برای رسیدن به سعادت نه در برزخ ممکن است و نه در قیامت؛ حتی تقلیدی هم نیست و خواهان گنج سعادت یا باید علوم نورانی اهلبیت (علیهمالسلام) را بخواند که ریشهاش در قرآن است و یا از عالمان واجد شرایط بشنود.
کسی که علاقمند، عاشق و خواهان به دست آوردن گنج سعادت است که با همین لغت در سورهٔ ابراهیم مطرح است، باید پنج حقیقت را در حد استعداد و توان و گنجایش خودش بشناسد. هیچکدام از این شناختها هم مستحب نیست، بلکه واجب است؛ البته اجباری هم نیست، ولی اگر کسی خودش را از این پنج شناخت محروم کند، آن گنج سعادت در ظلمات زندگی او ناپدید میماند و تا ابد هم ناپدید میماند.
الف) شناخت خدا
یکی شناخت خداست، نه ذات خدا؛ ما ذات خدا را نمیگوییم، چون خودش هم از ذاتش خبر نداده است، حتی به انبیا و حتی به پیامبران اولوالعزم خود. کسی راهی برای شناخت ذات ندارد و آنهایی که اهلش هستند، فقط میدانند که یک ذات بینهایتی بر عالم هستی حاکم است. هیچکس هم هیچ دلیلی برای نفی او پیدا نمیکند و به تعداد همهٔ موجودات عالم بر وجودش دلیل هست. آنهایی هم که میگویند این عالم خدا ندارد، فقط میگویند خدا ندارد.
کافرین، پنهانکنندگان حق
وقتی با کسانی که میگویند این عالم خدا ندارد، صحبت میکنیم و میگوییم: به چه دلیل خدا ندارد؟ میگویند: خدا ندارد! و هیچ دلیل برای حرف خودشان ندارند. چون دلیلی وجود ندارد. در علم بگردند تا دلیل پیدا کنند، دلیلی وجود ندارد؛ در عالم خلقت بگردند تا دلیلی پیدا کنند که خدا را نفی کند، پیدا نمیکنند.
خیلی جالب است که قرآن مجید میگوید: اینها زباناً میگویند عالم خدا ندارد، اما در باطنشان میگویند عالم خدا دارد و بروز نمیدهند؛ لذا اسم آنها را کافر، یعنی پنهانکنندهٔ حق گذاشته است. عرب به کشاورز میگوید کافر، یعنی دانههای نباتی را در خاک پنهان میکند.
تجلی خدا در زندگی بشر با افعالش
برای شناخت خدا باید به سراغ صفات و افعالش برویم. یک فعل، یعنی یک کار او خود شما هستید، پس خودت را ببین، صاحب و مالکت را میشناسی؛ بالاخره میفهمی که نبودهای و بعد تو را آوردهاند، این مقدار را که میفهمی! آنوقتی که نبودم، خودم که خودم را نیاوردهام، چون نبودهام؛ و هیچچیزی هم من را نیاورده، پس یکی من را آورده است. از این سه مسئله که خارج نیست! خودم باعث ساختن خودم نشدهام، چون نبودهام؛ هیچچیزی هم که من را نساخته، پس یکچیزی من را ساخته است.
ب) خودشناسی
موضوع دوم شناخت، خودشناسی است؛ اصلاً ما را برای چه خلق کرده و برای چه به اینجا آورده است؟ از اینجا به کجا میخواهد ببرد و برای چه میخواهد ببرد؟
ج) شناخت دنیا
تکتک ما در یک ظرف طلای ۲۴ عیار هستیم که اسم آن دنیاست. از همه جای این ظرف ۲۴ عیار به ما اجازه داده شده که برداشت کنیم و همهاش هم ۲۴ عیار است، روزههایی که در ماه مباک رمضان گرفتیم، برداشت از دنیاست. الآن در آخرت نیستیم و آنجا جای برداشت نیست؛ در رحم مادر و برزخ هم که جای برداشت نبوده است. همین نمازهایی که میخوانیم، همین روابط قلبی که با اولیای الهی داریم. بد است؟ کجای آن بد است؟ فرعونیان و نمرودیان بد هستند؛ اما نعمتها که اسم مجموعهاش دنیاست، بد نیست و خوب است، حتی بالای خوبی هم هست.
هرچه قدرت داری، از این طلا برای خودت بردار
اگر دنیا بد بود که زینالعابدین (علیه السلام) در عصر عاشورا میگفت: خدایا! دعای من که مستجاب است، مرگ من را برسان؛ ولی در دعاهایشان به پروردگار میگویند: «عَمرنی ما کان عُمری بذلة فی طاعتک» تا وقتی بندگی میکنم، ملکالموت را به سراغ من نفرست، من نمیخواهم بمیرم. کجا بروم؟ کجا از اینجا بهتر؟ آنها این ظرف را میدیدند که طلای ۲۴ عیار است و کلنگ و تیشه و کوره هم نمیخواهد. خدا فرموده است: هرچه قدرت داری، از این طلا برای خودت بردار، از من هم کم نمیآید.
ادیم زمین سفرهٔ عام اوست چه دشمن بر این خوان یغما چه دوست
از این خوان نعمت ببر، هرچه که خاطرخواهت است؛ جلوی تو را هم نمیگیرم و نمیگویم بس است. هرچه میخواهی، ببر و هرچه میخواهی، استفاده کن؛ اما نمیگویم بس است. اصلاً اخلاقش نیست که به یک بندهاش بگوید چه خبرت است، دستت را کوتاه کن! بلکه میگوید دستت دراز بشود و ببر، هرچه میخواهی ببر.
د) راهشناسی
چهارمین شناخت هم این است که جاده را بشناسی. خدا میگوید: میلیونها جادهٔ انحرافی ساختهاند، اما آن جادهٔ واقعی و حقیقی را که من اسم آن را صراط مستقیم گذاشتم، آن را بشناس؛ چون اوّل این جاده، فطرت و عقل توست و آخر آن هم بهشت و رضوان من است که مستقیم هم هست.
ه) شناخت راهنما
پنجم هم تنها نمیتوانی در این جاده بیایی، چون غول و دزد و خطر زیاد است، باید راهنما را بشناسی.