یکی از جلوههای زیبای ماجرای قیام امام حسین (ع) و واقعه کربلا، رابطه عاطفی و در عین حال مؤدبانه اصحاب با امام خویش است. این یاران با وفای مکتب حسینی از معلم خود آموختند برای پیمودن راه حق، باید تحت ولایت امام عالم قرار گیرند و با دل سپردن به او، به اوج قلههای عالم و فضیلتهای معنوی دست یابند.
اخبار مذهبی - در کاروان حسینی همه یکرنگ و همدل بودند، هرچند درجات هریک با هم متفاوت بود؛ چشمشان به نگاه امام، خواستشان همان خواست امام و مِیلشان پیوند به قلب امام داشت، از این روست که امام خطاب به آنها فرمود «أَمْرُهُمْ أَمْرِی وَ رَأْیُهُمْ رَأْیِی» یعنی امر شما امر من و دیدگاه شما، همان دیدگاه من است. این در حالی است که امام حسین علیهالسلام به عنوان معلم و مربّی بشر، بارها اصحاب خویش را به صورتهای مختلف آزموده بود تا در کوره این آزمونها، تبدیل به افرادی پولادین و با اردههای الهی شوند.
امام سجاد علیهالسلام میفرماید من در آن هنگام که بیمار بودم، خواستم بدانم پدرم چه بیاناتى با آنان اظهار مىدارد؛ به همین دلیل نزدیک خیمهگاه آن حضرت آمدم. پدر بزرگوارم با کمال شایستگى به حمد و ستایش خدا پرداخته و اظهار داشت:
«ستایش خدایی را که ما را به نعمت نبوت گرامى داشت و کتاب خود را به ما آموخت و آئین دین را به ما یاد داد و ما را بینا و شنوا و از شکرگزاران قرار داد؛ اما بعد من یارانى بهتر و باوفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و خویشاوندانى نیکوکارتر و به حقیقت نزدیکتر از خویشاوندان خود نمىشناسم؛ خدا شما را از من پاداش نیک دهد؛ یاران من متوجه باشید یک امشب بیش در این عالم به سر نمىبریم و ما فردا از دست این مردم به سلامت نخواهیم بود. من به شما اجازه میدهمکه همگی از این سرزمین خارج شوید و من بیعت خود را از شما برداشتم و اینک شب و تاریک است، مىتوانید با کمال آسودگى خود را از چنگال دشمنان برهانید.»
أُثْنِی عَلَى اللَّهِ أَحْسَنَ الثَّنَاءِ وَ أَحْمَدُهُ عَلَى السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَحْمَدُکَ عَلَى أَنْ أَکْرَمْتَنَا بِالنُّبُوَّةِ وَ عَلَّمْتَنَا الْقُرْآنَ وَ فَقَّهْتَنَا فِی الدِّینِ وَ جَعَلْتَ لَنَا أَسْمَاعاً وَ أَبْصَاراً وَ أَفْئِدَةً فَاجْعَلْنَا مِنَ الشَّاکِرِینَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَیْراً مِنْ أَصْحَابِی وَ لَا أَهْلَ بَیْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَجَزَاکُمُ اللَّهُ عَنِّی خَیْراً أَلَا وَ إِنِّی لَأَظُنُّ أَنَّهُ آخِرُ.
پس از این بیان، برادران و فرزندان و برادرزادگان و فرزندان عبداللّه بن جعفر اظهار داشتند ما چنین کارى نمىکنیم و نمىخواهیم پس از شما بجا بمانیم و هیچ گاه خدا ما را به چنین کیفیتى نبیند. مقدم بر همه در این اظهاریه حضرت ابو الفضل(ع) بود و پس از او دیگران از وى پیروى کرده و نظیر این گفتار را مطرح کردند.
پس از آن، امام حسین فرزندان مسلم بن عقیل را مخاطب قرار داد و فرمود «شهادت مسلم براى شما کافى است، شما اذن دارید و هر کجا بخواهید مىتوانید رهسپار شوید.» ایشان تعجب کرده و گفتند هر گاه ما از حضور شما مفارقت کنیم مردم چه خواهند گفت؟ مردم خواهند گفت ما از بزرگ و آقا و بهترین عموزادگانمان دست برداشتیم و در رکاب او تیر و نیزه و شمشیر به کار نبردیم و بالاخره نمیدانیم چه پاسخى به آنها بدهیم. به خدا سوگند هیچ گاه از شما جدا نمىشویم و خود و مالیه و کسانى که در اختیار ما قرار دارد، همه را فداى شما خواهیم کرد و پا به پاى شما مىجنگیم تا ترا از خود خرسند کنیم و در رکاب تو به فیض شهادت نائل شویم و دوست نداریم پس از شما بمانیم، خدا زندگى پس از شما را زشت کند.
منابع:
الإرشاد مفید، ج2 91، ص91
اللهوف على قتلى الطفوف