در زمان رسول خدا صلی الله و علیه وآله حوادثی رخ داد که آثار هر یک از آن ها هیچگاه از تاریخ مسلمانان محو نخواهد شد. برخی حوادث بد یمن که ریشه در درخت نفاق و مرض های درونی خواص داشت، از ابتدای اسلام پایه ریزی شد و با فعالیت های شبانه روزی برخی اصحاب، در آخرین لحظات عمر رسول خدا صلی الله و علیه وآله به ثمر نشست.
اگرچه برخی اصحاب رسول خدا صلی الله و علیه وآله که از رجال برجسته عشیره و از شیوخ مدینه به حساب میآمدند، مانند سایر مسلمانان نماز می خواندند و قاری و حافظ قرآن بودند، اما در دل، هیچ یک را نپذیرفته، به آنها ایمان نداشتند. لذا پی در پی ضد رسول خدا صلی الله و علیه وآله عمل کرده، در جامعه اسلامی خطر آفرینی کردند؛ زیرا در آرزوی خشکاندن ریشه اسلام و برگشت به روزگاران جاهلیت بودند. از این رو بارها توطئه کردند تا رسول خدا صلی الله و علیه وآله را از پا درآورند که ماجرای عقبه[1] یکی از مهمترین کارشکنی و جنایات آنان است.
روزگار مسلمانان با فراز و نشیب های فراوان بدین منوال سپری شد تا چرخ فلک چرخید و جامعه اسلامی در تب بیماری رسول خدا صلی الله و علیه وآله سوخت و آن بزرگ مرد بی مانندِ تاریخ، در آخرین لحظات ِ عمر و در بستر بیماری قرار گرفت.
سه عامل معجزه گر یعنی «زر»، «زور» و «تزویر» به کمک برخی اصحاب کهنسال آمد و مقدمات چندین سالهای که چیده بودند، معجزه ای آفرید و عقل و هوش و حافظه مسلمانان را یکباره ملغا از عمل کرد!
روزهای پایانی عمر آن حضرت از جنبه های مختلف سرآغاز دورهای تازه و سرنوشت ساز بود. زیرا مسلمانان شاهد ماجرایی بس غریب بودند. به این معنا که رسول خدا صلی الله و علیه وآله در واپسین ساعات زندگی و در حضور اصحاب، درخواست کرد قلم و دوات بیاورند تا در سیاههای ماجرای غدیر خم و وصایت جانشین خود را برای چندمین بار تاکید و بر آن تصریح کند؛ اما نه تنها قلم و دوات نیاورند که با جمله ای قلب مبارک ایشان را رنجور کردند و امیدش را ناامید. آن جمله این بود: «ان الرجل لیهجر»؛ این مرد! هذیان می گوید! «بر اثر بیماری، هوشش را از دست داده، پریشان می گوید»! این در حالی است که قرآن آن حضرت را چنین معرفی می کند: وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى. [2]
سه عامل معجزه گر برای انحراف تاریخ
سرانجام رسول خدا صلی الله و علیه وآله با دلی افسرده و خاطری پریشان بدرود حیات گفت و هنگام تغسیل و تکفین ایشان فرا رسید که این امر به وسیله امیرالمومنین علی علیه السلام که جانشین بر حق ایشان بود صورت گرفت. جالب توجه است که برخی خواص که ابتدا اندکی از بسیار درباره آنان بیان شد، همزمان با مراسم غسل و کفن رسول خدا صلی الله و علیه وآله در مکانی به نام سقیفه بنی ساعده جمع شدند تا جانشین پس از رسول خدا صلی الله و علیه وآله را معین کنند!
این در حالی بود که از ماجرای غدیر خم مدت زیادی نمی گذشت و بسیاری از سالخوردگان و تعداد بی شماری از مسلمانان، شاهد بودند که رسول خدا صلی الله و علیه وآله به دستور خدوند، امیرالمومنین علی علیه السلام را جانشین پس از خود معین کرده بود. به هر صورت سه عامل معجزه گر یعنی «زر»، «زور» و «تزویر» به کمک برخی اصحاب کهنسال آمد و مقدمات چندین سالهای که چیده بودند، معجزه ای آفرید و عقل و هوش و حافظه مسلمانان را یکباره ملغا از عمل کرد! تا جایی که امیر المومنین علیه السلام مدتی پس از واقعه ننگین سقیفه، یکی از شیوخ را مخاطب قرار داد و پرسید مگر تو در ماجرای غدیر حاضر نبودی و وصیت رسول خدا صلی الله و علیه وآله را درباره من نشنیدی؟ و او در جواب گفت: اگر هم در آن جا حاضر بودم، پیر و ناتوانم و حافظهام یاری نمیکند و از آن ماجرا مطلب زیادی به خاطر ندارم! [3]
راز تباهی های امت اسلام
آری! رخداد بی سابقهای که در سقیفه بنی ساعده رخ نمود، بی شک ادامه و دنباله همان عقیدهای است که صاحب آن، رسول خدا صلی الله و علیه وآله را فردی پریشانگو معرفی کرد و این سخن یعنی از بین بردن حرمت؛ آن هم تمام حرمتها. یعنی تیشه به ریشه حرمت زدن؛ و چه مصیبتی بزرگتر از آنکه حرمت انسانی و معنوی، از بیخ و بن زدوده و نابود شود. اساس این ادعا بسی محکم و خلل ناپذیر است؛ زیرا از لبان مبارک دختر رسول خدا صلی الله و علیه وآله برآمده؛ همو که حجتی بر حجت های خداوند است.
آن حضرت پس از رسول خدا صلی الله و علیه وآله خطبهای بیان فرمود که قسمتی از آن بیان می شود: «و ازیلت الحرمۀ عندمماته ... فتلک والله النازلۀ الکبری و المصیبۀالعظمی؛ هنگام درگذشت آن حضرت (رسول خدا)، حرمت (تمام حرمتها) از میان رفت و به خدا قسم مصیبت بزرگ و جبران ناپذیر همین است.[4]
با وجود این فرموده حضرت زهرا سلام الله علیها، که از دلی غمگین و حقیقتی ننگین خبر می دهد، راز تباهی های امت اسلام، مصیبت ها و شوربختی های سراسر دنیا به خوبی افشا میشود.
زیرا آن سخن ننگین که در کنار بستر رسول اکرم صلی الله و علیه وآله بیان شد، قبحِ زشتی های بی شمار را شکست و حرمت خدا و رسول و قرآن را زیر پا نهاد. چنانکه در این عبارت حضرت زهرا سلام الله علیها مشخص است، تمام حرمت ها، یعنی نوع و جنس حرمت از میان برداشته شد؛ نه آنکه فقط حرمتی شکسته شده باشد! بنابر این، در قدم اول بالاترینِ حرمتها که حرمت خداوند است و پس از آن حرمت رسول خدا صلی الله و علیه وآله و پس از آن حرمت قرآن و در ادامه، احترامِ همه آنچه محترم است از بین رفت؛ آن هم با این جمله: «ان الرجل لیهجر غلبه الوجع»؛[5] غلبه الوجع یعنی درد بر او چیره شده است؛ کنایه از آنکه نمیفهمد چه میگوید! [پریشانگویی در حالت از کارافتادگی عقل]
ریشه انحرافات و تیره بختی های مسلمانان
رخداد بی سابقهای که در سقیفه بنی ساعده رخ نمود، بی شک ادامه و دنباله همان عقیدهای است که صاحب آن، رسول خدا صلی الله و علیه وآله را فردی پریشانگو معرفی کرد. و این سخن یعنی از بین بردن حرمت؛ آن هم تمام حرمتها. یعنی تیشه به ریشه حرمت زدن؛ و چه مصیبتی بزرگتر از آنکه حرمت انسانی و معنوی، از بیخ و بن زدوده و نابود شود.
بنابر این مسلم آن است که منشأ تمام انحرافات گوناگون و تیره بختیهایی که نصیب مسلمانان و سایر مردم دنیا شد، همان جمله است که از مدت ها قبل، اساس عقیده و تفکر عدهای از اصحاب را شکل داده بود و پس از آن ماجرای سقیفه.
زیرا با از بین بردن اساس حرمت، حقایق دگرگون و آموزههای اسلام واژگون شده، فتنه و شبهه های گوناگون بر جامعه اسلامی سرازیر شد. پس از آن، مردم از منبع وحیِ الهی فاصله گرفتند و آموزههای اسلام ناب هر روز بیش از دیروز کمرنگتر و بی رونقتر شد.
در ادامه، شکاف عمیقِ فکری و عقیدتی بین مسلمانان ایجاد شد که طی سالیان نه چندان طولانی، مکاتب و شاخههای انحرافی سیاسی، اجتماعی و حتی اقتصادی، دنیای اسلام را فرا گرفت. بنابر این اسلام آنطور که باید به دنیا نرسید و آن طور که شاید از انحراف و تحریف مصون نماند. اگر امروزه بسیاری از مردم بت می پرستند و عده زیادی نیز بی دین اند و بسیاری دیگر گمراه، ثمره آن جمله و نتیجه رخداد سقیفه است.
به بیان دیگر، شهادت حضرت زهرا، مظلومیت و گوشهنشینی امیرالمومنین علیه السلام، فراگیرشدن ظلم و تبعیض در دنیا، از بین رفتن کرامت انسانی، ایجاد و گسترش انواع فسادها، تباهی ها و انحراف ها، شکل گرفتن گروهکهای تروریستی، همه و همه، ثمره همان بی حرمتی است که به خدا و رسول او به هر آنچه دارای احترام بود شد. همان بی حرمتی که با یک جملۀ بیسابقه شکل گرفت: «انَّ الَّرجلَ لَیَهْجُر»؛ او هذیان می گوید!
پی نوشت:
[1] . الحلبی الشافعی، علی بن برهان الدین؛ السیرة الحلبیة، بیروت – لبنان، دارالمعرفة، 1400ـ ج 3، ص 120.
[2] . نجم، 3و4.
[3] . ترجمه الغدیر، ج 1، ص 34؛ تاریخ طبری، چاپ اول، ج 2، ص 232؛ صحیح بخاری، چاپ اوّل، ج 5، ص7؛ علاوه بر این ماجرا، امیرالمومنین علیه السلام در مسجد رسول خدا صلی الله و علیه وآله درباره واقعه غدیر از ابابکر و سایر حاضران پرسید که البته آنجا همه به حقیقت آن گواهی دادند: «یَا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْاَنْصَارِ اَنْشُدُکُمْ اللَّهَ اَسَمِعْتُمْ رَسُولُ اللَّهِ(صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) یَقُولُ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ کَذَا وَ کَذَا؟...»؛ مناقب خوارزمی، چاپ دوم، ص 280؛ شرح نهج البلاغة ابن أبى الحدید، ج6، ص 166 – 168.
[4] . بحار، ج۲۹، ص۲۲۶، فصل نوردفیه خطبۀ خطبتها.
[5] . کافی، ج۱، ص ۸۹، ح۵؛ مسند احمدبن حنبل، ج۱، ص۲۳۵، ذیل مسند ابن عباس؛ صحیح بخاری، ج۱، ص۳۷، ج۵، ص۱۳۸، ج۸، ص۱۶۱؛ ابن حزم، الاحکام فی اصول الاحکام، ج۷، ص۹۸۴؛ محمدبن نصر، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۴۴؛ ابن حجرعسقلانی، فتح الباری، ج۸، باب مرض النبی و وفاته؛ اربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۴۷، صحیح مسلم، ج۵، ص۷۵.