ماجرای عجیب شتر سرخی که از دل سنگ پدید آمد

مکی از مورخین و تاریخ نگاران بزرگ بشریت، پروردگار عالم و کتاب مقدس قرآن کریم است که با بیان روایت های مختلف، تاریخ اسلام را ورق می زند.

شتر عجیب، معجزه بزرگ حضرت صالح (ع)

در قرآن هفت بار سخن از این شتر با واژه «ناقه» (شتر ماده) آمده است، آفرینش و شیوه زندگی و اوصاف این ناقه از عجایب خلقت است، خلاصه مطلب آنکه: قوم ثمود با کمال گستاخی به صالح گفتند: «تو از افسون شدگان هستی و عقلت را از دست داده ای، تو مانند ما بشر هستی، اگر راست می‌گویی معجزه و نشانه‌ای بیاور.» (۱)
 
و چنانکه گفته شد، حضرت صالح (ع) به قوم سرکش خود پیشنهاد کرد که من دارای معجزه هستم و همین معجزه نشان از صدق و راستی من دارد و به شما پیشنهاد می‌کنم که هر تقاضایی دارید از من بخواهید تا من از خدای خود بخواهم و آن تقاضا تحقق پیدا کند.
 
نمایندگان قوم ثمود که «هفتاد نفر» از برگزیدگان آن‌ها بودند، صالح (ع) را کنار کوهی بردند و گفتند: «تقاضای ما این است که از خدا بخواهی در کنار همین کوه ناگهان شتری را که بسیار عظیم جثه و سرخ رنگ است و دارای بچه‌ای 10 ماهه در رحم باشد را از دل کوه بیرون آید.
 
صالح (ع) تقاضای آن ها را پذیرفت و ناگهان حاضران دیدند که کوه شکافته شد و شتری عظیم از دل کوه بیرون آمد و دارای همان ویژگی‌هایی بود که آن‌ها طلب کرده بودند.
 
در بعضی از روایات نوشتند: این ناقه از میان همان سنگی پدید آمده است که قوم ثمود به آن تعظیم می‌کردند و در مقابلش قربانی هایشان ذبح می‌کردند. به اذن خدا و شفاعت حضرت صالح (ع) بیرون جهید، هنگامی که آن شکافته شد، صدای بسیار بلند و وحشت ناکی که نزدیک بود عقل‌ها را از سر خارج سازد برخاست، و کوه به لرزه درآمد. نخست سر شتر از میان سنگ بیرون آمد و سپس به تدریج بقیه اعضای او تا اینکه تمام پیکر شتر خارج شد و روی زمین ایستاد.
 
بت پرستان قوم ثمود که انتظار آن را نداشتند تا به این زودی معجزه صالح (ع) آشکار شد، شگفت زده گفتند: «از خدا بخواه که بچه شتر را نیز از رحمش بیرون آورد.» حضرت صالح (ع) از خدا خواست، در همان لحظه بچه آن ناقه از رحم او جدا شد و به دور مادرش گردش کرد.
 
به این ترتیب، حضرت صالح (ع) معجزه صدق پیامبری خود را به طور کامل به آن‌ها نشان داد. (۲)
 
در این هنگام آن‌ها چاره‌ای جز این ندیدند که ایمان بیاورند، اظهار ایمان کردند و تصمیم گرفتند تا نزد قوم خود رفته و معجزه حضرت صالح (ع) را به آن‌ها خبر دهند و آنان را به سوی ایمان دعوت کنند، ولی ۶۴ نفر از آن‌ها در مسیر راه مرتد شدند و یک نفر نیز در شک و تردید افتاد و در نتیجه تنها ۵ نفر در ایمان خود پابرجا ماندند. (۳)
 
ناقه صالح دارای ویژگی‌هایی بود که هر کدام از آن‌ها می‌توانست قلوب مردم را جذب کند و باعث ایمان آن‌ها به حضرت صالح (ع) شود. از این روی مخالفان سعی داشتند این معجزه را نابود کنند.
 
خداوند به صالح نبی (ع) وحی کرد: «ما ناقه را برای امتحان و آزمایش قوم می‌فرستیم، و به مردم خبر بده که آب شهر باید در میان آن‌ها تقسیم شود، یک روز برای ناقه و یک روز برای اهالی شهر باشد؛ و هر کدام از آن‌ها باید در نوبت خود حضور یابد و دیگری مزاحم او نشود. (۴) مردم آب شهر را نوبت بندی کردند و یک روز نوبت ناقه و روز دیگر برای مردم بود.
 
حضرت صالح (ع) به قوم ثمود چنین فرمود: «ای قوم من! خدا را بپرستید که جز او برای شما معبودی نیست، دلیل روشنی از طرف پروردگار برای شما آمده است و آن ناقه الهی است، که برای شما معجزه‌ای بزرگ است. این ناقه را به حال خود بگذارید که در سرزمین خدا (از علف‌های بیایان) بخورد و به آن آزار نرسانید؛ که اگر آزار ببیند عذاب دردناکی بر شما فرود می‌آید. (۵)
 
قوم ثمود جز تعداد انگشت شماری از آن‌ها بر اثر غرور و سرکشی نتواستند وجود این معجزه الهی را تحمل کنند، آن‌ها در مضیقه آب قرار گرفتند، و هرگز راضی نبودند که آب شهر یک روز در اختیار آن ناقه باشد و یک روز در اختیار مردم.
 
با اینکه آن‌ها چنین حقی نداشتند، زیرا خداوند آن چشمه آب را برای صالح (ع) به وجود آورده بود و آنگاه نیمی از آن را در اختیار شتر قرار داده بود. (۶) به همین سبب در آن که آب در اختیار ناقه بود تمام آب چشمه را ناقه می‌آشامید و در مقابل شیر بسیاری به مردم می‌رسانیدو به طوری که پیر و جوان و زن و مرد از آن شیر بهره مند می‌شدند. (۷) بنابراین ناقه نه تنها هیچگونه زیانی به مردم نمی‌رسانید، بلکه مایه برکت برای همه بود.
 
در عین حال قوم تیره دل و ناپاک ثمود به جای تشکر و قدردرانی به عنوان حمایت از بت پرستی، همچنان مخالفت می‌کردند، و با ایانکه حضرت صالح (ع) مکرر به آن‌ها هشدار داد: «که این ناقه نشانه الهی است، کمترین آزاری به آن نرسانید و گرنه عذاب سختی در کمین شما است.» تصمیم گرفتند، آن‌ها ناقه را به قتل برسانند. (۸)

منبع: قصه های قرآن به قلم روان، محمد محمدی اشتهاردی

پی نوشت:

1-شعراء؛ 153 و 154

2-تاریخ انبیاء، ص263

3-اقتباس از روضة الکافی، ص186 و تفسیر نورالثقلین، ج2، ص 48 و 49

4-قمر،27 و 28

5-اعراف،73؛ شعرا،155 و 156

6-تفسیر نورالثقلین، ج4، ص63، به نقل از امیرالمومنین(ع)

7-همان مدرک، ج5، ص183

8-شعراء، 155 و 157