زمانی که بازی فینال جام ملتهای آسیا تمام شد، حتی تماشاگران باغیرت ارومیهای که از نزدیک بازی را دیده بودند، نتیجه را باور نداشتند. چقدر با سرعت به روزهای تاریک والیبال بازگشته بودیم. این عقبگرد، آنقدر سریع اتفاق افتاد که در خانه فینال را در ۳ ست به ژاپن داده بودیم.
در فوتبال هم ژاپن با سرعت نور از ما رد شد. کیفیت آنها آنقدر مطلوب شده که در روزهای فشرده تقویم اروپاییها به آلمان میروند و تیمی که ۴ جام جهانی را به خانه برده را به عدد ستارههای روی پیراهنش شکست میدهند. این شکست آنقدر برای آلمان مغرور و فخرفروش، سنگین بود که بلافاصله فلیک را اخراج کرد.
ژاپن نه تنها در والیبال و فوتبال که در هر رشتهای چنین جهش فوقالعادهای را تجربه کرد. شاید برای آنها که برای متوقف کردن برنامههای ترقی حقوق میگیرند، رسیدن به قلهای که ژاپن روی آن ایستاده محال باشد؛ اما واقعاً چنین نیست.
ژاپن با برنامه حسابشده، تمرکز دقیق روی نحوههای اجرای این برنامه و خستگیناپذیری به این نقطه رسید. مدیرانی داشت که خود را نمیدیدند، چون منافع آنها بعد از منافع کشور قرار داشت. برای این دسته از مدیران، مهم نبود.
به این دلایل عمده و مهم به ژاپن نمیرسیم چون هیچ مدیری نمیخواهد افتخار موفقیت نصیب مدیر بعدی شود. اصرار مدیران برای نتیجهگیری در زمان خودشان، آنها را وادار میکند از برنامههای بلندمدت پرهیز کنند و نتیجه چنین تفکری، همین میشود که در ورزش میبینیم.
ژاپن موفق است چون باید باشد. حق ژاپن، پیروزی و موفقیت است چون مدیرانش به جای آنکه فکر کنند با یک باخت، خاک مرده بر سر فوتبالشان ریخته میشود و فارغ از فکر کردن به منافع و جیبشان، شیوههای مدرن مدیریت را با جدیت به کار میگیرند. رسیدن به نقطه مطلوب که ژاپن اکنون روی آن ایستاده، غیر ممکن نیست، اما ما به آن نمیرسیم.