دین اسلام گرفتار اشرار شده، اشراری که از سقیفه روی کار آمدند و با تمام نقایص و جهالتهایی که داشتند امام بر حق را کنار گذاشته و رهبری امت را به عهده گرفتند تا جایی که به جهالت و گمراهی کشانده شدند. اوج این ضلالت و گمراهی در دستگاه بنی امیه با ظهور معاویة بن ابی سفیان و یزید بن معاویة بن ابیسفیان بود.
امیر المؤمنین علی علیه السلام در نامه ۵۳ به مالک اشتر با توصیف نابودی دین اینگونه میفرمایند که این دین گرفتار اشرار شده، اشراری که از سقیفه روی کار آمدند و با تمام نقایص و جهالتهایی که داشتند امام بر حق را کنار گذاشته و رهبری امت را به عهده گرفتند تا جایی که به جهالت و گمراهی کشانده شدند. اوج این ضلالت و گمراهی در دستگاه بنی امیه با ظهور معاویة بن ابی سفیان و یزید بن معاویة بن ابی سفیان بود.
نصیبت را از دنیا فراموش نکن و از طرفی هم متذکر میشود؛ به دنیا جوری وارد نشو که به آخرت ضرر برساند؛ به عبارتی نه دو دستی به آن بچسب و نه آن را رها کن. بهره را داشته باش. این میزان از بینش باعث میشود که هر وقت لازم باشد از دنیا چشم بپوشی، چون دنیا برایتان وسیله برای رسیدن به اخرت تعریف شده است نه هدف.
این جهت گیری در جامعه سبب میشود که در دوران علی (ع) حفاظت از دین در گرو سکوت و در دوران امام حسین (ع) در عدم سکوت و شمشیر کشیدن انجام شود، چنانچه داریم امام حسین (ع) استراتژیک حرکت خود را حفظ دین معرفی میکنند؛ و بعد در خطبهای این گونه طلب یاری میکنند؛ هر کس آماده است خون خود را در راه ما نثار کند و خود را آماده لقاى خداوند سازد، با ما رهسپار شود، چرا که من ـ. به خواست خداوند ـ. فردا صبح حرکت خواهم کرد). (۱)
بعد میبینیم که آن ۶۰ هزارنامهای که پای هر نامه آن ۱۲۰ هزار مهر و تأیید از مردم و دعوت کنندگان امام به کوفه بود، به امام پشت میکنند و تنها عدهای که به نقل مشهور ۷۲ تن بودند، برای یاری امامشان ثابت قدم و پایدار میمانند و حاضر شدند از جانشان که عزیزترین سرمایه آدمی است در راه دفاع از امام نثار کنند.
یارانی که حضرت سید الشهدا در فرمایشی در رابطه با آنها فرمودند: شایسته تر، وفادارتر و بهتر از اصحاب خودم کسی را نمیشناسم؛ و نیز در زیارت ناحیه مقدسه درباره این بزرگواران فرموده اند؛ سلام بر شماای بهترین یاوران (به تعبیری حضرت بیان میکنند که اصحاب من از مالک اشتر و تمام صحابی ائمه برتر هستند و نظیر ندارند)
در این فرصت بر آن هستیم در مثلث؛ خاندان اهل بیت، اصحاب و خود امام حسین (ع)، در رابطه با چند ویژگی اصحاب امام گذری داشته باشیم تا بتوانیم این ویژگیها را در خود تسرّی داده تا در زمانی که قرار است برای مولا و امام زمانمان جانفشانی کنیم، همچون ۲۰۰۰ نفری که در تاریخ آمده شب عاشورا بعد از صحبتهای امام منوط بر اینکه "فردا من و هر کسی که با من است کشته میشود، حکومت و پاداش و مزد دنیوی در کار نیست، هر که میخواهد برود" همه رفتند جز تعداد قلیل، اماممان را تنها نگذاریم.
اصحاب و یاران سید الشهدا ۴ دسته تقسیم میشوند
اصحاب اولی؛ کسانی که در خروج از مکه با امام بودند؛ مثل عابس بن شبیب شاکری، حجاج بن مسروق جعفی، بریربن خضیر همدانی، عمربن جناده.
گرروه دوم، اصحاب طریق هستند؛ کسانی که در بین راه مکه و کربلا به امام پیوستند؛ مثل نافع بن هلال بجلی، مسلم بن کثیر ازدی، زهیر بن قین بجلی، ابوثمامه صائدی، یزید بن زیاد بن مهاصر کندی.
گروه سوم از اصحاب کربلا، خود به سه دسته تقسیم میشوند.
یا افرادی از کوفه بودند که آمدند و ملحق میشوند؛ مثل دو پیرمردی به نامهای مسلم بن عوسجه یا حبیب بن مظاهر
عدهای هم از جدا شدگان از لشگر عمر سعدبودند که به امام ملحق شدند؛ در رأسشان حر بن یزید ریاحی و ۳۰ نفر دیگر هستند.
گروه دیگر بعد از واقعه عاشورا (فردای عاشورا تا روز یازدهم) و به تعبیری بعد از شهادت امام پیوستند؛ مثل هفهاف بن مهند راسبی که وقتی آمد و اوضاع را دید، شمشیر برداشته و به لشگر ابن سعد حمله کرده، عدهای را به درک رساند و و در نهایت به شهادت رسید.
گروه چهارم اصحاب بنی هاشم هستند که صحبت در رابطه با شناخت حقیقت این شخصیتها از لسان ناقص ما بر نمیآید؛ اصحابی، چون قمر بنی هاشم، حضرت قاسم و علی اکبر.
خصایص ویژه اصحاب امام حسین (ع)
اولین خصیصه این بود که آنها تفقّه در دین داشتند. آگاه در دین و دین فهم بودند. دین را وراثتی نداشتند، دراستی داشتند. دین را آموخته بودند.
این گونه نبودند که، چون پدرانشان مسلمان باشند، اینها هم بدون هیچ تفقه و دلیلی ادامه دهنده این راه باشند.
نکتهای که در دینداری وراثتی باید توجه شود این است که این نحو مسلمانی و ایمان تا زمانی جواب میدهد که همه چیز خوب باشد، اما همین که مقداری از آسایش و زندگی آنها اوضاعش تغییر کند به همه چیز بد بین و بی اعتماد میشود. چرا که این دین آگاهنه نیامده و با یک نسیم هم از بین میرود.
چنانچه دربیانی امام حسین (ع) میفرمایند: به راستى که مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقه زبان آنهاست، تا جایى که دین وسیله زندگى آنهاست، دین دارند و، چون در معرض امتحان قرار گیرند، دینداران کم مىشوند. (۲)
در بیانی امام باقر (ع) نیز میفرمایند: مؤمن از کوه سختتر است. از کوه کم میشود، اما از دین مؤمن چیزی کاسته نمیگردد. (۳)
کسی که دین را دراستی میآموزد عوض نمیشود دچار تغییر کمی و کیفی نمیشود.
در رکاب امیرالمؤمنین نمازخوانها بودند، اما خبری از دین آگاهان نبود. عدهای بودند که در مقابل معاویه ایستادند، اما ناگهان دسیسههایی شیطانی قرآن را به نیزه کردند و، چون اینان بطن عمیقی از دین و آگاهی را در خود نداشتند نتوانستند دین و قرآن حقیقی را تشخیص دهند و آن جا بود که فریب خوردند و مقابل علی رسیدند.
اما در مقابل میبینیم که لشگر و یاران سید الشهدا نمازخواندنهای عمر سعد را هم میدیدند، ولی به نماز آنها توجهی نداشتند، چون فهم دین داشتند، میفهمیدند و آگاهی داشتند که نماز آنها نماز واقعی نیست و آن وقت است دور امامشان حلقه زده و محافظت میکنند تا امامشان نماز بخواند.
در روایتی داریم که پیامبر (ص) میفرمایند؛ اگر دنیا در نزد خداوند به اندازه بال پشه اى مى ارزید، چیزى از آن را به کافر و منافق نمى داد.
یادمان باشد منشأ تدین آگاهانه، تفکر و آموزش است تا بتوان دین را دراستی یاد گرفت، چرا که دین وراثتی مقطعی بوده و امروز با این همه شبهه کارساز نیست.
دو اصل اعتقادی و عملیاتی
دومین ویژگی یاران امام حسین (ع) تولی و تبری است؛ که این دو تنها در ناحیه قلب و اعتقاد قلبی کارساز نیست، در بیانی امام باقر (ع) میفرماید: به ولایت و سرپرستی ما نمیرسد مگر به واسطه عمل، نه فقط حرف. این دوست داشتن و اعلام برائت را باید هم در قلب و هم در لسان و هم عمل نشان داد. اینکه به حسب زبان یا علی میگویم، اما در رفتار سر سفره دشمنان باشم، این تعریف و جایگاهی ندارد.
در تعبیری از امام صادق (ع) داریم ایمان را این گونه تعریف میکنند؛ هَلِ اَلْإِیمَانُ إِلاَّ اَلْحُبُّ وَ اَلْبُغْضُ. در حقیقت این اصل ایمان است و کسی که در مرز دین حب و بغضی نداشته باشد اصلا دینی ندارد؛ چرا که شاخصه اصلی دینداری و ایمان و ولایت حضرت حق، تولی و تبری است.
چگونه میتوان به ولایت الله رسید؟
در بیانی قرآن کریم میفرماید: اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنوا؛ خدا سرپرست اهل ایمان است. اهل ایمان باید چگونه عمل کنند تا تحت سرپرستی حق باشند؟ امام حسن عسگری پاسخ را از قول پیغمبر اکرم این گونه میفرمایند: روزی حضرت به یکی از اصحابشان فرمودند:ای بنده خدا! تو به ولایت الهی دسترسی پیدا نمیکنی، مگر آن که برای خدا دوست بداری و برای خدا دشمن بداری! (۴)
چرا که اگر کسی تحت سرپرستی خدا نباشد، طاغوت و شیطان سرپرستی او را بر عهده خواهند گرفت. بنابر این با نماز و روزه زیاد کسی به ولایت حضرت حق نمیرسد مگر اینکه تولی و تبری داشته باشد.
دوستدار و دشمن چه کسی باشیم؟
رسول اکرم (ص) مسیر حب و بغض را برای ما بیان میکنند؛ ولایت على بن ابیطالب (علیه السلام) ولایت خداست، دوستی او عبادت خداست، پیروی او فریضه (و واجب) خداست، دوستان او دوستان خدایند، دشمنان او دشمنان خدایند و جنگ با او جنگ با خداست و صلح و آشتی با او آشتی با خداوند عزوجل است. (۵)
آخرت هرکسی پیامد عمل او در دنیاست
خصوصیت سوم اصحاب سید الشهدا آزاد و رها بودن آنها از تعلقات دنیوی بود، به طوری که هیچ وابستگی به دنیا نداشتند. آنها مصداق کاملی از آیات قرآن کریم بودند و در حدی به دنیا اهمیت میدادند که جهت گیری برای رسیدن به اخرت باشد؛ چرا که به این اصل باور داشتند که آخرت هر چه باشد پیامد عمل در دنیا است. اگر بهشتی میشویم نتیجه این است که در دنیا خوب و بهشتی عمل کردیم و اگر جهنمی شدیم نشان میدهد که دنیا را خراب کرده ایم.
بنابر این دنیا تنها وسیلهای است برای آباد کردن آخرت. چنانچه در قرآن کریم، آیه ۷۷ سوره قصص، ضمن توصیهای میفرماید که نصیبت را از دنیا فراموش نکن و از طرفی هم متذکر میشود؛ به دنیا جوری وارد نشو که به آخرت ضرر برساند؛ به عبارتی نه دو دستی به آن بچسب و نه آن را رها کن. بهره را داشته باش. این میزان از بینش باعث میشود که هر وقت لازم باشد از دنیا چشم بپوشی، چون دنیا برایتان وسیله برای رسیدن به اخرت تعریف شده است نه هدف.
چنانچه در روایتی داریم که پیامبر (ص) میفرمایند؛ اگر دنیا در نزد خداوند به اندازه بال پشه اى مى ارزید، چیزى از آن را به کافر و منافق نمى داد. (۶)
خدا سرپرست اهل ایمان است. اهل ایمان باید چگونه عمل کنند تا تحت سرپرستی حق باشند؟ امام حسن عسگری پاسخ را از قول پیغمبر اکرم این گونه میفرمایند: روزی حضرت به یکی از اصحابشان فرمودند:ای بنده خدا! تو به ولایت الهی دسترسی پیدا نمیکنی، مگر آن که برای خدا دوست بداری و برای خدا دشمن بداری!
یا در بیانی دیگر فرمودند؛ ناز و نعمت دنیا در نزد خداوند، کمتر و کوچکتر از فضله یک پشه ریز است. اگر دنیا در نظر خداوند به اندازه بال مگسى ارزش داشت، نه مسلمانى به آن مى رسید و نه کافرى از آن بهره اى مى یافت. (۷)
این بینش و نگاه به دنیا داشتن، حقیقت زهد است؛ فراموش نکنیم که زهد نداری نیست؛ عدم وابستگی است، رهایی است رهایی انسانها از دنیا که البته در این میان میتواند فردی ثروتمند باشد، اما وابسته به دنیا نباشد و از طرفی دیگری فرد دیگری یک وجب از مال دنیا داشته باشد، اما تعلق به دنیا نداشته باشد.
اما اینکه چگونه میتوان به این بینش رسید؟ اصلا زهد در چه کسی پیدا میشود؛ آیا کسی که زیاد نماز و روزه دارد، زاهد است؟ امام صادق (ع) در بیانی به زیبایی پاسخ این سؤال را میفرمایند؛ در مناجات موسى علیه السلام آمده است که: اى موسى بندگان شایسته من باندازه دانششان در دنیا زهد ورزیدند، و دیگران باندازه نادانیشان بدان رغبت کردند. (۸)
بنابر این زهد به زیادی نماز و روزه نیست، به نوع نگاهی است که انسانها به دنیا دارند.
و این گونه بود که ۷۲ تن از یاران حقیقی سید الشهدا پای در رکاب مولایشان ایستادند چرا که اینها توانستند دنیا را کنار بگذارند کاری که افرادی، چون عمر سعد نتوانستند.