر ۲۰ میلیون تومان پول شدم. زندگی ام از هم پاشیده است.



* همسرتان ول کردند و رفتند؟

- قهر نیستیم اما وقتی خانه و زندگی نداشتیم، کجا باید می ماند؟ بنده خدا از سر ایثار پا شده رفته بوشهر پیش خانواده اش چون اینجا دیگر جایی برای ماندن نداشتیم. خود من خیلی از شب ها می رفتم حرم امام خمینی(ره) می خوابیدم. صاحب خانه مان برای ۳ میلیون تومان، تمام اسباب زندگی مان را گرو نگه داشته و پسر کوچکم که هر روز خانه یکی از اقوام است تا بتواند درس و دانشگاهش را ادامه بدهد. پسر بزرگترم با همسرش و نوه ام، خانه پدرخانمش هستند و کلا این اوضاع زندگی ماست.



* خب چرا این اتفاقات افتاد؟

- من داشتم با پرایدم کار می کردم، هر طور بود، زندگی مان می گشت که یک دفعه قسط های مان عقب افتاد، ماشین افتاد پارکینگ و ما هم توان پرداختش را نداشتیم. کار هم که نبود، بدهی آمد روی بدهی. پسرم روی ماشین کار می کرد که این جریمه ها روی هم انبار شد و بد آوردیم. من هم افسرده شدم و شرایط مان بدتر شد. فوتبال برای همه نان و آب داشت ولی برای ما چیزی جز افسوس و آه نداشت. منی که می توانستم جام ملت ها فیکس بازی کنم و برای خودم اسم و رسمم چند برابر بشود، حالا این حال و روزم شده است.



* جام ملت های ۱۹۸۴ را می گویید؟

- بله. قرار بود من بازی کنم. برنامه کادرفنی روی من بود تا دقایق آخر که یک نفر دیگری آمد و بازی کرد.



* اصغر حاجیلو بازی کرد؟

- نه نمی خواهم در موردش صحبت کنم، ولی من می گویم در پرسپولیس و استقلال…



* آن زمان مجتبی هنوز نبود؟

- مجتبی با ما بود. حسن زاده و سیدعلی افتخاری برای همین بازی ها خط خوردند. اینها هم پست من بودند. ما آنجا سه بازی کردیم، دو بازی اول را من فیکس بازی کردم. دهداری در جام ملت ها من را برده بود که فیکس بازی کنم. بعد یک دفعه مجتبی فیکس شد. ۱۶سال من در این مملکت فوتبال بازی کردم، همه مربی ها از ایرانی تا خارجی تا من را دیدند پسندید. راه آهن، بوتان، دارایی، پاس، پرسپولیس فیکس بودم ودر دو تا جام جهانی بازی کردم. جام جهانی دارایی های و ارتش های جهان بازی کردم.



* در مورد عادل می خواستید بگویید.

- اولا من خدمت عادل سلام عرض می کنم. شما آمدی سی دفاع را به عنوان بهترین دفاع چپ های بعد از انقلاب انتخاب کردید. آقای محرمی تاج سر من هستند، بدون شک ایشان بهترین دفاع چپ ایران هستند، بعد از او میناوند، بعد حاجیلو و همه اینها. من از همه کوچکتر هستم اما من سال ۶۶ به عنوان بهترین دفاع چپ ایران انتخاب شدم، چطور شما دفاع چپ ایران منوچهر شفقتیان را یادت نمی آید؟ من در ۴ رده سنی تیم ملی دفاع چپ بازی کردم. در تمام باشگاه ها فیکس دفاع چپ بودم، دو جام جهانی راه آهن ها و ارتش ها بودم. از طرفی هم در تیم استقلال و پرسپولیس بهترین دفاع چپ شدم، در تیم دارایی بهترین دفاع چپ ایران شدم؛ در تیم استقلال و پرسپولیس بهترین شدن که هنر نیست. این که با بودن این تیم ها با آن همه تماشاچی بهترین دفاع چپ بشوی، این مهم است. این سی نفری که شما انتخاب کردی ۲۹ نفرشان از من بهتر، یعنی من نفر سی ام هم نیستم؟



* یک گلایه دیگر درباره ماجرای سرما و خوابیدن در مرقد امام و … داشتید.

- در هر صورت من بزرگ یک خانواده هستم. همه می گویند منوچهر افتخار خانواده شفقتیان است. ولی چه افتخاری وقتی این فوتبال من را به ذلت می کشاند؟ می روم وزیر ورزش را ببینم حراست دم در، حراست راهرو، حراست دفتر و … به همه باید توضیح بدهم. شما اگر وقت نداشته باشی قهرمان ملیت را ببینی پس برای کی وقت داری؟ یک مشت آدم می آیند که در این مملکت یک تشتک هم ندادند. من ابروهایم، پاهایم، عضلات شکمم را دادم.



* امروز پیش آقای اسدی بودید؟

- بله.



* ایشان چی گفتند؟

- به هر صورت ایشان هم دوست و عزیز ما هستند. خیلی هم اظهار همدردی می کنند، ولی به نظر می رسد در حیطه اختیاراتشان نیست که بتوانند آنچه را که ما می خواهیم انجام بدهند. ما هم توقعی نداریم، ولی می گویند فساد است. فساد چطور می شود؟ این که من بیرون بنشینم؛ شما بگذار من بیایم یک بخشی از فساد را برایت بیرون می ریزم و حل می کنم. دیگر نمی روم به یک بچه مردم بگویم ده میلیون بده به فلان تیم ببرمت که اگر می رفتم که این وضعم نبود. نمی روم یک بازیکن را در تیم نوجوانان و جوانان پرسپولیس فیکس بگذارم بازی کند تا پدرش تراول در جیب من بگذارد که بچه اش که فوتبال بلد نیست در پرسپولیس فیکس بازی کند.



* یک سری شایعه درباره این که شما اعتیاد دارید؟

- بله؛ بگذارید من این را شفاف به شما بگویم. در جامعه ورزش به من انگ اعتیاد چسباندند که من این را قبلا هم گفتم که تیتر زدند " با یک شایعه من را به خاک سیاه نشاندند " من هنوز لبم به مواد نخورده. من مریضم قرص افسردگی می خورم، این قرص را اگر فیل بخورد می خوابد. من می خورم بدنم شل می شود، هر کس بدنش شل بود اعتیاد دارد؟ هر کس می خواهد بیاید جلو دست من را بگیرد و به آزمایشگاه ببرد ببیند از ۵۰ سال به این طرف در خون من ماده اعتیادآور پیدا می شود؟ کسی که معتاد است این دست هایش است؟ این صورتش است؟ این حرف زدنش است؟ معتاد شل حرف می زند. الان یک بازیکن ملی بیاورید لخت شود من هم که بیست سال است فوتبال را کنار گذاشته ام لخت می شوم، ببینید بدن کدام یک بهتر است. معرفت داشته باشید نگفتیم که پول در جیب من بگذارید.



* خب پس دقیقا چه چیزی می خواهید؟

- من بازیکن ملی بودم، بازیکن پرسپولیس هم بودم، چهار مدرک مربیگری هم دارم، بیایید دست من را بگیرید بگویید آنالیزور شو، استعدادیاب شو، کفش های بچه ها را واکس بزن یا اصلا لباس هایشان را بشور. حداقل بدانم یک کدامتان این کار را برای من می کنید. یک زمانی هم کت تن من بود، به کدام یک از شما نامردی کردم؟ کدام شما را با ماشینی که داشتم به خانه نبردم؟ کی ۵ زار پول داشتم دوزارش را به شما ندادم؟ آقای دایی ممنونم، شما تاج سر من هستی و افتخارم است که اسم من را در مصاحبه می آوری خدا ثروتی که داری بیشتر کند، چون لیاقتش را داری و آدم سالمی هستی، ولی کاش به جای این که به رئیس روسای ورزش بگویی، خودت به من یک زنگ بزنی بگویی بیا اینجا در تمرین صبا بایست، تمرین این بچه ها که تمام شد لباس هایشان را بشور، می شورم. بگو در این خیابان ها زمین خاکی ها راه بیفت و چند تا استعداد پیدا کن، به والله می کنم. من برایم مهم نیست چه کاری در فوتبال بکنم، می خواهم کار کنم و از این وضعیت نجات پیدا کنم. من پدر بزرگم، نوه دارم، می خواهم وقتی می روم نوه ام را ببینم، خجالت نکشم که نمی توانم یک بستنی بخرم.



* بین همه فوتبالی ها، علی دایی به فکرتان بوده و مصاحبه تان را دیده بود و معمولا او در این مسائل دست خیری دارد.

- در هر صورت شاید خیلی ها ندانند ولی من که می دانم؛ علی آقای دایی! شما بزرگ فوتبال این مملکت هستی، اگر صدایت می کنند شهریار؛ حقت است. افتخار فوتبال این مملکت هستی و ورزش ایران افتخار می کند که تو را دارد، ولی شاید خیلی ها لایق این نباشند که کنار شما قرار بگیرند. من نمی خواهم بگویم پول در جیب من بگذار، من اعتبار و بزرگی و قدرت تو را می خواهم، سایه ای که پهن کردی، دوست دارم یک مقدار زیر سایه شما باشم. من هم نوه دارم، زن دارم، بچه دارم، دلم می خواهد وقتی نوه ام می گوید بابا یک بستنی برای من بخر گیر نکنم. کمکم کنید بتوانم بلند شوم و روی پایم بایستم. بابا به قرآن فقط ۲۰ میلیون تومان، زندگی مرا از این رو به آن رو می کند.



* یعنی با ۲۰ میلیون تومان چه اتفاقی می افتد؟

- ببین من یک خانه ثبت نامی از این مسکن های مهر در پرند نوشته ام. همه پولش را داده بودیم و فکر می کردیم که آماده می شود اما موقع تحویلش در دولت قبلی، گفتند دلار گران شد ، تحریم شدیم و یک دفعه گفتند باید ۱۲ میلیون دیگر بدهی. تمام دار و ندارم را فروختم و با قرض ۶ میلیونش را دادیم اما ۶ میلیون دیگرش مانده است. ۳ میلیون تومان به صاحب خانه ام بدهکارم و اگر آن را بدهیم ، اسباب خانه مان را پس می دهد. می ماند قسط های ماشین و بدهی اش که ۶ میلیون تومان است. سرجمع این ها می شود ۱۵ میلیون تومان. ۵ میلیون تومان هم می شود کل دستی هایی که از این و آن گرفتم. یعنی فقط ۲۰ میلیون تومان. من بروم سر خانه اما در پرند و زن و بچه ام را جمع کنم، می روم کنار محمد رزم جو، یا اکبر افتخاری، با ماشینم کار می کنم و روزی ۵۰ تومانی کاسبم. با همان پول راحت خرج کل خانواده را در می آورم. قسط نداشته باشم، سر پا می ایستم. قول می دهم. والله نه معتادم و نه مشکل دارم. حاضرم هر کسی شک دارد، بیاید برویم آزمایش بدهیم. برای باقی حرف هایم هم می توانید هم شما و هم دیگران، تحقیق کنید. بابا من امروز افتادم، مردانگی کنید و بیایید دستم را بگیرید تا روی پایم بایستم.