قیامت چند اسم دارد؟ + اسامی قیامت در قرآن

قیامت، روز جزا، روزی که همگان از خاک برمی خیزند و اعمالشان محاسبه می‌شود.

روزی که برای رقم خوردنش باید اتفاقاتی خاص رخ دهد، روزی که زمانش نامعلوم است و تنها پروردگار از آن اطلاع دارد، روزی که می‌گویند طولانی است و دو حالت صغری و کبری دارد، روزی که...

این روز بزرگ اسامی متفاوت و متعددی دارد که باشگاه خبرنگاران جوان با استناد به برخی از آیات و روایات و همچنین مطالب نوشته شده قصد دارد به بررسی آن بپردازد، پس پیشنهاد می‌کنیم با ما همراه باشید.

 

قیامت

قیامت در لغت از قیام، خیزش وبرخاستن است؛ و در اصطلاح، برخاستن انسان از خاک و حضور در عالم پس از مرگ از آن یاد می‌شود.

از جمع آیات قرآن به دست می‌آید که مدت زمان قیامت طولانی است.

زمان دقیق قیامت و این که در چه زمانی اتفاق می‌افتد معلوم نیست، اما در آیات و روایات شواهد و علاماتی برای زمان وقوع آن ذکر شده است که به سه دسته تقسیم می‌شوند:

الف. - حوادثی که قبل از پایان جهان محقق می‌‌گردد.

ب. - حوادثی که در آستانه پایان جهان پدیدار می‌‌شود.

ج. - حوادثی که در آغاز رستاخیر و بازگشت به حیات مجدد ایجاد می‌‌شود.

همچنین انسان پس از مرگ وارد عالم قیامت نمی‌شود، بلکه به عالم برزخ وارد می‌شود. منظور از عالم برزخ، جهانی است که میان دنیا و عالم آخرت قرار دارد، یعنی هنگامی که روح از بدن جدا می‌شود، پیش از آن که بار دیگر در قیامت به بدن اصلی باز گردد، در عالم برزخ بسر می‌برد.

بنا بر این از آن چه ذکر شد معنای قیامت مشخص می‌شود.

 

تقسیم قیامت به قیامت صغری و قیامت کبری

هر کس می‌‌میرد قیامت صغراى او بر پا می‌‌شود (من مات قامت قیامته) و سرآغازى است براى پاداش و کیفر‌ها که بخشى جنبه برزخى دارد و بخش دیگرى در قیامت کبرى یعنى قیامت عمومى انسان‌ها دامانشان را می‌‌گیرد، و در هیچ یک از این دو مرحله نه چاره‌‌جویی‌ها مؤثر است، و نه در برابر اراده الهى یار و یاورى وجود دارد.

هول قیامت صغرى مثل هول قیامت کبرى است با این فرق که در قیامت صغرى هولش فردى است و در قیامت کبرى هولش جمیع خلق را فرا می‌‌گیرد.

اسامی قیامت در قرآن

قرآن کریم قیامت را به هفتاد اسم می‌خواند که هر یک از این اسامی به یک جنبه و خصوصیت آن اشاره دارند؛ مثلاً از آن جهت که همه انسان‌ها و موجودات در آن محشور می‌شوند، روز حشر نام دارد و از آن جهت که همیشگی است و مرگ در آن راه ندارد، یوم الخلود نام دارد.

معروف ‌ترین نام‌ قیامت یوم القیامة است که ۷۰ بار در قرآن مجید ذکر شده و حکایت از قیام عمومی بندگان و رستاخیز عظیم انسان‌ها می‌ کند و توجه به آن انسان را به قیام در این دنیا برای انجام وظیفه دعوت می‌ کند.

«یوم القیامه» در آیات ۱۲ انعام، ۱۴ و۳۶ مائده، ۱۳ اسراء، ۹ و۱۷حج، ۳۲ اعراف، ۱۶ مومنون، ۲۵ نحل و برخی آیات دیگر آمده‌است. به معنای برانگیخته شدن پس از مرگ. قائم شدن و روز قیامت را به همین جهت قیامت گویند که در آن وقت مردگان زنده شوند و قیام کنند و روز قیامت؛ روزی است که خلایق همه برای محاسبه محشور شوند.

آخرت

و الدار آلاخره خیر للذین یتقون (اعراف/۶۹)

همان طور که می‌دانید، قرآن نام هاى بسیارى براى «معاد» انتخاب کرده که هر یک از آن نام‌ها به ویژگى‌ها و رخ دادهاى قیامت اشاره دارد. برخى از آنها عبارت اند از:

یوم الحساب (غافر، ۲۷)؛ یوم الدین (حمد، ۴)؛ یوم الجمع (تغابن، ۹)؛ یوم الفصل (نبأ، ۱۷)، یوم الخروج (ق، ۴۲)، یوم الموعود (بروج، ۲)، یوم الخلود (ق، ۳۴)، یوم الحسرة (مریم، ۳۹)، یوم التغابن (تغابن، ۹)، یوم التناد (مؤمن، ۳۲)، یوم التلاق (مؤمن، ۱۵)، یوم الازفة (مؤمن، ۱۸)، یوم الوعید (ق، ۲۰)، یوم الحق (نبأ، ۳۹)، یوم البعث (روم، ۵۶)، الحاقة (حاقه، ۱)، الدارالاخرة (بقره، ۹۴)، الساعة (انعام، ۳۱)، الصاخة (عبس، ۳۳)، الطامة الکبرى (نازعات، ۳۴)، الغاشیة (غاشیه، ۱)، القارعة (حاقه، ۴)، المیعاد (آل عمران، ۹)، الواقعة (واقعه، ۱)، الیوم الاخر (بقره، ۸)، یوم الوقت المعلوم (حجر، ۳۷)، یوم تبلی السرائر (طارق، ۹).

هر کدام از این نام‌ها بیانگر بعدى از ابعاد آن روز بوده، و به تنهایى می ‌تواند مسائل بسیارى را در این رابطه بازگو کند.

 

معاد

به قیامت، «معاد» گفته می‌شود از آن جهت که «محل بازگشت» است؛ بازگشتن به جایی که قبلاً آنجا بود. معاد نزد اهل کلام حشر را گویند و آن دو قسم است: جسمانی و روحانی. مراد از معاد در کلمات متکلمان و فلاسفه بازگشت انسان بعد از مرگ و حیات بعد از مرگ است و تصویر آن چنین است که انسان بعد از مرگ مجدداً زنده شده و در روزی که آن را روز معاد گویند به حساب اعمال وی رسیدگی و نیکوکاران پاداش نیکوکاری خود را گرفته و منعم شوند به نعم جاودانی و بدکاران به کیفر اعمال زشت خود برسند و مهذب شوند به عذاب جاودانی. یکی از مسائل مهم که از دیر زمان مورد توجه ادیان و متکلمان و فلاسفه قرار گرفته‌است همان مسئله زندگی بعد از مرگ و معاد است. پیروان ادیان کلاً معتقد به زندگی بعد از مرگ بوده و یکی از اساسی‌ترین مسائل مذهبی به حساب می‌آورند. متکلمان که بحث و تحقیق آن‌ها خارج از حدود مذاهب و شرایع نیست نیز موافق معاد و زندگی بعد از مرگ‌ هستند.

بطور کلی درمساله معاد سه نظر و فرض اظهار شده‌است:

الف. - دهریان و لامذهبان یا بی خدایان که منکرزندگی بعد از مرگ هستند و گویند انسان بعد از متلاشی شدن بدن ,محو و نابود می‌شود و آنچه باقی می‌ماند اجزاء و موادی است که تبدیل به اشیاء و موجودات دیگر می‌شود.

ب. - کسانی که قائل به معاد و بازگشت نفوس و ارواح هستند و معاد جسمانی را منکر و مردود می‌دانند.

ج. - صاحبان ادیان که قائل به معاد جسمانی بوده و گویند همانطور که خدای متعال در بدو امر انسان را آفریده‌است با همین بدن مجدداً می‌آفریند و ثواب و عقاب و کیفر و پاداش عاید به همین بدن مادی می‌شود. فلاسفه مسئله معاد جسمانی را مورد بررسی قرار داده و با اشکالاتی برخورد کرده‌اند که از جمله اصل مسلم نزد آنهاست که «المعدوم لایعاد» یعنی آنچه معدوم شود قابل اعاده و بازگشت نیست از این جهت با توجه به تسلیم به دلایل عقلی متوسل به راه‌های حل دیگری شده‌اند.

متشرعان و عده‌ای از متکلمان گویند خدا قادر است که همانطور که در ابتدا بندگان را آفریده‌است مجدداً بیافریند. فلاسفه مسئله را از نظر فلسفی مورد توجه قرار داده و هر یک نظر خاصی اظهار کرده‌اند بعضی قائل به معاد روحانی و بعضی قائل به تناسخ شده‌اند. قطب الدین گوید: و معدوم را اعادت نکندبعینه یعنی با جمیع عوارضی که مشخص او باشد که میان معاد و مستأنف الوجود فرقی است.

شیخ الرئیس گوید: اثبات معاد از راه شریعت و اخبار و آیات آسان است و قسمتی از آن مدرک به عقل و قیاس و برهان است که سعادت و شقاوت ثابته برای نفس باشد و بعد از توضیح تفسیر مفصلی که در مورد سعادت و شقاوت داده بیان کرده‌است که سعادت و شقاوت و لذات بدنی مورد توجه حکما و اولیاء ﷲ و مقربین نیست و کمال مطلوب مقربین خیر و وصول به لذت حقیقی و خیر مطلق بوده و توجهی به لذات مادی بدنی ندارند و بنابراین معاد روحانی است و معاد جسمانی بدان ترتیب که مورد بحث فلاسفه‌است از راه عقل نمی‌توان ثابت کرد.

ابوالبرکات بغدادی در این مورد بعد از ذکر مقدمات و بیان عقاید و نظریات مختلف و ادله منکرین معاد جسمانی، خود نتیجه گرفته‌است که معاد جسمانی است و ارواح مجدداً به ابدان بازگشت می‌کنند. شیخ اشراق گوید:اما اشقیاء مخلد در عناصر جسمانی و حجب ظلمانی هستند و در آنجا معذب به عذاب دردناکند و سعداء و اولیأاﷲ در حضرت ربوبی و عالم عقول متنعم به لذات روحانی اند و نفوس متوسطان به مثل معلقه بازگشت کنند و معاد آن‌ها همین است. نفوس انسانی بعد از مفارقت از بدن بر پنج قسم است، زیرا که انوار اسفهبدیه یا آنکه در دو جنبه حکمت علمی‌و عملی کامل هستند یا متوسط و میانه‌اند یا در قسمت عمل کامل بوده و در قسمت علم ناقص هستند یا برعکس در جنبه علم کامل و در جنبه عمل ناقص یا در هر دو جنبه ٔ. علم و عمل ناقص‌اند. نفوسی که از نوع اول باشند کامل در سعادت هستند و ازسابقین مقربین محسوب می شوند و نفوسی که از نوع دوم و سوم و چهارم هستند از متوسطان در سعادتند و هر چهار قسم از اصحاب یمین اند و قسم پنجم کامل در سعادت بوده و از اصحاب شمال‌اند.

صدرالدین شیرازی سعی کرده‌است، مسئله را به همان طریق که شرایع بیان کرده‌اند به نحوی خاص به آن جنبه فلسفی دهد به‌طوری‌که نه قواعد فلسفی بر هم خورد و نه در اصول شرایع خللی وارد آید. او نه تنها برای انسان قائل به معاد و حشر است بلکه گوید تمام موجودات اعم از حیوانات و نباتات و جمادات و حتی هیولای اولی دارای معادند.

وی اعتقاد به معاد را بر آن وجه که عامه مردم قائلند و جهال می‌گویند خوب است و اعتقاد به آن برای نظم اجتماعی مفید است، زیرا بشر میل دارد که با همین وضعی که هست بدون کم‌وکاست مجدداً زنده شود و از نعم و لذایذمادی استفاده کند ، اما اهل معارف و حقایق توجه به امور مادی و لذایذ حسی آن ندارند.

 

وی برای اثبات معاد جسمانی بر آن نحو که خود گوید اصولی ذکر کرده‌است که خلاصه آن چنین است:

۱- وجود در هر چیزی اصل در موجودیت است.

۲- تشخص و مابه الامتیاز هر چیزی عین وجود خاص آن چیز است.

۳- طبیعت وجود قابل شدت و ضعف است بنفس ذات بسیطه خود.

۴- هر مرکبی به صورت خود «هوهو» است و فعلیت هر مرکبی به صورتش است نه به ماده اش.

۵- وحدت شخصیه در هر موجودی تیره و درجه واحده نیست مثلاً وحدت شخصیه در مقادیر متصله عین متصلیت و امتداد است.

۶- هویت بدن و تشخص آن به نفس است نه به جرم آن و از این جهت است که تشخص ابدان با وجود تغییرات و تبدلات همواره باقی‌ هستند.

۷- قوت خیالی جوهر، قائم بذات است نه حال در بدن و نه در اعضای آن و مجرد از این عالم طبیعی است و واقع در عالم جواهر و متوسط میان مفارقات عقلیه و طبیعیات است.

۸- صور خیالیه قائم به نفس خودند مانند قیام فعل به فاعل نه قیام مقبول به قابل.

۹- صور مقداریه و اشکال و هیآت جرمیه همانطور که از فاعل به مشارکت ماده قابله به حسب استعدادات و انفعالات آن‌ها حاصل می‌شوند همانطور هم گاه از جهات فاعلیت و حیثیات ادراکیه حاصل می‌شوند بدون مشارکت ماده مانند وجود افلاک و کواکب از مبادی عقلی بر سبیل اختراع به مجرد تصورات و صور خیالیه صادره از نفس بواسطه قوت مصوره.

۱۰- اجناس عوالم و نشآت آن با وجود کثرت آن‌ها که به‌شمار و حصر در نمی‌آیند منحصر به سه عالمند: صور طبیعیة کائنه فاسده و صور ادراکیه حسیه مجرده از ماده و صور عقلیه و مثل الهیه، و نفس انسان را نیز این سه اکوان هست مثلاً انسان را دربدو کودکی وجود طبیعی است و بعد متدرجاً صفا یابد و لطیف شده و او را کون دیگری نفسانی حاصل می‌شود که کون انسان نفسانی اخروی است و در هر سه نشأت وحدت شخصیه او محفوظ است و همان نشأت و کون نفسانی اخروی است که صالح برای بعث در قیامت است و او را اعضای نفسانیه‌است و کون دیگر، کون عقلی است که او را اعضای عقلی است و کون سوم است و ماحصل کلام آنکه قوت خیالیه آخرین کون انسان است در عالم طبیعت و اولین کون اوست در عالم آخرت.

دیگر اسامی قیامت در قرآن که با کلمه یوم آغاز می‌شود

یَوم الدین؛ روز جزا (۲ حمد، ۳۵ حجر، ۲۰ صافات، ۱۲ ذاریات، ۱۵ و ۱۷ و۱۸ انفطار، ۸۲ شعرا، ۵۶ واقعه، ۷۸ ص. و...)

یَوم یَنظر المَراء ماقَدَّمَتْ یَداه؛ روزی که انسان به کار‌های از پیش فرستاده‌اش می‌نگرد (نباء آیه ۴۰)

یَوم تُبْلی السرائِر؛ روزی که پرده‌ها کنار می‌رود و اسرار فاش می‌شود (۹ طارق)

یَوم یکون الناسُ کالفَراش المَبْثوث؛ روزی که مردم همانند پروانه‌های پراکنده مبهوتند (۴ قارعه)

یَوم المَوعُود؛ روز موعد (۲ بروج)

یَوم یَفِرُّ المرء مِن اَخیه و اُمّهِ وَاَبیه؛ روزی که انسان از برادر و مادر و پدرش می‌گریزد (۳۴ عبس)

یَوم الفَصْل؛ روز جدایی (۲۱ صافات، ۴۰ دخان، ۱۷ نبا، ۳۸ مرسلات و...)

یَوم لایَنْطِقون؛ روزی که کس سخن نمی‌گوید (۳۵ مرسلات)

یَوم عَسیر علی الکافرین غیر یسیر؛ روز بسیار سخت و دردناک برای کافران نه آسان (۹ مدثر)

یوم عسر؛ روز دشوار (۸ قمر)

یَوم یَخرجُونُ مِن الاَجداث سِراعاً؛ روزی که مردم از گور شتابان بیرون می‌آیند (۴۳ معارج)

یَومُ التغابُن؛ روزی که مردم در می‌یابند که در دنیا باخته‌اند (۹ تغابن)

یَومُ لاتملک نفسٌ لنفْس شَیئاً؛ روزی که هیچ کس مالک چیزی نیست (۱۹ انفطار)

یَومُ لایُخْزی اللَّهُ‌النَّبی والذین آمنوا معه؛ روزی که خداوند پیامبر و مؤمنان را خوار نمی‌کند (۸ تحریم)

یَومُ الجَمع؛ روزی که مردمان گرد می‌آیند (۷ شوری)

یَوم تَری المؤمنین و المؤمنات یَسعی نورهم بین اَیْدیهم؛ روزی که زنان و مردان با ایمان برای اعمال شایسته‌شان با نور خویش که در پیش آنان است، حرکت می‌کنند (۱۲ حدید)

یَوم معلوم؛ روزی که قطعی و حتمی است (۳۸ شعرا)

یَوم مشهود؛ روزی که جملگی در آن حاضر شوند (۱۰۳ هود)

یَوم یُدَعّون اِلی نارِجَهنّم دَعّا؛ روزی که تکذیب کنندگان معاد با شدّت و عنف به دوزخ پرتاب می‌شوند (۱۳ طور)

یَوم الخروج؛ روزی که از گور‌ها بیرون می‌آیند (۴۲ ق)

یَوم یسمعون الصیحة؛ روزی که فریاد رستاخیز را می‌شنوند (۴۲ ق)

یَوم الخلود؛ روز جاودانگی (۳۴ ق)

یَوم الخروج؛ روز رستاخیز (۴۲ ق)

یَوم الوعید؛ روز تهدید (۲۰ ق)

یَوم عظیم؛ روز بسیار بزرگ (۱۵ انعام، ۱۵ یونس، ۱۳ زمر، ۳۷ مریم، ۵۹ اعراف، ۲۱ احقاف، ۱۳۵ و ۱۵۶ و ۱۸۹ شعرا)

یَوم عقیم؛ روز بدفرجام (۵۵ حج)

یَوم الیم؛ روز بسیار دردناک (۶۵ زخرف)

یَوم التَنّادِ؛ روزی که مردم یکدیگر را می‌خوانند (۳۲ غافر)

یَوم الحساب؛ روزی که به حساب‌ها می‌رسند (۱۶ و ۲۶ ص)

یَوم یقوم الحساب؛ روز محاسبه (۴۱ ابراهیم)

یَوم یقوم الناس؛ روز رستاخیز مردم (۶ مطففین)

یَوم التَّلاق؛ روز ملاقات (۱۵ غافر)

یَوم الازفة؛ روزی که نزدیک است (۱۸ غافر)

یَوم الحَسَرة؛ روزی که حسرت‌ها دارد (۳۹ مریم)

یَوم یَقوم الاشهاد؛ روزی که گواهان برای گواهی بر می‌خیزند (۵۱ غافر)

یَوم یقوم الروح و الملائکه صفا؛ روزی که روح و ملائکه به صف می‌ایستند (۳۸ نبا)

یَوم لابیع فیه و لاخُلَّه؛ روزی که داد و ستد‌ها و روابط سودی ندارد (۲۴۵ بقره)

یَوْمَ تبیضُّ وجوه و تَسودّ وجوه؛ روزی که چهره‌هایی سپید و چهره‌هایی سیاه گردد (۱۰۶ آل عمران)

یَوم تقوم الساعه؛ روزی که رستاخیز برپا شود (۱۲ و ۱۴ و۲۶ و ۵۵ روم، ۲۷ جاثیه)

یَوم البعث؛ روز رستاخیز (۵۶ روم)

یَوم الوقت المعلوم؛ روز و وقت معلوم (۳۸ حجر، ۸۱ ص)

یَوما ثقیلا؛ روز گرانبار (۲۷ انسان)

یَوم تشخص فیه الابصار؛ روز خیره شدن دیدگان (۴۲ ابراهیم)