مهدی حاجمحمد، پیشکسوت فوتبال ایران که سابقه بازی در تیم استقلال و تیم ملی ایران را دارد، پس از سالها دست و پنجه نرم کردن با بیماری سرطان در سن ۷۴ سالگی درگذشت. حاجمحمد سابقه بازی در تیمهای پارس، دیهیم، استقلال، دارایی، ماشینسازی تبریز و هارلینگتون انگلیس را داشت.
مهدی حاج محمد به روایتی جوانترین بازیکن تاریخ باشگاه تاج و استقلال است. او در ۱۴ سالگی با نظر علی داناییفر به تاج پیوست و اولین بازی خودش را مقابل نفتیانیک باکو انجام داد. حاجمحمد درباره اولین حضورش در ترکیب تاج به ایسنا گفته بود: " آن زمان هیچکس من را به اسم مهدی حاج محمد نمیشناخت، همه من را به نام "بچه خواهر شرکا" میشناختند. آن روز علی داناییفر اسامی را خواند و طبق عادت شماره ۱۱ را آخر سر اعلام کرد تا این که گفت مهدی حاج محمد گوش چپ بازی میکند. همه اطراف را نگاه کردند که ببینند مهدی حاج محمد چه کسی است. متوجه شدند که به جز من کس دیگری نیست. در همان لحظه کامبیز جمالی گفت که این تیم هم شده بچهبازی!"
اولین تجربه ملی حاج محمد در همان دوره بود که برای حضور در جام عمران منطقهای به تیمملی دعوت شد. درخشش او در بازی با پاکستان به حدی بود که عطاالله بهمنش غافل از این که او در تاج عضویت دارد، رو به تیمسار خسروانی کرده و به او پیشنهاد داده بود که حاج محمد را به تاج ببرد.
حاج محمد یکی از ارکان قهرمانی تاج در جام باشگاههای آسیای سال ۱۹۷۰ بود. البته خود حاج محمد معتقد بود که رایکوف تیم را اول کرده است. او درباره بازی فینال جام باشگاهها گفته بود: "وقتی خواستیم به استادیوم برویم، من حالم خوب نبود. گفتم، مستر رایکوف من میتوانم نیایم و بین تماشاچیها بازی را نگاه کنم؟ رایکوف گفت که چون بین تماشاگران شلوغ است، لباس گرمکن بپوش و کنار زمین بازی را تماشا کن. این حرف رایکوف با هدف خاصی بود. هاپوئل تیم استثنائیای بود، حتی مسعود معینی، زننده گل دوم بازی، اینطور گفت. گفت در این بازی در چنگال هاپوئل بودیم و هیچ کاری نمیتوانستیم بکنیم. وقتی یک گل عقب بودیم، رایکوف گفت لخت شو. گفتم لباس ندارم. گفت لخت شو. دیگر لخت شدم و لباس و کفش از این و آن گرفتم. وارد زمین که شدم، داور گفت نمیتوانم بازی کنم چرا که شمارهام ۱۶ نبود. در نهایت من را جای علی جباری گذاشتند. همین که وارد زمین شدم و توپ را گرفتم، این طرف و آن طرف دریبل کردم و بازی را برگرداندم. یعنی اینطور نبود که تیم اسرائیل در بازی حکومت کند. دریبلهای من بازی را متعادل کرد. یک کرنر به دست آوردیم. من کرنر را زدم که وارد دروازه شد. البته فرقی نمیکند، آقای وفاخواه وارد دروازه کرد. بازی یک، یک شد و در وقتهای اضافه مسعود معینی گل دوم را زد. روی گل دوم هم یا من توپ را به مسعود پاس دادم یا من توپ را استپ کردم و مسعود زد. اینطور شد که ما قهرمان آسیا شدیم."
پیشکسوت فقید استقلال تجربه حضور در فوتبال انگلیس را هم داشته اما به خاطر بیماری مادرش حضور در فوتبال این کشور را رها کرد و به ایران بازگشت. حاج محمد در گفتوگوی تفصیلیای که با ایسنا داشت از دوره حضورش در انگلیس پس از جدایی از ماشینسازی روایت میکند: "حدودا دو سال بعد از رفتنم به انگلیس، من یک ماه خردهای تمرین کرده بودم. مربی دسته سه هارلینگتون من را دیده بود که من بد بازی نمیکنم، از من استفاده کرد و در همه بازیها گل زدم. مربی دسته سه به دسته یک گفت که او خیلی بازیکن خوبی است. همین شد که من به دسته دو هارلینگتون رفتم. ما آن جا هم بازی کردیم و نامهای برایم آمد که من را برای دسته دو انتخاب کردند. آنجا هم جولان دادم به همین دلیل دوباره نامه آمد که من را برای رزروهای دسته یک انتخاب کردهاند. آنجا در همان جلسه اول مربی به من گفت که لخت شو و من هنرم را نشان دادم. از آن به بعد من در دسته یک هم جولان دادم. بعد مربی درآمد و به من گفت که روز اول که شما را دیدم، گفتم شما به درد نمیخوری. چطور در عرض چهار، پنج ماه چنین رشدی داشتی؟
گفتم که من بازیکن تیمملی ایران بودم اما دو سال، دو سال و نیم تمرین نداشتم. او گفت که فوتبالی که بازی میکنی سطش بالاتر از هارلینگتون است. این مربی به من پیشنهاد داد که دوستی در لندن دارد که میتواند یک قرارداد با تیمی خوب ببندد که چیزی هم گیر او بیاید. گفتم ایرادی ندارد. منتها او گفت که قبل از رفتن به لندن، بازیای داریم با ساسکس لندن که تیم قویای در آن منطقه است. با ساسکس بازی کن و بعدش با تیمی که میگویم قرارداد ببند. البته اسم آن تیمی که قرار بود قرارداد ببندم را به من نگفت. من مقابل ساسکس بازی خیلی خوبی کردم. مربی من خیلی خوشحال بود که چنین عملکردی داشتم. در همان روز از تهران زنگ زدند که مادرت حال خوبی ندارد و باید به ایران برگردی. آن موقع هم مثل الان که به شاهعبدالعظیم میروی، بلیت گرفتم و از لندن به تهران آمدم. من به مربیام نگفته بودم که به ایران برمیگردم به همین دلیل بعد از این که برگشتم، متوجه رفتن من شد. ما یک دوست مشترکی داشتیم که قسم میخورد، این مربی دو سال دنبال من بود که به لندن برگردم. این یکی از بدبیاریهای من در زندگی فوتبالیام به جز بدبیاریهایم در ایران بود."