خیلی دیر او را شناختیم؛ برای توصیف وحید می توان صفحههای زیادی را پر کرد ولی در اینجا پیش از اینکه داستان زندگی ستاره تیم ملی و باشگاه پرسپولیس را به قلم یکی از کابران توئیتر است، مرور کنیم، فقط به بخشی از صحبتهای یحیی گلمحمدی در برنامه فوتبال برتر اشاره می کنیم که شهاب نیز در یکی از ۲۴ رشته توئیت خود به آن اشاره کرده است.
گل محمدی وحید امیری را اینطور توصیف می کند: «زوج وحید و عیسی خیلی زوج خوبی شد. هر دو سرعت خوبی می گذاشتند؛ هر دو پرس خوبی داشتند. هر دو کارهای ترکیبی انجام می دادند و همدیگر را تغذیه می کردند. زوجی بود که من سالها است در فوتبال ایران ندیده ام. این دوندگی زیادشان خیلی به آنها کمک می کرد. در کار دفاعی و حملهای عملکرد خوبی داشتند. این دوندگی بی امان آنها خیلی به تیم کمک کرد. خصوصا وحید؛ واقعا خسته نمیشد. من به بچهها و کادر می گفتم که این نمی خواهد خسته شود؟! ماشاالله به غیرتش.»
وحید امیری از آن دست بازیکنانی است که خیلی دیر و در ۲۷ سالگی به فوتبال ایران معرفی شد ولی رسید به آن چیزی که میخواست.
در ادامه رشته توئیت شهاب یکی از کاربران توئیتر را در مورد زندگی نامه امیری می خوانید.
۱- فوتبال، جواهرهایی داره که بازیشون «هایلایتخور» نیست و برای درک کامل کیفیتشون، نیازه که کل ۹۰ دقیقه بازی رو با دقت ببینی… وحید امیری، بهترین نمونه این بازیکنها در فوتبال ملی ماست.
۲- آرسن ونگر در کتابش، از فواید فوتبال بیامکاناتِ دوران کودکی میگه و تاکید میکنه که زمان جذب بازیکنان، به سابقه فوتبال بچگیشون اهمیت ویژهای میداده. مثالهایی هم میزنه که در آکادمیهای فوتبال نبودن و بارها «نه» شنیدن؛ اما دست نکشیدن…
۳- یکی از بهترین مثالهای اینچنینی در فوتبال ما، کسی نیست جز «وحید امیری». متولد ۱۳۶۷، اهل روستای کوچک «درهبادام»، جایی در کوههای زاگرس، بین شهرهای خرمآباد و کوهدشت استان لرستان. زمینهای اطراف روستا جوریه که حتی نمیشه توش راحت راه رفت، چه رسد به فوتبال
۴- وقتی وحید تو روستا زندگی میکرد، به خاطر امکانات خیلی خیلی کم، مجبور بودیم تا شهر سرابدوره با پای پیاده بریم. چون تو سرابدوره یه زمین خاکی بود.
۵- فاصلهای که وحید در دوران کودکی، «پیاده» طی میکرده تا از روستای سنگلاخی خودشون به شهر کوچک سرابدوره که «یک زمین خاکی ابتدایی» داشته برسه، ۴/۵ کیلومتره و طی این مسیر، حدود ۱ ساعت وقت میگیره! ۱ ساعت رفت، فوتبال، ۱ ساعت برگشت؛ به قول آرسن ونگر: سفری از یک دنیا به دنیایی دیگر
۶- از دوران کودکی و نوجوانی سخت امیری میگذریم و میرسیم به سال ۸۶ و قبولی دانشگاه در رشته حقوق. وحید، به قول خودش «هر روز با کیف ورزشی بر دوش» به دانشگاه میرفته و اوایل در تیم فوتسال دانشگاه بازی میکرده. سال ۸۷، به واسطه چند دوست، به تیم دسته سومی داتیس خرمآباد معرفی میشه.
۷- با اینکه همچنان دانشجو بوده، درخشش وحید در داتیس باعث میشه که سال ۸۸، تیم دستهدومی کوثر لرستان به سراغش بیاد و یک لیگ بالاتر بره! اینجا وحید «۲۱ سالشه»؛ اوج جوانی و پتانسیل فیزیکی، اما درگیر درس و فوتبال منطقهای! سال بعد، تیم لیگ یکی داماش (بعدها گهر) دورود خواهان وحید میشه.
۸- مشکلات مدیریتی داماش و فساد مالی در سال ۸۹، منجر به این میشه که وحید با وجود تست پزشکی رسمی، به این تیم بحرانزده نره و در سال ۹۰ به دیگر تیم لیگ یکی، یعنی نفت مسجدسلیمان بپیونده. وحید ۲ سال در مسجدسلیمان میدرخشه، جایی که به گفته خودش، فوتبالش «شکل گرفته»! در «۲۳-۲۵ سالگی»!!!
۹- سال ۹۲ و در سن «۲۵ سالگی»، وحید بالاخره به لیگ برتر و نفت تهران رفت و شاگرد گلمحمدی و بعدتر، منصوریان شد. بخش بزرگی از موفقیت نفت، بر پایه دوندگی امیری و شعور فوتبالیش شکل گرفت.
۱۰- کیفیت وحید، از چشم کارلوس کیروش مربی وقت تیم ملی که دقیقاً به دنبال چنین بازیکنانی میگشت، پنهان نموند و بالاخره، آذرماه ۹۳ و در سن «۲۷ سالگی»، وحید برای اولین بار به تیم ملی دعوت شد و در آستانه جام ملتهای آسیا، به اردوی آمادهسازی در کشور پرتغال پیوست.
۱۱- ۱۴ دیماه ۹۳، ۱ هفته بعد از اردوی پرتغال و ۱ هفته قبل از شروع جام ملتهای آسیا، وحید اولین بازی ملی خودش رو مقابل عراق تجربه کرد. با اینکه بازی دوستانه بود و ۶ تعویض انجام شد، وحید ۹۰ دقیقه در زمین غوغا کرد و کیروش، ظرف فقط ۲ هفته، فهمیده بود که چه جواهری رو پیدا کرده.
۱۲- اما وحید، برای الماس شدن، نیاز به تراش داشت؛ چون طبیعتاً ذهنیتش آماده کوران رقابتهای جام ملتهای آسیا نبود! در ۲ بازی اول مقابل بحرین و قطر، ۹۰ دقیقه روی نیمکت نشست؛ ولی در بازی نسبتاً تشریفاتی سوم مقابل امارات برای تعیین سرگروه، ۹۰ دقیقه بازی یا بهتر بگم، «آقایی» کرد.
۱۳- تقریباً هر حملهای که از چپ انجام میدادیم، وحید یار موثرش بود! تسلط و سرعت عملش در عین خونسردی، نوعی از «خیالراحتی» رو به تماشاگر القا میکرد که اصلاً به کسی که تازه ۲-۳ هفتهست به تیم ملی دعوت شده نمیخورد! حتی در دفاع، وقتی «عموری» همه رو به هم ریخته بود، وحید اونجا بود
۱۴- تا رسیدیم به روز سیاه بازی با عراق… ایران، روی کاغذ، باید خیلی راحت عراق رو شکست میداد؛ ولی اون اخراج عجیب دقیقه ۴۳ پولادی توسط بنجامین ویلیامز، همهچیز رو خراب کرد. کسی که از ابتدای نیمه دوم برای جبران این اخراج به زمین اومد، کسی نبود جز مهره کمکم معتمد کیروش: وحید امیری
۱۵- از اینکه اون روز چه بر ما گذشت؛ اینکه ۱۰نفره، «۲» بار در وقت اضافه و به دراماتیکترین شکل ممکن به بازی برگشتیم؛ میگذریم و میرسیم به پنالتی ششم، که به قول خود وحید «هنوز صدای تیرک توی گوششه» و مایی که هنوز «از عرشِ شادی به فرشِ ماتم اومدن در کمتر از یک ربع» رو به خاطر داریم
۱۶- اون روز تلخ قطعاً تا ابد از خاطر وحید و ما پاک نمیشه؛ اما کیروش، که دیگه همه متفقالقولیم که «بازیکنشناس» خوبی بود؛ یار مطمئنش رو شناخته بود: وحید در «تکتک» بازیهای تیم ملی تا جام جهانی ۲۰۱۸ (جز دو بازی دوستانه با قرقیزستان و سیرالئون) به عنوان یار اصلی یا ذخیره بازی کرد
۱۷- نوروز ۹۴، یعنی دو ماه بعد از ناکامی جام ملتها و در فضایی «ضدکیروشی»، تیم ملی به اردوی از پیش تعیین شده اروپا رفت تا با یکی از قویترین شیلیهای تاریخ (که دو ماه بعد، برای اولین بار قهرمان کوپا آمریکا شد) و سوئدِ زلاتان دیدار بکنه. قرار بود بعد این اردو، کیروش از تیم ملی بره
۱۸- وحید، در پیروزی ۲-۰ ناباورانهمون مقابل اون شیلیِ ترسناک، ۹۰ دقیقه درخشان بود و اولین گل ملی خودش رو به هم به ثمر رسوند. ۵ روز بعد، در شکست ۳-۱ برابر سوئد، باز هم عالی بازی کرد و تکگل ما، حاصل پنالتی گرانکویست روی وحید بود. کیروش در تیم ملی موند و جایگاه وحید هم تثبیت شد
۱۹- جدای از اوجگیری ناگهانی در فوتبال ملی، وحید با یک جهش بزرگ دیگه، سال ۹۵ به پرسپولیس رفت. چون این نوشتار، بنا به «رنگی» شدن نداره، از عملکرد فوقالعادهش در پرسپولیس چیزی نمیگم و به این ویدئوی یحیی که بعدها و در سال ۹۹، داره درباره وحیدِ «۳۲ ساله» صحبت میکنه، بسنده میکنم
۲۰- دیگه شماره لباس ملی وحید از ۱۳ به ۱۱ تغییر کرده! با صعود راحتمون به جام جهانی ۲۰۱۸ و در اولین بازی مقابل مراکش، وحید «موثرترین عملکرد همهجانبه»ای که من از یک بازیکن ایرانی به یاد دارم رو به نمایش میذاره! این ویدئوی عادل و مرتضی محصص، گواه حیرت همگانیمون از کیفیت بازی وحیده.
۲۱- دیگه همه فهمیده بودن که چرا از دیر معرفی شدن وحید به فوتبال حسرت میخوریم. پسر پرتلاشی که محجوب و سربهزیره، اما به موقعش، یک جنگجوی واقعیه؛ یادآور این آهنگ لُری از محمد میرزاوندی که میگه.
نگو دیره، میخوام تا نفس آخر بجنگم.
برای انتقام برادرانم، من مثل یک پلنگِ زخمی هستم
۲۲- و بالاخره، لحظه شیرینی که قطعاً تا ابد از خاطر وحید و ما پاک نمیشه! «لذت لایی زدن» و «شرم لایی خوردن» رو تا فوتبال بازی نکرده باشی؛ نمیفهمی! اصلاً قابل وصف نیست! درسته که لایی زدن به پیکه، افتخار خاصی محسوب نمیشه؛ امّا اینکه «وحید امیری» بزنه، یکی از زیباییهای ناب زندگیه.
۲۳- همین چند روز پیش و در بازی حساسمون مقابل بحرین، سامان قدوس با تکنیک مثالزدنیش چشمها و تیترها رو مال خودش کرد، ولی کسی که گل اول رو با بازیخوانی خوب، دریبل و در نهایت «پریاسیست» ساخت، امیری بود. سوئد به دنیا نیومده، لهجهش هم به جای انگلیسی، لُریه؛ اما از جون مایه میذاره
۲۴- سبک دوندگی و تلاش خالصانه وحید، به قول سینماییها «هم از لحاظ فُرم، هم محتوا»، یادآور علیِ «بچههای آسمان»ه. وحید، دوید و دوید و دوید تا بالاخره رسید؛ خیلی دیر رسید، اما رسید؛ از راه درست هم رسید. ای کاش توی مدارس و دانشگاهها، دو واحد «زندگینامه وحید امیری» درس بدن.