ماجرای عجیب حضرت سلیمان(ع) و یک حیوان دریائی

روزی یکی از حیوانات دریائی سر از آب بیرون آورده عرض کرد ای سلیمان، امروز مرا ضیافت و مهمان کن، سلیمان امر کرد آذوقه یک ماه لشکرش را لب دریا جمع کردند تا آنکه مثل کوهی شد، پس تمام آنها را به آن حیوان دادند، تمام را بلعید و گفت:

بقیه قوت من چه شد، این مقداری از غذاهای هر روز من بود.

سلیمان تعجب کرد، فرمود:

آیا مثل تو دیگر جانوری در دریا هست، آن ماهی گفت:

هزار گروه مثل من هستند، پس هر کسی که روی حقیقت توکل بر خدا پیدا کرد، خداوند از جایی که گمان ندارد اسباب روزی او را فراهم می کند.