خانووم؟شــماره بدم؟خانوم برسونمت؟خانوم چند لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟
اینها جملاتی بود که هر روز دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!بیچــاره اصـلا” اهل این حرفـــــها نبود…این قضیه به شدت آزارش می داد.تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگیش بازگردد.
روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت…شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی….!دخترک وارد حیاط امامزاده شد…خسته… انگار فقط آمده بود گریه کند…دردش گفتنی نبود….!!!!
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد…وارد حرم شدو کنار ضریح نشست.دیوارهای اطراف ضریح توجه دخترک را به خودش جلب کرد روی یکی از آنها این آیه از قران مجید نوشته شده بود:
(یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً:اى پیامبر، به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو: «پوششهاى خود را بر خود فروتر گیرند. این براى آنکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند [به احتیاط] نزدیکتر است، و خدا آمرزنده مهربان است.)( الأحزاب : 59)
چندین بار این آیه را زیر لب و با صدای گریان خواند و اشک از چشمانش سرازیر بود و از خداوند برای حل مشکلش کمک می خواست تا اینکه خواب چشمانش را فرا گرفت و چند لحظه ای خوابید.ساعتی بعد دخترک با صدای خادم حرم از خواب بیدار شد (خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!)
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند…به سرعت از آنجا خارج شد…وارد شــــهر شد…
امــــا…اما انگار چیزی شده بود…دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!انگار محترم شده بود… نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!دیگر خبری از متلک های شیطانی نبود .
برای اولین بار بود که این قدر احساس امنیت می کرد.با خود گفت:مگه میشه این قدر زود دعایم مستجاب شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!یک لحظه به خود آمد…دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته…!
تازه داشت با تمام وجود معنای آیه ای را که بر روی دیوار امامزاده نوشته بود را درک می کرد ( ذلِکَ أَدْنى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً:این براى آنکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند [به احتیاط] نزدیکتر است، و خدا آمرزنده مهربان است.)( الأحزاب : 59)
به راستی چه قدر چهره شهر زیبا و دیدنی می شود اگر دختران ما به این نسخه طلایی قرآن مجید گوش فرا دهند و جوانان نیز با تمام وجود آیه سوره نور را سرمشق زندگی خود قرار دهند و هر روز این آیه را در زندگی خود جاری و ساری کنند:
( قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما یَصْنَعُونَ :به مردان با ایمان بگو:دیده فرو نهند و پاکدامنى ورزند، که این براى آنان پاکیزهتر است، زیرا خدا به آنچه مىکنند آگاه است.( النور : 30)