یکم- آقای فرهاد مجیدی ، خوش آمدی و جمعیت بسیار زیادی را هم خوشحال کردی از آمدنت! به این کاری ندارم که اول بار چگونه آمدی و چگونه رفتی و چرا؟ به این هم که دلایل آمدن و رفتن دوبارهات چهها بود و چگونه عدهای که باید یار غار باشند، بار خاطر شدند و ساز بیوفایی کوک کردند هم کاری نمیدارم! حال را غنیمت میدانم و به خوشحالی امروزه میپردازم و این شادی که جمعیت بسیار بسیار زیادی از هواداران را شاد و خوشحال کرده است!
از گفتمان و ادبیات و گویش اهالی خود ورزش مدد میگیرم و میگویم: ...مجیدی، خوشقدم باشی!... فرهاد موفق باشی!... توفیق راهت باد و به هر کوششی که گرایش پیدا میکنی به ضرور، قرین پیروزی است! دشمنشاد نباشی در این مسیر پر پیچ و هزار خم، با بدی و با بدان روبهرو نشوی!
صاف و درست
دوم- اول شرط برنده بودن در این راه پر از اعوجاج، این است که خوشبین باشی و اعتمادبنفس کامل داشته باشی، ولی ساده نباشی و سادهلوح هم که اصلاً نباید بود! همه جوانب را پاییدن و در این پایش رندها و زرنگها را در همان اقدام اول تشخیص دادن و در دام لفاظیها و دروغ و دبلهایشان نیفتادن، شرط نخست است!
آقای مجیدی، از بیمقداران و کممقداران برحذر باش! این قبیل مارمولکها در جمع همراهان خود نپذیر تا وقت چون طلای استقلال را، صرف پیدا کردن سره از ناسره نکنی! بیمقداران و کممقداران را بهحال خود واگذار! تو را که باید فلسفهای را به پیروزی برسانی در تیم بزرگ استقلال، با این قبیل، سروکاری نیست و نخواهد بود!
فرهاد، صاف آمدهای، صاف هم بمان و صاف هم به مأموریت ویژهای که داری بپرداز! فرهاد مجیدی، برای تبیین مانیفست دوکلمهای استقلال، «زیبا و دقیق»، با ضیق وقت هم مواجه است! جایی و مکانی و زمانی برای کلکل با عوامل بیرونی و حتی دورنی، نخواهد ماند! بازیخور نباش! بازی نخور! تمرکز حواست را از دست مده و دو چشم که داری، 10 بلکه 12 چشم دیگر هم عاریه بگیر و تمام جوانب را بپا! که لازمه موفق شدن، غافل نشدن و بازی نخوردن است!
فوتبالی از جنس خالص
سوم- حرف سر شب را به صبح حواله مکن که نادرشاه کرد و صبح را ندید! و تاریخ، پر است از تکرار! برای استقلال ، مثل هر تیم بزرگی، برداشتن گامهای بلند و رو به هدف با قدمهای کوچک ممکن میشود! سادهترین اقدامات را در کمال پیچیدگی ارزیابی و حلاجی کن! پیچیدهترین حرکات را، نه آنکه مجال سادهانگاری را بدهی، ولی در عمل تکرار پرتعداد اعمال ساده بدان! و استقلال را به این باور مؤمن کن که:
...هرکس این «راز» را بشناسد و محترم بشمارد، همراه با تیم دیگرشونده و تغییریابنده استقلال، به درجات عالی از مهارت فوتبال دست مییابد!
به همه مردانت، باید درک صحیح و دقیق مبتنی بر جدیت کاملعیار را بچشانی! تا تمرینپذیرترین تیم ایران و بلکه آسیا را بسازی! چراکه نه؟ تمرینپذیری یک دلیل و یک چهارچوب ممتاز برای تغییر مستمر هست، باید هم باشد! بلی، تمرین خوب است که مسابقه عالی را ممکن میکند! تمرین حساب شده - نه مارکشانه و نه نقاشی مار و فوتبال فردا- است که برای به دست آوردنش، باید به شفر و استراماچونی و برونو متسو و موسیو رایکوف و جگیج متوسل شدن و نه به هر «حلیم بههمزنی» که انواع گوناگونی دارند و با ظاهری فریبنده، رهاوردشان «صفر اندر صفر» است!
فرهادخان! مربیان در قبال فرصت تمرین، یا ناظرند، یا ناظمند و یا عمل و در همه جا با درجاتی بیش و کم از آمریت! فرهاد مجیدی، باید روی تمرین، وسواسگونه دقیق باشد! باید حاصل تمرین استقلال، پیاده شدن اصول آموزشی و نکتههای آموخته از برونو متسو و دیگر معلمان بینالمللی فرهاد باشد! جناب مجیدی، تو شاگرد متسو و نظایر او بودهای، نه اَره و اوره و شمسی کوره! پس کاری کن که هم قایدی دوباره و سه باره روی دور بیفتد و هم وریا غفوری بهترین مهاجم-مدافع لیگ ایران باشد! مواظب این هم باش!
اقتدار و کاریزما
چهارم- سرت را شلوغ نکن! دور و برت را خلوت کن! هر نفر و تمام نفرات حاضر در تمرین، باید تعریف و دلیل واقعاً مفیدی داشته باشند! نه امساک منجر به طلبکاری بازیکنان، بهخاطر یک وعده غذای کمتر و بیشتر که استقلال را از صدر جدول هم به زیر کشید و نه ولنگاری و هرکی به هرکی جور دیگری! نظم باید حاکم شود، ترتیب باید مستقر!
مربی چهکاره است؟ مربی در استقلال چه کاره است؟ و آیا هیئت مدیره، حرف خودش را از زبان مربی میزند یا این مربی و تشخص بالای اوست که حرفهای برآمده از دانش و تجربه خودش را دیکته میکند؟ مربی اقتدارگرا یا مربی گوش بهفرمان؟ کدام بهترند؟ کدام موفقند؟ استقلال به کدامیک نیاز دارد؟ مجیدی، ذات مربیگریاش از کدام جنس است؟ مقتدر و کاریزماتیک یا...
نه! نه استقلال چنین مربیای را لازم دارد و نه فرهاد مجیدی میتواند یک شخصیت مغلوب داشته باشد! بچهها و بزرگترها؛ قایدی، اسماعیلی، ریگی، رضاوند، مهدیپور، نادری، دانشگر، مظاهری، حسینی، وریا و میلیچ و دیاباته، کار با فرهاد را ترجیح میدهند، تا فرهاد چگونه مربیگری کند!
در انتخابات فدراسیون، یکپارچگی وارد شدهها و نافوتبالیها را دیدیم که چه انرژیک و پرزور، کردند هر کاری که مورد نظرشان بود! همه یک طرف، 9 نفر یک طرف! حرمت 9 نفر و عزتشان بیشتر شد ولی در اجرا، قدرت به لابیگرها رسید! فرهاد مجیدی در این باره چه عقیدهای دارد؟ برای 4 سال بعد و تمام چهار سالهای بعدی چه باید کرد؟ بیعملی، یک کار محسوب خواهد شد! و نقش فرهاد در این میانه چیست؟ چشم بستن بر رأیفروشی به مثابه کلیهفروشی یا... کاری باید!